به بهانه روز شهید
دوسال پیش روی یکی از فرشهایی که در صحن جامع رضوی پهن بود نشستم. چشم دوخته بودم به گنبد و توی دلم با اقا درددل میکردم.
بیتاب بودم از اینکه دیگر لایق خادمیاش نیستم. سرشکسته و ناراحت اشک میریختم و آنلحظه هیچچیز برای من سختتر و سنگینتر از آن نبود که دیگر نمیتوانستم بهعنوان خادم با خانوادههای شهدا دیدار داشته باشم.
هربار اسمی از گروه میآمد فقط خدا میدانست که حال دلم چگونه است.
بعد از دوسال بیپناهی و درماندگی آقا دوباره مرا به عنوان خادمش پذیرفت.
دوباره توی صف خادمیاران رضوی ایستادم و نوای “ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم” را زمزمه کردم.
حالم عجیب بود انگار دوباره اقا نگاهم کرده باشد.
میدانم همهی اینها معجزهی عشق و علاقه به شهداست…
از شهدا ممنونم که نزد امام رضا ضامنم شدند و من دوباره جز خادمیاران رضوی شدنم❤️
به بهانه روز شهید 🌱❤️
#به_قلم_خودم
#مه_نوشت