خاطرات نیلز قسمت پنجم
30 آبان 1401
هیچ وقت روز اولی که میخواستم به عنوان صندوقدار به نیلز بروم را فراموش نمیکنم. توی پیادهرو راه میرفتم و یک دفعه یک قاصدک جلویم ظاهر شد. قاصدک را به دستم گرفتم و به فال نیک گرفتمش و آرزویی کردن و به باد سپردمش. استرس داشتم. چون قرار بود روز اول اقای… بیشتر »
1 نظر
از دنیای شما فقط پرتقال میخواهم
30 آبان 1401
از دنیای شما فقط یک باغ پرتقال میخواهم. به گوشهای از باغ بروم، زیر درختی بنشینم و مشامم را از عطر خوش پرتقال پُر کنم. همانطور که زانوهایم را بغل گرفتهام به سرتاسر باغ نگاه کنم. صدای جیکجیک پرندگان گوشهایم را بنوازد. از جایم برخیزم، پرتقال… بیشتر »
اخرین نماز در حلب
28 آبان 1401
#به_قلم_خودم #یارمهربانمن علاقهی زیادی به خواندن کتاب شهدا دارم. مخصوصا شهدای مدافع حرم. خواندن زندگینامه و خاطرات شهدا خیلی به من آرامش میدهد. اکثر کتابهایی که درباره شهدا خواندم. خاطراتشان اشکم را در آورده است و مرا به فکر فرو میبرده است. چند روز… بیشتر »
کتاب هفت جن
26 آبان 1401
مدتها بود هیچ کتابی اینطور مرا میخکوب خودش نکرده بود. کتابی که از همان ابتدا چنان چشمانت را به خودش خیره میکند که دستانت برای گذاشتنش روی زمین یاریات نمیکنند. گویی وقف در خواندن جایز نیست و تو موظف هستی بی وقفه تمامش کنی. کتاب هفت جن کتابی است که… بیشتر »
امام زمان زندهست
26 آبان 1401
چند روز پیش در راه برگشت از مدرسه، دخترم با شور و هیجان از پیشامدهای آن روز مدرسه برایم تعریف میکرد. از اینکه زنگهای تفریح برای دوستانش قصه میگوید و زنگ تفریحهای بعدی، همه به سراغش میروند تا دخترم برایشان از سرزمین قصهها، قصهی زیبایی را… بیشتر »
حکومت بچه کش
26 آبان 1401
آره همه کار خودمان است. هر مصیبتی که حالا به چشم میبینیم، همهاش کار خودمان است. توی تیم ملی ایران، بزرگ کردند، به اینجا رسیدی و زبانت به اراجیف باز شده است و گندهگویی میکنی. آری همهاش کار خودمان بود که گندهات کردیم. با دوتا شوت و گل به اینجا… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت چهارم
24 آبان 1401
مدیر که همه آقای مهندس صداش میزدیم روی یکی از میزهای توی سالن که فضای باز بود نشسته بود. آخر شب بود حدودا ساعت ۱۱وربع. با استرس در رو باز کردم و رفتم توی سالن. اقای مهندس گفت بشین خانم میراحمدی. با کمی نگرانی نشستم و سرم پایین بود. که شروع کردن به… بیشتر »
چاه نکن بهر کسی
22 آبان 1401
چند سال پیش روز عید غدیر کلی مهمان داشتیم. آن زمان فقط دخترم را داشتم و او هم تازه توانسته بود روی پاهای فسقلیاش بایستد و قدم بردارد. دخترم مثل خودمان عاشق مهمانی بود. شاید نیمی از این مهمانیهارا به عشق دخترم و بازیاش با کودکان راه میانداختیم. من… بیشتر »
خوارج زمان خود نباشید
22 آبان 1401
