فاطمه را خواستم معصومه را زائر شدم
#به_قلم_خودم
هرروز صبح که دخترم را به مدرسه میرسانم. زمان خوبیست که چند کلمه مادر دختری با او حرف بزنم.
همینطور که از سرپایینی کوچه پایین میرفتیم بهش گفتم:” بیا 3 تا قل هو الله بخوانیم و به حضرت معصومه هدیه کنیم” دخترم گفت چرا؟ گفتم خب امروز وفات حضرت معصومهست.
میدانستم دقیق نمیداند حضرت معصومه کیست. همانطور که دستانش را در دستم سفت چسبیدم و وارد خیابان شدیم، گفتم: حضرت معصومه خواهر امام رضاست. همان که مشهد است. با تعجب گفت آهان.
با لحنی ساده ادامه دادم؛ ایشان دلتنگ برادرشان امام رضا بوده که از کشور دیگهای راهی ایران میشود تا پیش برادرش رود. اما قدیم که ماشین، قطار و هواپیما نبوده، مردم با شتر و با پای پیاده سفر میکردند. دخترم بیشتر دقیق شد. ادامه دادم، در مسیر راه خواهر امام رضا مریض میشود و دیگر نمیتواند به دیدار برادرش رود و فوت میکند. دخترم که دیگر مجاب شده بود باید حتما قل هو الله را بخوانیم با من شروع به خواندن کرد. آخر سر گفت پس کی میرویم قم؟
لبخندی به نشانهی رضایت کنج صورتم نشست و گفتم نمیدانم. اگر او بخواهد و بطلبد به زودی میرویم. اگر هم برویم حتما برای دوستانت سوغاتی میگیریم تا در کلاس پخش کنی و خوشحال شوی.
سری به نشانهی رضایت تکان داد و کولهاش را سفت چسبید و تا مدرسه حرفی نزد.
سید محمد مرعشی نجفی چله گرفتند تا بتوانند قبر خانم حضرت زهرا را زیارت کنند. بعد از اتمام چله در خواب امام باقر یا امام صادق را میبینند که ایشان به او میفرمایند: که قبر خانم مخفیست و امکان اینکه اشکار شود را ندارند. امام فرمود هرگاه میخواهی قبر حضرت فاطمه را زیارت کنی به دیدار مرقد مطهر حضرت معصومه به قم برو.
اینگونه شد که سید با خانواده به قم مهاجرت کرد.