روز اول مدرسه
ساعت یه ربع هفت از خواب بیدار شدم. اما بچهها از وقتی ساعت هارو کشیدیم عقب خوابشون نامنظم شده. البته زینب از سر شوقش بلند میشه و علی رو بیدار میکنه. ساعت ۶ صبح با جیغ جیغاشون بیدار شدیم. هنوز سفره صبحانه رو آماده نکرده بودم که دیدم خامه شکلاتی برداشتن دارن ناخونک میزنن بهش.. سریع سفره رو پهن کردم تا بخورن و خیال من و خودشون راحت بشه. خوردیم و پوشیدیم و راه افتادیم سمت مدرسه. آها راستی دوتا لقمه هم براش درست کردم تا ببره بخوره. من خودم از بچگی یکی دو روز اول مامانم بلند شد بهم صبحانه داد. از وقتی یادمه همش خودم ساعت کوک کردم بلند شدم خوردم و لقمه درست کردم و رفتم. عاشق این بودم مامانم برام لقمه بذاره. اما خب خواب بود یا اینکه نون خشک بود و نمیشد لقمه گرفت😄 یادمه از شب قبل نون نرم کنار میذاشتم. خلاصه راه افتادیم وسط راه یادم اومد سیب نذاشتم براش🤣 روز اولی هنوز کامل رفرش نشده بودم😁 بهش گفتم چون یادم رفت استثنائا امروز اب میوه میگیرم برات. در مدرسه همه خاتوادهها جمع بودن منم یه دو سه دقیقه ایستادم خیالم که جمع شد رفتیم با علی. وسط راه یه خورده خرط و پرت گرفتم و نون بربری تازه خریدم و برگشتیم خونه…
خدایا شکرت هوای هممون رو داری. خدایا شکرت به خاطر همه چی…
میدونستین اکثر دعاهای روز همون شکرگزاریه؟ مثل این هرکس ۳بار این دعا رو بخونه ۷۰نوع بلا ازش دور میشه… اونم صبح بخونی بهتره.
الحمدلله رب العالمین الحمدالله حمدا کثیرا طیبا مبارکا فیه… ( منبع: مفاتیح الجنان قسمت دعاهای روز)
همه ی اینا رو خدا یادمون داده قبل اینکه دفتر شکرگزاری مد بشه 😄 بعله خدای ما عشقههه