اخرین نماز در حلب
#به_قلم_خودم
#یارمهربان
من علاقهی زیادی به خواندن کتاب شهدا دارم. مخصوصا شهدای مدافع حرم. خواندن زندگینامه و خاطرات شهدا خیلی به من آرامش میدهد. اکثر کتابهایی که درباره شهدا خواندم. خاطراتشان اشکم را در آورده است و مرا به فکر فرو میبرده است. چند روزی بود کتاب کوری را در طاقچه که حیلی تعریفش را شنیده بودم میخواندم، اما نمیدانم چرا حوصلهام را سر برده بود و فعلا فقط تا صفحه 400 خواندم.
دیروز تصمیم گرفتم این کتاب را بخوانم. تنها بودم. شروع به خواندن کردم. کتاب آخرین نماز در حلب قسمتی از خاطرات و یادداشتهای شهید مدافع حرم عباس دانشگر است که از دوستان و اقوامش روایت شده است با قلم پدر شهید.
نمیدانم چرا این کتاب، انقدر اشک مرا در آورد و به من حس خوب داد. خیلی قشنگ بود. حس میکنم این لبخند شهید آدم را دنبال خودش میکشد. شاید خاطراتش آنقدر سوزناک نبود و همین باعث تعجب من شد که چرا انقدر گریه کردم.
دلم خواست به سمنان سفر کنم و سر مزارش برم. بعد از شهید حمید سیاهکالی این دومین شهیدی ست که دوست دارم به سر مزارش برم.
بخوانید و این کتاب را برای نوجوانها هم تهیه کنید. این شهید تاکید زیادی به خواندن نماز اول وقت دارد.
اگر معرفی کتاب را خواندید یک صلوات هدیه به روح این شهید کنید.