خیلی کم پیشمیآید که به سراغ کتابهای تاریخی بروم. اما اینبار به خاطر توصیه حاج قاسم به خواندن کتاب الغارات روی آوردم. این کتاب بسیار عالی و پرمحتواست. وقتی شروع کردم از خواندن فصل یک. واقعا متوجه شدم که چقدر حکومت امیرالمونین مشابه این حال و هوای… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت سوم
21 آبان 1401
دیگه کارم رو برنامه پیش میرفت. تقریبا چند روزی بود نیلز میرفتم. روز سوم به خاطر حجم کاری بالا من تو دفتر حقوقی رنگ و روم پریده بود. اینو وقتی فهمیدم که همه بهم میگفتن چرا رنگ و رو نداری؟ مریضی؟ اما من خودم میدونستم چمه. چون به شدت فشار روحی سختی رو… بیشتر »
شهدای اقتدار
21 آبان 1401
#به_قلم_خودم #شهدای_اقتدار15 سالم بود که یک روز در مدرسه وسط کلاس درس یک صدای بلند انفجار شنیدیم. اول فکر کردیم زلزله آمده و ترسیدیم اما فهمدیم که احتمالا جایی در نزدیکی ما چیزی منفجر شده است. اصلا فکرش را هم نمیکردیم که چه اتفاق بدی بیخ گ… بیشتر »
به تو از دور سلام
21 آبان 1401
#سلام_به_اربابصبح ها را به سلامیبه تو پیوند زنم...ای سر آغازترین روزخدا صبح بخیر...به امیدی که جوابیز شما می آید...گفتم از دور سلامی بهشما، صبح بخیر...#عشق_فقط_یک_کلام_حسین_علیه_السلام بیشتر »
مهربانو
20 آبان 1401
مهربانو کتاب کم حجم و با قلم روانیست که از زمان تولد حضرت فاطمهالزهرا روایت میکند و تا زمانی که ایشان از دوستدارانش شفاعت میکند ادامه پیدا میکند. کتاب خوبی بود برای کسانی که میخواهند به طور کلی یک نگاه به زندگانی ایشان داشته باشند. این کتاب به… بیشتر »
بزرگترین اتفاق از درون آدم شکل میگیرد
20 آبان 1401
زمانی که هنوز مادر نشده بودم در رابطه با تربیت فرزند خیلی جستوجو میکردم تا به نحو احسن کودکم را تربیت کنم. اما به نظر من تا تجربه نکنی هرچقدر هم کتاب بخوانی باز فایدهای ندارد. به طور مثال گاهی خود من بدون درنظر گرفتن عواقب کارم، خطایی به طور سهوی… بیشتر »
شفای دل در حرم حضرت معصومه
19 آبان 1401
وفات حضرت معصومه بدجوری دلتنگش شده بودم. نماز مغرب دست بچهها را گرفتم و به امامزاده حسن رفتیم. خیلی وقت بود دوست داشتم با معرفت به زیارت خانم حضرت معصومه بروم. سرم را به شبکههای ضریح امامزاده حسن چسباندم و دعا کردم که به زودی قسمتمان شود. سه شنبه… بیشتر »
باران در دل
19 آبان 1401
باران میبارد. همچون دل من که در دوری از حریم امن الهی میگریست. بالاخره بعد از یکسال دوباره راهی حرم خواهر امام رضا علیه السلام شدیم. اینبار سفر قم را از دل پاک دخترم زینب دارم. او با دل مهربان و پاکش از خانم حضرت معصومه طلب کرد تا مارا دعوت کند.… بیشتر »
کشته شدن حنایی توسط جمهوری اسلامی
18 آبان 1401
حنایی 14 روزه که تازه سر از تخم در آورده بود. به کمپین نه به قفس اجباری پیوست. این جوجه پس از اعتصاب غذایی چند روزه دیشب در گذشت. حالا مدافعان عروس هلندی با ساختن هشتگ جوجه، قفس آزادی به حمایت از این جوجه دست به اعتراض زدند 😁 ✋ 😅 😂 بیشتر »
