خانمکاپوچینو روزت مبارک
انگار امروز روز کاپوچینو بوده. برای همین رفتم دنبال خانم کاپوچینو.اگر میدانستم امروز روز کاپوچینو است از اول صبح تا اخر شب برای خانمکاپوچینو وقت میگذاشتم.
گاهی احساس میکنم یک جایی در شلوغترین مکان خانم کاموچینو را گم کردهام. اما گاهی مثل حالا خانم کاپوچینو مینشیند مقابلم، خیرهخیره نگاهممیکند و میگوید:"من هیچ وقت تورو ول نمیکنم”
هفته پیش که خانمکاپوچینو توی شهربازی ماشین روند بعد مدتها خندههای واقعیش را دیدم. مدتها بود از ته دل نخندیده بود.اما آن روز چشمانش از خوشحالی برق میزد…
خانم کاپوچینو هیچ وقت تنهایم نمیگذارد اما من همیشه و هرلحظه دلم برایش تنگ است.
برای خندهاش، احساس پاکش، برای اعتمادش، برای سر نترسش… از همه مهمتر برای قلب مهربانش…
خانم کاپوچینو از همه و همه کس ضربه خورد… شکست… هزار بار پودر شد… اما خانم کاچینو همیشه باید مقاومت میکرد.
الان که دارم این متن را مینویسم نه کاپوچینویی دارم تا سر بکشم و به یاد خانم کاپوچینو از پنجره به بیرون خیره شوم و نه دلم میخواد به او و دل ریشریشش فکر کنم…
طفلی خانم کاپوچینو که از دار دنیا فقط مرا دارد… اما من از تمام وجودم دوستش دارم….
این متن تقدیم به خانم کاچینو…❤️
#به_قلم_خودم
من دلتنگم....
من دلتنگم…
#تولیدی
قربون کبوترای حرمت امام رضا
قربون کبوترای حرمت امام رضا😭💔
#تولیدی
هیچ کس مثل تو بی زوار نیست...
اندکی از غربت امام حسن…
هیچ کس مثل تو بی زوار نیست…
#تولیدی
در خونه داداش حسنم رفتی ای نه
هرچی میخوای در خونهی امام حسین بگیری، امام حسین میگه در خونه داداش حسنم رفتی یا نه؟
شهید روح الله قربانی... دلتنگ نباش
پاهایم را توی شکمم جمع کرده بودم و روی مبل خردلی گوشهی سالن، همانطور به عکسش خیره شده بودم. صدای هلابیکم زوار از تلویزیون به گوشممیرسید.
چشمانم را منقبض کرده بودم تا قطرهی اشکی که به سختی گوشهی چشمم نگه داشتم سر نخورد. اما زور دلتنگی بیشتر از من بود و سیل دلتنگی روی گونههایم جاری شد…
انگار زبانم را با یک میخ آهنی به سقف دهانم چسبانده بودند. بدنم کرخت شده بود و غم دوری مدام دلتنگی را به رخممیکشید.
صاف سرجایمنشستم. به عکسش نگاه کردم و طلبکارانه دستم را در هوا چرخاندم و گفتم:” شما هم خیلی وقته مارو تحویل نمیگیرید، دلمون تنگ شده، کربلا که نرفتیم حداقل شما کربلاییها ما رو دعوت کنید”
یک هفته بعد روز اربعین کنار مزارش نشسته بودم…
#به_قلم_خودم
#تولیدی
بگو چگونه دل از حسین کندی
کربلا قلب عالم است، اگر پلک برهم زدنی از تپیدن بایستد، دنیا میمیرد، اما چه کسی تردید دارد که راز تداوم تپش قلب کربلا، قهرمان نام آوری به نا زینب است؟
دنیا اگر کربلا نداشت، معنا نداشت و کربلا هم اگر زینب نداشت بقا نداشت…
معرفی کتاب:” بگو چگونه دل از حسین کندی؟”
کتابی با قلم جذاب و روان محسن عباس ولدی که مارا با دنیای قشنگ حضرت زینب همراه میکند. سوالی که هرلحظه ما با آن مواجه میشویم.
بانو بگو چگونه دل از حسین کندی؟
پیشنهاد میکنم حتما مطالعه بفرمایید.
#تولیدی
#کتاب
#معرفی_کتاب
قصه اربعین
قصههای هرشب ما شنگول و منگول و شنل قرمزی و… نیست؛ قصههای شبانهی ما حال و هوای دیگری دارد.
