کریم اما غریب
میخواهم اینبار برای شما بنویسم.قشنگ است که کلمات کنار نام مبارک شما مزین میشود. فکر میکنم تا بهحال انقدر جدی برایتان قلم نزدم. حیف؛ چه نالایق و بی برکت بوده دستانم که نتوانستم برایتان بنویسم. آقاجان نمیدانم این ارتباط از کجا شروع شد، اما میدانم عمقش زمانی بود که با هزاران درد و غم دم اذان مغرب توی بالکنی که همه جایش را با حصیر پوشانده بودند مینشستم و از لابهلای حصیرها همان اندک نوری که از غروب آفتاب باقی میماند را تماشا میکردم. تکیه میدادم به شیشهای که به آشپزخانه منتهی میشد. آنروزها با خودم میگفتم این بالکن مثل زندانی میماند که من داخلش حبس شدم و چقدر ثانیه به ثانیهاش سخت بود. آیپَد را بر میداشتم. مثل هرروز مداحی “کاش بودی کرببلا کنار حرمم حرم داشتی حسن” را گوش میدادم و به یاد غریبی شما در مدینه میگریستم. ضریح جدید حرم خواهرتان حضرت زینب را دیدهاید؟ آقای من، آخر یک روز شیعه برایت حرم میسازد…
آنروزها خیلی به شما وابسته شدم. یک جوری ته دلم به شما ارادت خاصی پیدا کردم. اقای من، آقای مهربان و کریم من. توی همهی سختیها به شما پناه آوردم و شما از بس کریمانه جواب من را دادید که شرمندهی این همه لطف شما تا به ابد هستم و دیگر به چشم دیدم که تا خدا هست و خدایی میکندمجتبی مشکلگشایی میکند.
السلام علیک یا حسن بن علی علیه السلام
پ ن: دارم کمکم مثل قبل عکاسی رو شروع میکنما حواستون هست به تصاویر پستام؟ آهان اینم بگم یه چندتایی لوگو جدید برای خودم طراحی کردم پس هرجا لوگویی به اسم مَه دخت دیدین یعنی منم ☺ . حتما حدس بزنید با چه وسایلی این عکس رو گرفتم میدونید که خلاقیت تو عکاسی خیلی کاربرد داره.