معرفی کتاب خداحافظ سالار
16 آبان 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتابآن روزهایی که خواندن کتاب شهدای مدافع حرم خیلی به چشم میخورد تعریف این کتاب را شنیده بودم. اما سمتش نرفته بودم چون زیاد سردار همدانی را نمیشناختم. الان که به آن روزها فکر میکنم میبینم که قطعا حکمتی داشته که من بعد از سالها… بیشتر »
پسرعمو روحالله
16 آبان 1401
پسر عمو به روی شانههای مردم چه زیبا مثل دُری میدرخشیدی. در سیل جمعیتی که به دنبال تابوتت راه افتاده بود، دستانی که بالا آمده بود تا الله اکبر سر دهد و خانوادهات آرام شود دیدنی بود. الله اکبر به این اقتدارت که همچون روحالله خمینی راه و رسم… بیشتر »
خنده های آرتین
15 آبان 1401
#به_قلم_خودم #برای_آرتین بالاخره خنده را توی چهرهاش دیدم. از لبخند ملیحش لبهای من هم خندید.لبخندش مردانست حس اقتدار توی صورتش نمایان است.آرتین جان قربان آن خندهی قشنگت بروم. خیلی خوشحال شدم که برای لحظاتی برق خوشحالی توی چشمانت نشست. خداروشکر.همهی… بیشتر »
بزرگ مرد کوچک
15 آبان 1401
#به_قلم_خودم #برای_آرتینبزرگ مرد کوچ آرتین. این عکسهارا چند سال بعد وقتی قد کشیدی و بزرگ شدی نگاه میکنی و همان حسی که ما به این عکسهایت داشتیم خودت هم آن را در میابی...قدمهای بزرگت نشان از فکر و اندیشهی بزرگت است. تو بزرگمردی میشوی که قطعا برای ف… بیشتر »
برای خندههای آرتین
15 آبان 1401
#به_قلم_خودم #برای_آرتینمن یک مادرم، وقتی فرزندم لبخند میزند و از چیزی خوشحال میشود دوست دارم زمان متوقف شود و آن لحظه را همیشه تا ابد در ذهن و قلبم ثبت کنم. حالا بار دیگر با دیدن خندهی آرتین این حس رادر عمق جانم احساس کردم و ذوقزده شدم.قطعا مادر و… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت دوم
15 آبان 1401
رسیدم خونه فکر کنم ساعت ۱۲ و ۲۰ دقیقه شب بود. خسته بودم طبیعی بود اما یه شوقی داشتم. شامم رو خوردم و یه ذره با گوشی ور رفتم و خوابم برد. صبح ساعت کوک کرده بودم. ۷پاشدم و لباس پوشیدم و رفتم نونوایی سر خیابون یه نون گرفتم و پیاده تا دفتر حقوقی راه افتادم.… بیشتر »
جادهی یوتیوب
14 آبان 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتاب جاده یوتیوب کتاب قصه دلبری و عمار حلب را خیلی وقت پیش خوانده بودم. زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی که بسیار عالی و زیبا بود.نویسندهی کتاب اقای جعفری علاقهی زیادی به این شهید دارد. کتاب جادهی یوتیوب هم مرتبط با این شهید است.… بیشتر »
نه به اعدامنوجوان 13 ساله عربستانی
14 آبان 1401
#به_قلم_خودم در حال چک کردن اخبار بودم که با دیدن این خبر دود از کلم بلند شد. صدور حک اعدام نوجوان 13 ساله در عربستان یاد گریههای مادر قاتل شهید امنیت فرید کرمپور افتادم. تکتک واژههایش باعث خشمم شد. نه به اعدام مثل پتکی توی سرم خورد. تیتر خبره… بیشتر »
