تفاوت عید پارسال و امسال
29 اسفند 1401
آخرین پست سال ۱۴۰۱ رو از زبون خانم کاپوچینو مینویسم. خانم کاپوچینو پارسال موقع سال تحویل توی خیابون سرگردون بود و حالش بد بود… خیلی حالش بد بود دلتنگ بود… بغض داشت خفش میکرد… تنها بود… اما امسال به لطف خدا و به عنایت خدا… بیشتر »
نظر دهید »
هفت سین را با سلام بر شهدا تکمیل کردیم
29 اسفند 1401
هفتسین را با سلام بر شهدا تکمیل کردیم. 🍃🌸هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاوردبه برکت خون این جوانان شهید است...سال نو مبارک✨به یاد شهید روحالله عجمیان بیشتر »
هنوزم که هنوزه
29 اسفند 1401
#هنوزم_که_هنوزه هنوزم که هنوزه همه کارام رو میذارم روز اخر بعدش میبینم آب قطعه🤣هنوزم که هنوزه نرفتم سمنو و سیر و سنجد بخرم😃 بیشتر »
مهربانی بی منت
28 اسفند 1401
تاب و سرسره رو رها کرد. با سرعت رفت پشت درختای پارک و بعد از چند دقیقه این گل رو گرفت جلو صورتم...مهربونی رو باید از بچهها یاد بگیریم...🌱🍀 بیشتر »
آغوش ضریح
27 اسفند 1401
از زمانی که توی مهدیه نشستم و کتاب دعا را مقابلم گرفتم ندایی از درونم میگفت:” بعد از دعای ندبه برو امامزاده حسن” دعا که تمام شد نفهمیدم چطوری خودم را بین کوچهپسکوچهها به امامزاده رساندم. حالم مثل همیشه نبود. نیرویی مرا به سمت خودش… بیشتر »
دنیا دوروزه
27 اسفند 1401
♡ ♡ ـבنیا בو روزه... ♡ 😉 ◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆#تولیدی
16791544962fa30de5d408353d3ad5347b20bae13b.mp4 بیشتر »
فرو الی النور
27 اسفند 1401
همهی زخمها توی ماه اسفند سر باز میکنهحواست باشه توی پیچ خم زندگی گم نشی...✼ ҉ ـ؋ـَرو الے النور ҉ ✼27 اسـ؋ـنـב 1401کلامی از خانم کاپوچینو#تولیدی بیشتر »
بیکس و تنها
27 اسفند 1401
گاهی واقعا نمیدونم درد دلم رو به کی بگم… از اطرافیان که نمیتونم به کسی چیزی بگم… همسر هم همینطور… بچهها هم که نباید باهاشون در اینباره حرفی زد… تو این موقع میشینم جلوی آینه و خیره به صورت خانم کاپوچینو گریه میکنم… دهنم… بیشتر »
دنیا زندونه
26 اسفند 1401
دلت خوش نباشه به دنیا دنیا یه زندونه 🤌آخرین غروب جمعه 1401کلامی از خانم کاپوچینو😄#عکس_تولیدی بیشتر »
کوله پشتی 1401
26 اسفند 1401
خب نوبتی هم که باشه نوبته منه که کولهبارم رو جمع و جور کنم 😍👇👇 بریم که جواب بدیم😅1️⃣فرض کنید که یک کوله پشتی دارید که قرار است با خودتان به سال 1402 ببرید. داخل این کوله پشتی چه تجربه یا تجربیاتی از سال 1401 میگذارید؟ این تجربیات میتوانند بزرگترین… بیشتر »
بهار کی میدسد از راه؟
25 اسفند 1401
بهار من کی میرسد از راه؟ اوج بغض زمستان، اسفندی ست که گویی به تنهایی تمام 365 روز سال را، شانه به شانه با خود به این طرف و آن طرف برده است و چشم انتظار است…صدای جیلینگ جیلینگ آویز پایش، یک دقیقه از سرم بیرون نمیرود، آویزهایی از جنسِ ردپاهای به جاماند… بیشتر »
با شهدا تا شهدا
25 اسفند 1401
🌱 🌸 بازدید و گلباران مزار شهدای روستای اورازاندر گلزار شهدای حصار 🌹
167898447382b0f9c6945246451c9eb5a50ae843fc.mp4 بیشتر »
کوفته تبریزی میقولی
24 اسفند 1401
یه خاطره بگم از کوفته تبریزی😄 تو نیلز که کار میکردم نهار و شام اونجا بودم تب. یه روز مادرم گفت که کوفته درست کرده و برام آورد. گذاشتم تو فر داغ شد و اونجا با همکارام خوردم. یادش بخیر خیلی چسبید😄 اینم نحوهی آماده سازی کوفته مامانم😄 بیشتر »
نماز حضرت زهرا لحظه تحویل سال
24 اسفند 1401
“نماز حضرت زهرا لحظه تحویل سال” ☀️مومنین ! از حضرت زهرا سلام الله علیها عیدی بگیرید ☀️ حضرت ایة الله توکل (حفظه الله) یکی از علمای قم میفرمودند : اگر لحظه تحویل سال دو رکعت نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها ) خوانده شود (بطوریکه در (لحظه… بیشتر »