ماهرشب به کربلا سفر میکنیم. دیشب برای بچهها قصه حضرت ابالفضل را خواندم، همیشه میدانند که باید خوب گوش کنند و آخر قصه به سوالاتم پاسخ دهند. شب بعد هم باید خودشان قصهی شب گذشته را روایت کنند.
امروز که سری به اتاقشان زدم دیدم تصویری از حضرت ابالفضل با کلاه خودش کشیدند و به دیوار اتاق چسباندند. یاد سخنی از امام زمان افتادم که فرمودند:” هرجا روضهی عمویم عباس خوانده شود من هم آنجا حاضر میشوم”
اما قصهی امشب با شبهای دیگر فرق داشت. ما 40 شبها را پشت سر گذاشتیم تا به امشب برسیم.
قصهی اربعین…
برای گفتن قصهی اربعین باید کودکانهتر با آنها حرف میزدم… از دیدار دوبارهی خواهری که با جگر خونشده به کربلا برگشته است…
همین که فهمیدند حضرت زینب در اربعین با قدخمیده به کربلا برگشته است برایم کافی است… همین که فهمیدند اربعین خیل عظیمی به سمت کربلا رهسپار میشوند کافی است…
همین که در کنار من آرزوی زیارت امام حسین را دارند لذتبخش است.
امشب خیلی دوست داشتم روضه بخوانم؛ قصهگوییام کم از روضه نداشت، با بچهها چند دقیقهای هم سینه زدیم. دخترم دعای فرج خواند و پسرم امنیجیب آخر مجلس را دست و پا شکسته خواند. من هم الهی یا حمید و بحق محمد را گفتم و برای فرج امام زمان دعا کردیم.
میگفتند چرا بچهی 9ماهه را سال 95 در آن سوز سرمای عراق به کربلا بردی؟ سال بعدش گفتند چرا دربارداری با وجود بچه یکسالونیمه خودت را به آب و آتش زدی تا اربعین کربلا باشی؟
حالا جواب همهشان را میدهم:” برای اینکه اگر من زمانی، در تربیتم کم گذاشتم اهل بیت هوایمان را داشته باشند، برای اینکه میخواهم مهر امام حسین از کودکی در وجود بچههایم بنشیند”
میخواهم در آینده فرزندانم راوی شور و حماسه اربعین حسینی باشند.
#به_قلم_خودم
#مسیر_عاشقی
بچهی بی مسئولیت تربیت نکنید
بچهی بی مسئولیت تربیت نکنید
روزانه در باشگاه اتفاقات مختلفی پیش میآید که میتوان از هرکدام چند صفحهای نوشت، مثل اتفاق امروز.
خانم 37سالهای که 2 فرزند 13 و 9 ساله دارد.
این خانم همیشه یک ربع دیرتر از همهی ما به کلاس میآید، وقتی مربی پیگیر میشود، میفهمیم که مشغول اماده کردن میز صبحانه برای فرزندانش بوده است که تا وقتی از خواب بیدار میشوند، بخورند.
زمان استراحت مدام گوشی دستش میگیرد تا فرزندانش را از خواب بیدار کند. همهی ما میدانیم که هرروز صبح، خامه شکلاتی برای پسرش و پنیر تبریزی برای دخترش روی اُپن اشپزخانه چشم انتظارشان است.
امروز که خیلی از خستگی و بدوبدو هایش میگفت و غر میزد خندیدم و گفتم:” خب فقط یک کلاس اسم بچههات رو بنویس که نه تو اذیت بشی نه اونا”
نگاهی کرد و گفت:” نه نه نمیشه که، رباتیک باید بره بسکتبال باید بره، زبان که حتما”
توی فکر فرو رفتم. آیا رباتیک جز واجبات آموزشی است؟ پسری که صبح نتواند یک صبحانه برای خودش آماده کند آیا باید برایش این قدر هزینه کرد؟
تربیت فرزندان جز مواردی است که باید دلسوزی الکی را از آن حذف کرد.
اگر از سنکم مسئولیت بعضی کارهارا به فرزندان ندهیم، در آینده هم شانه از زیر بار فشار زندگی خالی میکنند و با هرسختی از پا در میآیند.
چیزی که همیشه به مادران توصیه میکنم این است که نگذارید مهر و عطوفت مادرانه روی تربیت پایهای و اساسی فرزندانتان تاثیر بگذارد.