نماز استغاثه به حضرت معصومه برای ازدواج
14 آبان 1401
نماز استغاثه به حضرت معصومه برای ازدواج دو رکعت نماز استغاثه به حضرت فاطمه معصومه میخوانی در رکعت اول ودوم بعد از سوره حمد وقل هو الله 15 مرتبه میگویی ((یا غیاث المستغیثین)) بعد در رکوع وپس از سر برداشتن ، در دو سجده وبعد از سر برداشتن هرکدام… بیشتر »
فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم
14 آبان 1401
#به_قلم_خودم هرروز صبح که دخترم را به مدرسه میرسانم. زمان خوبیست که چند کلمه مادر دختری با او حرف بزنم. همینطور که از سرپایینی کوچه پایین میرفتیم بهش گفتم:" بیا 3 تا قل هو الله بخوانیم و به حضرت معصومه هدیه کنیم" دخترم گفت چرا؟ گفتم خب امروز وفات حض… بیشتر »
سلاح ما قلم ماست
13 آبان 1401
#به_قلم_خودم #کلیپ هی میخواهم دندان به روی جگر بگذارم و چیزی ننویسم اما هی این جمله که سلاح ما قلم ما است توی ذهنم نمایانمیشود. تا جایی که به خاطر دارم و فیلمهای فجازی را دنبال میکنم. این کسانی که باربد بابایی ازشان میگوید و با اشک تمساح و بغ… بیشتر »
رفیق خوشبخت ما
13 آبان 1401
کتاب رفیق خوشبخت ما را خواندم. نسخهی رایگانش در طاقچه و سایتهای دیگر بود. این کتاب در ۸ باب از خاطرات حاج قاسم میگوید. در اینکتاب کمی هم از زندگینامه ایشان نوشته و در آخر کتاب وصیتنامه سردار را هم آورده است. کتاب کم حجم و تاثیرگذاری بود. خواندنش هم… بیشتر »
خون دلی که لعل شد
13 آبان 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتاب خیلی وقت بود که میخواستم کتاب خون دلی که لعل شد را بخوانم. اما فرصتی پیش نیامده بود تا دیروز که به واسطهی خواهرم دوباره به سراغش رفتم.کتاب بسیار خوب و جالبیست. با خواندنش به تاریخ سفر کردم. نکتهی خیلی خوبش هم این بود که این… بیشتر »
خاکم نکنید بذارید اربابم برسه
12 آبان 1401
فیلم بسیجی که چند ساعت پیش توی کرج شهید شد رو دیدم. این چند روز ناخداگاه این مداحی میاد تو ذهنم و میخونمش تا آروم بشم...به موقع تشییع جنازم به پیرهن مشکیم مینازمتو خونه قبرم یا حسین یه ضریح شیش گوش میسازمخاکم نکنید بزارید اربابم برسه اونی که واسم همه کس… بیشتر »
طرفداران آزادی و مدعی صلح
12 آبان 1401
طرفداران ازادی و مدعیان صلح اینگونه فرزندان مملکتمان را به خون کشیدهاند. همانطور که امام حسین علیه السلام را در زمین کربلا بعد از آن همه جراحت وارده و تشنگی فراوان که دیگر امام جز هالهای دیگر چیزی نمیدید از طرف سپاه دشمن سنگباران شد. سنگی به پیشانی… بیشتر »
علی کریمی اسم کرج را نیاور
12 آبان 1401
علی کریمی در خارج از کشور خط دهی میدهد و برای ما #کرج_باشرف و کرج من سر میدهد؟ چقدر باید این بشر ابله و نادان و اعصاب خورد کن باشد؟؟ خدا لعنتش کند ما اگر نخواهیم شما کرج تسلیت بنویسی باید به چه گسی بگوییم؟؟؟خدا ریشهات را خشک کند تا دیگر نتوانی استوری… بیشتر »
کرج تسلیت...
