قسمت 7 خاطرات همایش یزد
23 تیر 1402
7️⃣ قسمت 7 خاطرات همایش یزد شب وقتی توی ترافیک برگشت به کاروانسرا بودیم و توی کوچهپسکوچههای یزد گیر افتاده بودیم این عکسهارا گرفتم. یکی از یکی قشنگتر و زیباتر یکی از عکسها که خیلی زیبا بود به نظرم همان مغازهی فسقلی بود که سر در مغازش نوشته بود ت… بیشتر »
نظر دهید »
قسمت 6 خاطرات همایش یزد
23 تیر 1402
قسمت 6 خاطرات همایش یزد بعد از نماز با زینب از امامزاده بیرون آمدیم. باز از آبخوری کلی آب خوردم اما باز خیلی تشنه بودم. کلا در یزد عطش زیادی داشتیم. با همسرم تماس گرفتم و گفت که 10 دقیقه دیگر بیرون میآید. با زینب از در امامزاده خارج شدیم و با جمعی… بیشتر »
ثانیه از حال و هوای قشنگ امامزاده جعفر یزد
23 تیر 1402
4 ثانیه از حال و هوای قشنگ امامزاده جعفر یزد من روز اول که توی کاروانسرا بودیم یک روسری حریر صورتی کمرنگ که گلهای درشت داشت سر کرده بودم😄 نرجس و سمیرا میگفتند بهم میومد... حالا از اون روز انقدر هرجا میرم این روسری رو سر میکنم که دیگه احساس میکنم خ… بیشتر »
قسمت 5 خاطرات همایش یزد
23 تیر 1402
5️⃣ قسمت 5 خاطرات همایش یزد وارد امامزاده شدیم. کفشهارا داخل کیسههایی که دم ورودی بود گذاشتیم. سمت راست ورودی مردانه و سمت چپ ورودی زنانه بود. خادمی هم دم در نشیته بود و کنار دستش یک دستگاه کارتخوان بود. وارد امامزاده شدیم.چشمم به آینهکاریها بود… بیشتر »
خاطرات تبلیغی
23 تیر 1402
سال اول طلبگی همهچیز برایم جالب بود. بهخصوص جلسات فرهنگی روزهای دوشنبه که یکی از اساتید اخلاق برایمان سخنرانی میکرد. اول کلاس با پرسش تجزیه ترکیب شروع و اخر جلسه با چند خط روضه تمام میشد.گاهی که ولادتی پیش رو داشتیم تئاتر هم اجرا میکردیم. سرپرستی… بیشتر »
خاطرات تبلیغ
23 تیر 1402
اوایل ازدواجم با اقا سید بود که برای گذراندن دورههای تبلیغی سیدرضا راهی یکی از روستاهای مرزی جنوب کشور شدیم. من سال اول طلبگی و سید رضا پایه هفت بود. هنوز چیزی از تبلیغ و طلبگی نمیدانستم. فقط کمی احکام میدانستم و بعضی از کتابهای سیدرضا را که مرتبط ب… بیشتر »
قسمت چهارم خاطرات همایش یزد
23 تیر 1402
4️⃣ قسمت چهارم خاطرات همایش یزددر پست قبل از کوچهپسکوچههای یزد نوشتم. دقیقا همین عکس. این کوچه پشتی امامزاده جعفر علیهالسلام بود. از بیرون لوسترهای امامزاده مشخص بود و دمدمای غروب حس و حال معنوی دوچندانی را را روانهی قلبم کرد.سریع همسر و بچهه… بیشتر »
قسمت سوم روایتهای خانم کاپوچینو از همایش یزد
23 تیر 1402
3️⃣ قسمت سوم روایتهای خانم کاپوچینو از همایش یزدلباسهارا پوشیدیم و برای بار اخر گوشیام را چک کردم تا ببینم نرجس اومدنی هست یا نه. در همان حین سمیرا هم پیام داد که تا 1ساعت دیگر میرسد. از اتاق بیرون زدیم و عکس گرفتیم و وارد کوچه شدیم.راستش دلم توی ک… بیشتر »
روایتهای خانم کاپوچینو از همایش یزد قسمت دوم
23 تیر 1402
روایتهای خانم کاپوچینو از همایش یزد 2️⃣ قسمت دوم رفتم به سمت پذیرش کاروانسرا، یک اقای اخمو نشسته بود و تا مرا دید بلند شد. خودم را معرفی کردم و فرم را فرم کردم. در این حین کلید پارکینگ را هم گرفتم و همسرم ماشین را پارک کرد. مدارک را دادیم و راهی اتاق ش… بیشتر »
قسمت اول روایت خاطرات همایش یزد
23 تیر 1402
سلام به همه طرفداران خانم کاپوچینو😃 من برگشتم با روایتهایی از سفر یزد و همایش فعالان فضای مجازی و اختتامیه همایش سبک زندگی دینی به روایت زن مسلمان یا همون #روایت_زن_مسلمان 1️⃣ قسمت اول بعد از اینکه داوران همایش اسامی برگزیدگان را تحویلم دادند شروع کردم… بیشتر »
این فیلم را نبینید
23 تیر 1402
دیشب به اتفاق خانواده تصمیم گرفتیم فیلم سینمایی دسته دختران را تماشا کنیم. با تعریفاتی که شنیده بودم خیلی مشتاق بودم که فیلم را تماشا کنم.اما از همان ابتدای فیلم دکمهی ریزبینی و نکته سنجیام چشمک زد و تا اخر فیلم فقط در حال تحلیل بودم و نچنچمیکردم.ه… بیشتر »
رای شهدا هرکاری کنیم کمه
23 تیر 1402
وقتی ذهنم خیلی مشغول و پره حرفه میرم سراغ فتوشاپ...هرچی باشه با یه طراحی از ذهنممیره بیرون...یه زمانی فتوشاپ عشق اولم بود😄 الان کاپوچینو جاشو گرفته...😍برای شهدا هرکاری کنیم کمه...شهدا شرمندهایم... بیشتر »
من برگشتم
18 تیر 1402
سلام یه ۱۰ روزی بود که نبودم. البته بودما پست نمیذاشتم. سرم شلوغ بود. یادتونه چند ماه پیش یه همایش به عنوان روایت زن مسلمان برگزار شد؟ چون پشتیبان هستم و کلی کار ریخته بود سرم. از طرفی ادمین طلاب الکریمه هم هستم و اونجا به بقیه تو نوشتن کمک می کنم سرم… بیشتر »
بله اینجوریاس
08 تیر 1402
خدایا منو به خاطر همه خطاها و اشتباهایی که تو زندگیم کردم ببخش… میدونم که ناظر به کارهای همه بنده هات هستی… از خطای من خطاکار بگذر… ای ارحم الراحمین… خدایا مارو از وسوسه های شیطون دور کن لعنت خدا برشیطان… بیشتر »