اگر فرزندان از کودکی با همهی مسئولیتها غریبه شوند، در آینده توقعهای بیجایی از زندگی، همسر و … خواهند داشت.
گاهی با رفاه پیش از حد، بهجای خوبی؛ در حق فرزندانمان ظلم میکنیم.
#به_قلم_خودم
#تولیدی
یه جمله به امام رضا بگو
یه جمله به امام رضا بگو…🥺
#تولیدی
من بچهی پایین این شهرم..
من بچهی پایین این شهرم…
یک عمر با عشق تو خو کردم…
از هرکسی هرجا دلمپر بود..😔
برگشتم و پیش تو رو کردم…
#تولیدی
امام رضا من یه کربلا میخوام
امشبو با دل شما بریم جلو…
❌️ پیشنهاد میکنم جامونده ها حتما ببینن 😭
همه فیلم تولیدی هستش.. به جز اخرش
#تولیدی
#حرم_امام_رضا
#جامانده
#مسیر_عاشقی
به یاد همگی
دعاگوی تکتک دوستان کوثرنتی در حرم علی بن موسی الرضا هستم…
همگی حاجت روا بشین…
اگه کارت گره افتاده روضه بخون
از خوشحالی به تته پته افتاده بود، خندید و گفت:"کارم درست شد” لبخند زدم و گفتم:” همش به خاطر اون روضهای بود که خونت خوندم” بغض کرد و گفت:” آره به 24 ساعت نرسید که دختر 3ساله امام حسین جوابمو داد”
اگر کارت گیر کرد یک روضه حضرت رقیه بخوان…
با همسرت حرف بزن
تا چشمش به گل روی اُپن افتاد، لب و لوچهاش آویزان شد و گفت:” شوهر من اصلا برام گل نمیگیره”
خندیدم و گفتم:” نخریدن گل بهتر از اینه که مثل من دسته گل عقدت رو برادر شوهرت انتخاب کنه”
این را که شنید پقی زد زیر خنده.
فنجان چایش را مقابلش گذاشتم و شروع کردم برایش از زمانی که 12 ساعت در روز کار میکردم حرف زدم.
ژست مشاوران مرکز روانشناسی را گرفتم و با مهربانی گفتم:” وقتی شب ساعت 1 میرسیدم خونه فقط چند لقمه شام میخوردم و بدون اختیار پخش زمین میشدم خوابم میبرد؛ صبحش هم راس ساعت 9ونیم بیدار میشدم و به سرکار میرفتم.”
اصلا نه رنگ و روی خوشی را میدیدم و نه تاریخ روز و ماه را به یاد میآوردم. فقط سر ماه با پیامک واریزی حقوق متوجه میشدم که اول ماه است.
در اینمدت نه از عواطف زنانهام خبری بود و نه از خندههای دلبرانه و لباسهای شاد و رنگی…
بهخاطر فشار کار و حساب و کتاب زندگی، مثل یک مترسک بیرنگ و رو شده بودم.
آخرین قلپ چایش را که خورد خیرهخیره نگاهش کردم و گفتم:” کار کردن خیلی سخته، مخصوصا اگه مستاجر باشی و خانواده داشته باشی.
پول حلال در آوردن از همه چی سخت تره.
آدم از خستگی گاهی خودش رو فراموش میکنه، چه برسه به علایق همسرش.
چون اولویتهاش رو گذاشته روی خوراک،پوشاک،هزینه آب و برق و …
اون اگر از خستگی و یا هزار تا دلیل دیگه یادش رفته، تو یادش بیار.
شوهرت فالگیر نیست که کف خونی کنه و بدونه تو چی دوست داری.
پس خودت رو با این همه افکار منفی و کلیپهای ساختگی اینستا خسته نکن…
با همسرت حرف بزن…
#به_قلم_خودم
#تولیدی
کریم اما غریب...
میگویند در مدینه فقط 2 نفر بودند که ظهرها اتش روشن میکردند تا دودش به آسمان برود و فقرا متوجه شوند و به آنجا بروند.
یکی کریم اهل بیت امام حسن علیه السلامبود و دیگری شاهزاده علی اکبر علیه السلام.
هروقت کارد به استخوانم میرسد پس زمینهی گوشیام را امام حسنی میکنم. هربار که شعر روی صفحه را میخوانم به کریم بودن امام حسن بیشتر از قبل ایمان میآورم.