12 آبان 1401
نمیدانم از کجا شروع کنم، از چه بنویسم. در ابتدا از مظلومیت بسیجیای که در چند کیلومتریام به شهادت رسیده بنویسم یا از نیروهای انتظامی که با بیرحمی مشت و لگدهای زن و مرد را تحمل میکردند.این پنجشنبههای خونین کی میخواهد تمام شود؟ چقدر باید روحالله و… بیشتر »
دختر قدرتمند
11 آبان 1401
امروز وقتی داشتم به دنبال دخترم میرفتم تا اورا از مدرسه به خانه بیاورم. در وسط راه ۳ دختر دیدم که به نظر می آمد در مقطع متوسطهی اول تحصیل میکنند. نکتهای که من را یکباره مات و مبهوت کرد، نبودن مقنعه روی سرشان بود. این روزها میبینیم که دختران… بیشتر »
تصـویرِقشنگیستکهدرصحنهیِمحشـر ما؛دورِحسینیمُبھشتاستڪهماتاست
11 آبان 1401
تصـویرِقشنگیستکهدرصحنهیِمحشـر دورِحسینیمُبھشتاستڪهماتاست بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت اول
10 آبان 1401
مصاحبه تموم شد. قرار شد فردا ساعت ۵ عصر که میشد ۲۷ابان ۱۴۰۰ من شیفت عصر برم تو نیلز کار کنم. پنجشنبه شد. ساعت ۷بیدار شدم و کارام رو کردم و راهی دفتر حقوقی شدم. سر راه نون همگرفتم که صبحونه بخوریم تو دفتر. اون روز به مدیر دفتر گفتم که شیفت عصر جای دیگه… بیشتر »
وجدان های خوابیده تا کی؟
10 آبان 1401
نمیدانم آن کسانی که ادعا میکنند همهی اینها کار خودشان است روز قیامت چگونه میخواهند جواب خانوادههای شهدا را بدهند. برای لیسیدن تهِ کاسهی آنور آبیها به هموطن خودشان رحم نمیکنند. چه بی رحمانه حرف میزنند. شعار میدهند. به خاطر چقدر خدایتان را به… بیشتر »
معرفی کتاب آرام جان
10 آبان 1401
امروز میخواهم کتاب آرام جان را برایتان معرفی کنم. از قلم روان نویسنده و زیبایی کتاب بگذریم. همین که کتاب را نتوانی زمین بگذاری و ادامه بدهی خودش نکتهی بزرگیست. روایت کتاب از زبان مادر شهید محمد حسین حدادیان است. مادر مهربانی که مثل یک فرشته دور… بیشتر »
ظالم نباشیم
09 آبان 1401
دیروز که داشتم کتاب شنود را میخواندم. یک نکتهی دیگری ذهنم را به خودش مشغول کرد. همه چیز در پیشگاه خداوند دقیق است و هیچ عمل ناپسندی بی جواب نمیماند. خیلی جملهی سنگینی ست. یعنی اینکه حتی براساس شنیدهها و یا دلایلی دیگر از ظالمی حمایت کند این کار… بیشتر »
محاورهنویسی ممنوع
09 آبان 1401
ما هرروز که چشم باز میکنیم به صورت محاوره سخن میگوییم. یعنی از کودکی همانطور که آموختیم سخن میگوییم. در شهرهای مختلف محاورهی هرکس مختص به همان منطقه است. مثل لهجههای خودمان. در گام اول نوشتن، ما دیگر با محاوره سر و کار نداریم. یکی از نکات… بیشتر »
معرفی کتاب شنود
08 آبان 1401
این 45 روز شبهاتی زیادی در فضای مجازی مطرح شد. با حمله تروریستی به حرم شاهچراغ جوی توی اینستاگرام به وجود آمد که نیروهای امنیتی چرا شخص داعشی را شناسایی نکردند و… تا جایی که در توانم بود جواب میدادم. اما امروز که درحال گشتن توی طاقچه بودم تا یک… بیشتر »
وایتکس کلمات