مگه طلبهها هم آتیش میسوزونن؟
24 اسفند 1401
مگه طلبهها هم آتیش میسوزونن؟ 😯چهارشنبهسوری سال 97 بود، طبق رسمورسومات خانوادهی همسرم همهی فامیل خانهی مادربزرگ مادری همسرم جمع شده بودیم. از چند هفتهی قبل همسرم بهخاطر بچههای فامیل چند تا فشفشه و آبشار و وسایل کمخطر تهیه کرده بودید تا بچهها… بیشتر »
شهدا شرمندیم
22 اسفند 1401
به بهانه سالروز شهدا 🌱🌸 بیشتر »
به بهانه روز شهید
22 اسفند 1401
دوسال پیش روی یکی از فرشهایی که در صحن جامع رضوی پهن بود نشستم. چشم دوخته بودم به گنبد و توی دلم با اقا درددل میکردم.بیتاب بودم از اینکه دیگر لایق خادمیاش نیستم. سرشکسته و ناراحت اشک میریختم و آنلحظه هیچچیز برای من سختتر و سنگینتر از آن نبود که… بیشتر »
بیا وانمود کنیم هیچ اتفاقی نیفتاده
20 اسفند 1401
بیا وانمود کنیم هیچ اتفاقی نیفتاده است آرزو دارم دوباره مثل قبل یه کتابخونه مثل این داشته باشم... دلم برا کتابام تنگ شده... با عشق همشون رو از گوشه به گوشهی شهر خریده بودم و توی نمایشگاه کتاب ساعتها دنبالشون گشته بودم.پای ورقهها و خاطرات و زندگینا… بیشتر »
همانا اوست مرهم دردهای نهفتهام
19 اسفند 1401
تمرین جلسه 7 نویسندگی خلاق که اینجا میذارمش به یادگار… موضوع این بود یه روزی رو که خیلی تاثیرگذار بود بنویسیم… اصلا دوست ندارم به آن روز فکر کنم. وقتی چشمانم را میبندم و برای لحظاتی آن روز را به یاد میآورم. تمام تنم گر میگیرد و عرق… بیشتر »
خانم کاپوچینو
18 اسفند 1401
صدای هوهوی سشوار ترتیب مغزم را میدهد. دستم را توی هوا به سمت همسرم پرواز میدهم تا قبل از اینکه سر دردم به سراغم بیاید، چشم بسته به او بفهمانم که از بالای سرم کنار برود. سرم را که از روی بالشت بلند میکنم،تازه میفهمم چقدر درد میکند و شقیقههایم تیر م… بیشتر »
دیدار خادمیاران رضوی با خانواده شهید محمد جمالیان
17 اسفند 1401
امروز خدا توفیق داد #محض_یار با گروه خادمیاران رضوی استان البرز به دیدار خانواده شهید بزرگوار محمد جلالیان برویم. بیشتر »
به خاطر تو
16 اسفند 1401
#محض_یار همه دست به کار شدند...❤️ بیشتر »
محض یار...
16 اسفند 1401
#محض_یار خیابانهارا آذین بستیم..❤️ بیشتر »
خادمیاران رضوی
15 اسفند 1401
چشم تو مرا روز ازل عاشق کردبر نوکری خانه ی تو لایق کردگردهمایی سالانه خادمیاران رضوی کرجکانون تخصصی خادمیاران ایثار و شهادت استان البرز بیشتر »
مسافر جمعه
15 اسفند 1401
مسافر جمعه این کتاب زندگی پسری به نام رسول را به قلم میآورد که یکییک دانه مادرش است و در روستای فتح آباد زندگی میکند. پسری که آرزوهای بزرگی در سر دارد، اما یک شبه با یک عجولی و سر به هوایی، تمام آرزوهایش را تبدیل به یک کابوس میکند.یک شبه کولهبارش… بیشتر »
اسم تو مصطفی ست
15 اسفند 1401
کتاب «اسم تو مصطفاست» راخواندم. حس و حال این کتاب را با کتابهای دیگر عوض نمیکنم. چقدر آرامش، لابهلای ورقههای این کتاب، روح و روانم را نوازش داد. خاطرات سمیه، همسر شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده عمق جانم را طراوت داد. کتابی که تمام خاطرات و وابستگی… بیشتر »
دیدار پس از غروب
15 اسفند 1401
دیدار پس از غروب، روایتی ساده و دلنشین، از زبان همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی است. در این کتاب، از مردانگیهایی گفته میشود که فقط در جنگ و میدان نبرد خلاصه نمیشود بلکه همه مردانگی در مرکز خانواده مشاهده میشود. مردی که سایه به سایه همسر خود… بیشتر »
راض بابا
15 اسفند 1401
اینبار کتاب 100 صفحهای را در دست گرفتم که دلم از این رو به آن رو شد. کتاب شخصیتِ دختر جوانی را روایت میکند که همیشه در تلاش بود تا بهترینهارا برای خودش رقم بزند. کتاب راضِ بابا خاطراتی از شهیده راضیه کشاورز را روایت میکند. در این کتاب خاطرات از… بیشتر »
