چاه نکن بهر کسی
چند سال پیش روز عید غدیر کلی مهمان داشتیم. آن زمان فقط دخترم را داشتم و او هم تازه توانسته بود روی پاهای فسقلیاش بایستد و قدم بردارد. دخترم مثل خودمان عاشق مهمانی بود. شاید نیمی از این مهمانیهارا به عشق دخترم و بازیاش با کودکان راه میانداختیم.
من و همسرم چون هردو سیّد هستیم همیشه آن روز مهمانی بزرگی ترتیب میدادیم و اقوام به دیدنمان میآمدند.
ما جوانترین زوج فامیل بودیم و همین باعث شده بود مهمانی در خانهی نقلی ما بیشتر به چشم بیاید. و کودکان مشتق این باشند که به خانهی سیّد رضا بیایند. از طرفی همیشه سوروساتمان به راه بود. برای همه چی تدارک میدیدیم، حتی بازی کودکان.
همیشه با همسرم عقیده داشتیم که هرزمان که مهمان داریم برای تدارک مهمانی از خوراکیهای جدید استفاده کنیم. برای همین هرکس به خانهی ما میآمد میدانست به جای چای اول مجلس، قطعا با شربت پرتقال و شیرینی پذیرایی میشود.
در کنارش تخمهی آفتابگردان، خوراکی ثابت مهمانیهای ما بود.
من آن زمان 2سال بود که ازدواج کرده بودم. قطعا اکثر جهیزیههایم سالم مانده بود حتی آنهایی که در پاگُشا به من هدیه داده بودند. میدانید که ما زنها هم انقدر ریزبین و نکتهسنج هستیم که میدانیم کدوم ظرف را چه کسی هدیه داده است.
مهمانها نوبت به نوبت میآمدند و میرفتند. برای پذیرایی شربتهارا توی لیوانهای پایه بلندی که خیلی قشنگ بود و یکی از اقوام آنرا هدیه داده بود میریختم. مهمانها مشغول خوردن بودند که یکی از مردهای فامیل که میدانست من و همسرم طلبه هستیم رو کرد به همسرم و گفت:” آقا سیّدرضا شما شربتها رو تو شرابخوری میخورید ؟” و یک لبخندی به نشانهی قدرت نفوذ کلامش تحویل همسرم داد. همسرم لبخندی زد اما من چون جریان لیوان را میدانستم چشمانم را از روی گلهای قالی برداشتم و بااحترام گفتم:” اتفاقا این لیوانهارا همسر خودتان به عنوان پاگُشا به ما هدیه داد و ما چون دوستش داشتیم و برایمان ارزشمند بود در مهمانیها استفادهاش میکنیم” آن لبخندی که همین چند ثانیه پیش روی لبهایش بود، تبدیل شد به “ای دل غافل این چه تیکهای بود من انداختم”
این را گفتم تا بگویم هیچ وقت هیچکس را قضاوت نکنید. قضاوت بیجا چیزی جز شرمندگی در پی ندارد. آن لحظه خدا خواست تا من با یادآوری آن خاطره و هدیه، آبروی همسرم را جلو فامیلهایش حفظ کنم. او میخواست مارا زیر سوال ببرد اما خودش زیر سوال رفت. از قدیم میگویند:” چاه نکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی.”
پ ن: این همون لیوان هستش که عرض کردم خدمتتون 😅 پسرم از ته کمد کابینت کشیدش بیرون و آخرین بازمانده را از بین برد 😂