08 آبان 1401
دلم میخواهد یک وایتکس بزرگ بردارم و لک همهی کلمات و هشتگهایی که باعث ریخته شدن خون هم وطنهای بیگناهم شد از همه جا محو کنم. شاید وایتکس تعبیر زیاد جالبی نباشد. اما حس میکنم فوری لکههای زمخت و زشت راپاک میکند. شاید دل خوش کنک باشد، اما کاش میشد.… بیشتر »
معرفی کتاب آن سوی مرگ
08 آبان 1401
گاهی مطالعه یک کتاب، زندگی دوبارهای را به ما میببخشد. مثل شخصیتهای کتاب آن سوی مرگ، که برای مدتی به کما رفتند و خداوند فرصت دیگری را در اختیارشان گذاشت و آنها دوباره به زندگی برگشتند تا خطاهای گذشته را جبران کنند. روایت این کتاب، از زبان سه شخصیت… بیشتر »
کف خیابون
07 آبان 1401
این روزها از شجاعت نیروهای انتظامی و نیروهای امنیتی در فضای مجازی مطالب گسترده ای میبینیم. حتی در این چند روز که در حرم شاهچراغ حمله تروریستی رخ داد بعضیها شاید به دلشان شک افتاد که پس کجا بودن ماموران امنیتی و … یاد کتاب کف خیابان افتادم. این… بیشتر »
کی غیبتشان را موجه میکند؟
07 آبان 1401
امروز باید آرشام، علی اصغر، محمدرضا به مدرسه میرفتند. اما نبودند تا با کیف و کتابهایشان سر کلاس حاضر شوند و هنگام حاضر غایب معلم دستشان را بالا ببرند و اعلام حضور کنند. آنها امروز تشییع شدند و جای خالیشان در مدرسه نمایان بود. حالا امروز چه غریبانه… بیشتر »
برای بی مادری آرتین
07 آبان 1401
من یک مادرم. بچه وقتی مریض میشود یا حتی یک خراش کوچک روی دستش نمایان میشود به آغوش مادرش پناه میبرد. دنبال آغوشی میگردد تا مرهم زخمش شود. حال آرتین روی تخت سرش را جمع کرده و کز کرده و بیرمق نگاه میکند. چرا؟ چرا باید به جای آغوش مادر حالا آرتین تنها… بیشتر »
برای آرتین
06 آبان 1401
#برای_آرتین نمیدانم این دوشب خواب به چشمانت آمده یا نه. اصلا شاید خوابیدی و با کابوس تیر و تفنگ و جیغهای ممتد از خواب پریدی. میدانم درون آن قلب کوچکت چیزهایی نهفته است که حتی ما آدم بزرگها هم تاب و تحملش را نداریم چه برسد به تو که کودکی بی آزار… بیشتر »
جوجه عروس هلندی
06 آبان 1401
تو این روزا که غرق غم و مصیبتیم تنها چیزی که باعث خوشحالیم شد از تخم در اومدن این فسقلی بود. این جوجه عروس هلندی هستش. 3روزشه. هنوز چشماش کامل نشده و فقط نوک میزنه تا یه چی بخوره… اینو گذاشم اینجا تا یادمون نره امید داشته باشیم… همه روزای… بیشتر »
آغوش رایگان بفرمایید
05 آبان 1401
مگر آغوش رایگان نمیخواستید؟ بفرما این هم آغوش رایگان. اما ببخشید آغوشش دیگر گرم نیست. نگذاشتند گرم بماند. یعنی همهی آن هایی که این 40 روز دم از آزادی زدند و فریاد زن زندگی ازادی را سر دادند و هشتگ مهسا امینی را ترند کردند آغوش گرم این پسر را سرد… بیشتر »
چشم هارا نمی شود شست
05 آبان 1401
چشمهارا باید شست، جور دیگر باید دید؟! نه چشم هارا باید کور کرد ، دیگر نمیخواهم لحظهای هم ببینم. این روزها خیلی دیدیم و خون به جگر شدیم. حس میکنم باید چشمهایم را از کاسه در بیاورم و تقدیم موزه عبرت کنم. گاهی باید بی رحم باشی. نه با دوست و نه دشمن… بیشتر »