بادیگارد
15 اسفند 1401
یک سالی میشود که نیمی از کتابخانه خانهمان را کتابهای شهدای مدافعحرم نشر روایت فتح، پر کرده است. راستش را بخواهید هرچقدر هم این کتابها را بخوانم باز برایم جذابیت دارد. زندگی هر یک از این شهدا برایم درسی ست که دریای معرفت را به رویم گشوده است.… بیشتر »
بیست سال و سه روز بعد
15 اسفند 1401
کتابی بسیار خواندنی و گیرا که دغدغههای یک جوان دهه هفتادی را بازگو میکند. این کتاب از آرمانهای جوانی به نام سید مصطفی موسوی میگوید که سه روز بعد از تولد20 سالگیاش به شهادت میرسد. مطالعه این کتاب خالی از لطف نیست. کتاب بیست سال و سه روز بعد… بیشتر »
کتاب زیباتر از نسرین
15 اسفند 1401
کتاب زیباتر از نسرین کتابی با قلمی ساده، روان و دلنشین است. این کتاب، زندگی دختری را روایت میکند که خدا اورا بعد از فوت چهار فرزند، به پدر و مادرش هدیه میدهد. به برکت وجود رقیه زندگی خانواده روز به روز بهتر میشود. رقیه تهتغاری و عزیزدردانهی همه… بیشتر »
از سر صبح دلم میل زیارت کرده علی اکبر تو دعا کن که به حاجت برسم
15 اسفند 1401
از سر صبح دلم میل زیارت کرده علی اکبر تو دعا کن که به حاجت برسم بیشتر »
کتاب حیفا
15 اسفند 1401
کتاب حیفا داستان زندگی دختری را روایت میکند که جاسوس ادارهی متساوای سازمان موساد است. او همراه با سه خواهر دیگرش دست به جنایتهایی میزند که از طرف رژیم صهیونیستی مامور به انجام آنها هستند. در این کتاب نویسنده وقایعهایی را شرح داده که بعضی مستند و… بیشتر »
ادواردور
15 اسفند 1401
در بخشی از کتاب میخوانیم «ادواردو یک مرد عادی نبود. او یک قدیس بود. شبها از اتاقش صدای آواز زیبایی میآمد. بهخصوص نیمهشبها. بعضی شبها که از دست کارلو دلخور بودم، میرفتم مینشستم پشت در اتاقش. به آوازش گوش میدادم. نمیفهمیدم چه میخواند. فقط دلم… بیشتر »
مسمومیت مدارس دخترانه کرج
13 اسفند 1401
مسمویت مدارس دخترانه 😭مینویسم برای مادرانی که مثل من دختر دارند...از زمانی که دست دخترم را رها میکنم و به سمت مدرسه میرود اورا به خدا میسپارم... اما امروز زمانی که میخواستم دنبالش بروم حس و حالم با روزهای دیگر متفاوت بود...وقتی که شنیدم مدرسه نزدی… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت دهم
11 اسفند 1401
اول از اینکه میدونم خیلی وقته ننوشتم 😅 شما به بزرگی خودتون ببخشید خیلی سرم شلوغ بود و فرصت نبود بنویسم. از طرفی برای کلاس روایت نویسی هم دارم روایت یکی از شغل هام رو مینویسم که درگیر اون بودم البته روایت شغلی زمانی رو مینویسم که منشی بودم. حالا تموم… بیشتر »
شهید امیر حاج امینی
10 اسفند 1401
اولینبار که در خانهی مادربزرگم عکس شهید امینی را روی دیوار دیدم، ناخوداگاه به این شهید احساس خوبی پیدا کردم. نمیدانم آن روزها اصلا اسمش را میدانستم یا نه، اما هروقت که به منزل مادربزرگم میرفتم، روبهروی عکس شهید مینشستم و به همهی جزئیات عکسش نگا… بیشتر »
احتمالا گمشدهام
09 اسفند 1401
احتمالا گمشدهام دیدی وقتی بعد از کلی دوندگی و کار و مشغلههای روزمره آخر شب یک لیوان چای داغ میخوری چقدر به جانت میچسبد. من هم دیشب بعد از کلی خستگی وقتی به پیشنهاد یکی از دوستان این کتاب را دانلود کردم و خواندم گل از گلم شکفت.خیلی دوستش داشتم. کتاب… بیشتر »
تولدت مبارک اربابم
05 اسفند 1401
نمیدانم اول من تورا پیدا کردم یا تو مرا. اما میدانم اول من دوستت داشتم. وقتی از مدرسه برمیگشتم قبل از هرکاری به تو سر میزدم. ایام تولدتهم مشغلهام زیادتر میشد. کتاب حافظ گوشهی کتابخوانهی مادرم را بر میداشتم و خاک رویش را با پارچه نمناکی پاک… بیشتر »