خاطرات نیلز قسمت نهم
08 دی 1401
روزها مشغول بودیم. کلا توی مغازه از یک هفته قبل هر مناسبت تدارکات اون روز رو میدیدن تا مغازه شلوغ شد مشکلی پیش نیاد. وقتی فهمیدم روز مادر نزدیکه تصمیم گرفتم یه کاری بکنم. خیلی فکر کردم. از طرفی هم خب همش سرکار بودم نمیشد کاری نکرد. از چند روز قبل به… بیشتر »
2 نظر
خاطرات نیلز قسمت هفتم
12 آذر 1401
روزها می گذشت. اول راه رو با تاکسی میرفتم و بقیه راه رو با پای پیاده میرفتم. این قدم زدنها خیلی به روحیم کمک میکرد که کم نیارم و کار کنم. از ساعت ۱۲ که فیش میگرفتیم تا ۳ کار میکردیم. ۳ تا سه نیم اگر وقت پیدا میکردیم میرفتیم توی سالن نهار… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت ششم
04 آذر 1401
من از همان روز اولی که قرار شد صندوقدار بشم، به اقا مهندس گفته بودم من ۱۰ روز از فلان تاریخ باید از ساعت ۳تا ۵منزل مادرم باشم چون هئیت داره. اولش گفت نمیشه نری و فلان گفتم نه مجلس داره نمیتونم نرم. حالا این وسط چون خودم روضه خون هیئت مادرم بودم باید… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت پنجم
30 آبان 1401
هیچ وقت روز اولی که میخواستم به عنوان صندوقدار به نیلز بروم را فراموش نمیکنم. توی پیادهرو راه میرفتم و یک دفعه یک قاصدک جلویم ظاهر شد. قاصدک را به دستم گرفتم و به فال نیک گرفتمش و آرزویی کردن و به باد سپردمش. استرس داشتم. چون قرار بود روز اول اقای… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت چهارم
24 آبان 1401
مدیر که همه آقای مهندس صداش میزدیم روی یکی از میزهای توی سالن که فضای باز بود نشسته بود. آخر شب بود حدودا ساعت ۱۱وربع. با استرس در رو باز کردم و رفتم توی سالن. اقای مهندس گفت بشین خانم میراحمدی. با کمی نگرانی نشستم و سرم پایین بود. که شروع کردن به… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت دوم
15 آبان 1401
رسیدم خونه فکر کنم ساعت ۱۲ و ۲۰ دقیقه شب بود. خسته بودم طبیعی بود اما یه شوقی داشتم. شامم رو خوردم و یه ذره با گوشی ور رفتم و خوابم برد. صبح ساعت کوک کرده بودم. ۷پاشدم و لباس پوشیدم و رفتم نونوایی سر خیابون یه نون گرفتم و پیاده تا دفتر حقوقی راه افتادم.… بیشتر »
خاطرات نیلز قسمت اول
10 آبان 1401
مصاحبه تموم شد. قرار شد فردا ساعت ۵ عصر که میشد ۲۷ابان ۱۴۰۰ من شیفت عصر برم تو نیلز کار کنم. پنجشنبه شد. ساعت ۷بیدار شدم و کارام رو کردم و راهی دفتر حقوقی شدم. سر راه نون همگرفتم که صبحونه بخوریم تو دفتر. اون روز به مدیر دفتر گفتم که شیفت عصر جای دیگه… بیشتر »
خاطرات دفتر حقوقی قسمت هشتم
26 مهر 1401
خاطرات دفتر حقوقی قسمت هشتم سلام به همه اونایی که خاطراتم رو دنبال میکنن. خب رسیدیم به اونجایی که بهم پیام دادن که فردا روز دوشنبه ۲۳ابان ۱۴۰۰ برای یک روز آزمایشی برم دفتر. شب بود سریع رفتم از مانتو پریسا یه دست مانتو اداری خریدم. سورمه ای رنگ بود و… بیشتر »
دریافت کد رهگیری برای وام مسکن قسمت هفت
23 مهر 1401
خاطرات دریافت کد رهگیری برای وام مسکن قسمت هفت کار کردن مثل سابق نبود. نهابت روزی ۴ تا ۵ تا کد میزدیم. این یعنی خروجی کار نداشتیم و رسما حقوقمون نصف شده بود. از طرفی مدیر در حالت عادی عصبی بود بعد از این جریانات دیگه کلا عصبیتر شده بود و رفته بود رو… بیشتر »
خاطرات کار و کد رهگیری برای وام مسکن قسمت دوم
15 مهر 1401
خاطرات کار و کد رهگیری برای وام مسکن قسمت دوم. سلام. اومدم تا قسمت دوم خاطرات کدرهگیری برای وام مسکن رو تعریف کنم. روزها از ساعت ۸ونیم بیدار میشدم اول صبحانه میخوردم. اون روزا تو رژیم سختی بودم چون تا ۱ماه قبلش به شدت ورزش بدنسازی و سی ایکس حرفهای کار… بیشتر »