تا خدا هست و خدایی میکند مجتبی مشکل گشایی میکند.
روزی امام حسن و امام حسین مشغول کشتی گرفتن بودند که یکدفعه پیامبر شروع کردند به گفتن جانم حسن. حضرت زهرا خطاب به پدر فرمودند:” پدرجان چرا شما فقط پسرم حسن را تشویق میکنید؟”
پیامبر فرمودند: دیدم آسمان و زمین همه میگویند جانم حسین، برای همین من گفتم جانم حسن..
رسول خدا سالها پیش از شهادت امام حسن فرموده بودند :«هر کس بر حسن گریه کند، چشمش روزی که دیدهها کور می شوند (روزقیامت)، کور نمی شود و هرکس در مصیبت او اندوهگین شود، روزی که همه دلها اندوهگین است، غم و اندوهی ندارد. زیارت حسن مایهی استواری قدمها در قیامت است.»
به نظرم قشنگترین مداحی برا امام حسن مداحی مهدی اکبری هستش…
کاش بودی کرببلا کنار حرمم حرم داشتی حسن..
کاش بودی کرببلا یه ایوون طلا تو هم داشتی حسن…
روضه خوندن برای امام حسن خیلی عجیبه… خیلی غمناکه… خیلی عاطفیه…
اولین بار که روضه امام حسن خواندم، کنترلم را از دست دادم و شروع کردم گریه کردن…
من حسینی شده دست امام حسنم…
پ ن: تو برنامه سمت خدا گفت که امروز 7صفر شهادت امام حسن معتبر تر هستش. امیدوارمتونسته باشم چند لحظه حال و هواتون رو حسنی کنم… اگر شعر قشنگی از امام حسن بلد هستید کامنت بذارید تا فیض ببریم.
التماس دعا…
آخر یه روزی شیعه برات حرم میسازه…
#به_قلم_خودم
سفره حضرت رقیه
مثل شمعیای که توی سفرهی حضرت رقیه روشن کردیم، از داغ پرکشیدنت سوختم یا رقیه💔
#به_قلم_خودم
#تولیدی
باز جاموندم
آخر مجلس دم گوشم آمد و گفت:” امسال اربعین میرید کربلا؟” لبخند تلخی زدم و گفتم:” هنوز حریف همسرم نشدم که بریم” دستم را محکم فشرد و گفت:” نه میرید دلم میگه امسال میری کربلا”
نمیدانم چه سری بود بعد 3هفته تازه امروز گذرنامه زیارتیام به دستم رسید… آن هم روز شهادت حضرت رقیه…
وقتی پستچی گفت:” گذرنامتون اومده” چشمانم را بستم و با بغض گفتم:
من گذرنامهی خودرا نسپردم به کسی…
به تو و کودک دلبند تو ایمان دارم…
به رقیه میگم از جاموندن 😔
#به_قلم_خودم
#تولیدی
#مسیر_عاشقی
گردخترکی پیش پدر ناز کند
داشتم روضه میخواندم که چشمم به دفتر نقاشی دخترم افتاد…
من از تنهایی حضرت رقیه میگفتم و او روضه را به تصویر میکشید…
عکاس چادری
من توی اربعین خیلی عکاسی میکردم. با وجود بچه از همه چیز عکس میگرفتم و خاطرات رو ثبت میکردم.
هر وقت یاد اربعین میفتم و یا به اربعین نزدیک میشیم یاد بیانصافی چند نفر میفتم. یاد قضاوت هاشون.. یاد کنایههاشون… بیشتر از همه اون کسی که قلبم رو شکست…
همون که همهی عکسهایی که از کربلا داشتم رو حذف کرد… با سنگدلی هرچی داشتم رو حذف کرد. حالا من از اون 2سال سفر اربعین فقط 5تا عکس دارم. اون هم به خاطر کوثرنت… اگر کوثرنت نبود همون رو هم نداشتم…
من هیچ وقت حسرت چیزی رو نخوردم.. اما همیشه حسرت همهی اون لحظات و عکسهام رو خوردم…
عکسهایی که زندگیم بود..
فقط بهش .فتم عکس هام رو پاک کردی باشه عیب نداره… اما هیچ وقت خاطراتش یادم نمیره…
همون چندتارو میذارمبعدا دوباره…