برای بی مادری آرتین
07 آبان 1401
من یک مادرم. بچه وقتی مریض میشود یا حتی یک خراش کوچک روی دستش نمایان میشود به آغوش مادرش پناه میبرد. دنبال آغوشی میگردد تا مرهم زخمش شود. حال آرتین روی تخت سرش را جمع کرده و کز کرده و بیرمق نگاه میکند.
چرا؟ چرا باید به جای آغوش مادر حالا آرتین تنها توی بیمارستان این همه مصیبت را تاب بیاورد؟ او حتی تعداد تیرهایی هایی که به مادر و پدرش و برادرش زدند را به خاطر دارد… به چه جرمی؟؟؟
چگونه خواب به چشمانتان میآید؟ آی فاطمه معتمدآریا؟ کجایی؟؟؟ تا چند وقت پیش خود را مادر سارینا و نیکا میخواندی؟ حالا آرتین چه شد؟؟؟
ننگ بر شما…