من اسارت را میپسندم
04 آبان 1401
در این 40 روز خیلی دیدیم و شنیدیم و دوست و دشمن را تشخیص دادیم. اگر هستند کسانی که آزادی را در دست به دامان شدن دشمنان چندصد سالهی این مملکت میبینند، من اسارت را میپسندم و هیچ وقت رختهای کثیف خود را در حیاط همسایه نخواهم شست. اگر آزادی این است که… بیشتر »
توسل به امام جواد برای ازدواج
04 آبان 1401
برای امر ازدواج چه خوب است که از خدا یاری بطلبیم. ادم دوست دارد برای ادامهی زندگیاش شریکی هم کف خودش پیدا کند. دعاهایی در این مورد وجود دارد که از از ائمه برای ما به جا مانده است. من خودم به یاد دارم که در حرم امام رضا نماز جعفر طیار خواندم و در مسجد… بیشتر »
دمنوش نعنا
04 آبان 1401
یک دسته نعنا از زیر سبزیها به امید اینکه پسرک دمنوش بخورد، بیرون میکشم. از توی آشپزخانه با صدای بلندی که به گوشش برسد میگویم: نخوابییییی دارم برات دمنوش درست میکنم. چشمانش را باز میکند. با یک اخم کشدار بهم میفهماند که نمیخورد. پوفی میکشم و دست… بیشتر »
معرفی کتاب دعبل و زلفا
03 آبان 1401
کتاب دعبل و زلفا، روایت شاعری بهنام دعبل خزاعی ست که هجویات، عاشقانهها و شکوههایش از کوچه پس کوچههای بغداد گذر میکند و از قصر بنی عباس سر در میآورد. در سفرش به بغداد عاشق دختری زیبا بهنام زلفا میشود که به جرم رافضی بودن و کشته شدن پدرش، موصلی… بیشتر »
نتیجه زن زندگی آزادی غربیها. قسمت دوم
02 آبان 1401
سلام به دوستان عزیزم. ✋ اومدم با مبحث دوم از نتیجه زن ، زندگی، آزادی غربیها . این مبحث را با چگونگی جدا کردن فرد از واقعیت و وارد کردن آن به دنیای خیالی آغاز میکنم. هدف ام کی اولترا یا کنترل ذهن جداکردن فرد از واقعیت و وارد کردن آن به دنیاییست که… بیشتر »
پاییز با گل رز هلویی
02 آبان 1401
پاییز که میشود؛ نیمه دیگر احساسم از کالبدم بیرون میآید. هوا ابریست خورشید انگار آخرین نفسهایش را از لابه لای ساختمانهای بلند به پنجرهی وسط هال میکوبد. زور سرمای ریزی که از لایه پنجره عبور میکند و به نوک پایم میخورد آرامشم را دوچندان… بیشتر »
نماز فرزند برای والدین
02 آبان 1401
وقتی توی این دنیا زندگی میکنیم و مشغول خودمان هستیم. شاید کمتر دست نیاز به سوی دیگران و فرزندان خود دراز کنیم. ترجیح میدهیم از کسی کمکی نخواهیم تا یک وقت فرزندانمان به زحمت نیوفتند. قطعا همهی این احتیاط ها از روی علاقه و محبت ما نسبت به خانواده است.… بیشتر »
تنها گریه کن
01 آبان 1401
تا جایی که به خاطر دارم نزدیک یک سال و نیم بود که دستم به ورقههای نازک کتاب نخورده بود. خیلی مشتاق بودم که هرچه زودتر به خانه بروم و هدیه ی خواهرم را زودتر بخوانم. بسم الله گفتم و از مقدمه شروع کردم. از همان ابتدا گویی سمبادهای نَرم نرمَک روحم را… بیشتر »