مِنبَر برای مِمبِر
19 مهر 1403
همیشه برای موضوعات سخنرانی حساس و ربزبین هستم. دوست دارم در مدتی که صحبت میکنم خانمها خسته نشوند و موضوع انقدر جذاب باشد که مرا سوال پیچ کنند. دیروز توی مجلس هئیت ماهانه در رابطه با راههای جذب رحمت الهی صحبت کردم. میخواهم اینجا هم به سه عامل از راه… بیشتر »
1 نظر
دنیا زندونه
26 اسفند 1401
دلت خوش نباشه به دنیا دنیا یه زندونه 🤌آخرین غروب جمعه 1401کلامی از خانم کاپوچینو😄#عکس_تولیدی بیشتر »
کوفته تبریزی میقولی
24 اسفند 1401
یه خاطره بگم از کوفته تبریزی😄 تو نیلز که کار میکردم نهار و شام اونجا بودم تب. یه روز مادرم گفت که کوفته درست کرده و برام آورد. گذاشتم تو فر داغ شد و اونجا با همکارام خوردم. یادش بخیر خیلی چسبید😄 اینم نحوهی آماده سازی کوفته مامانم😄 بیشتر »
نماز حضرت زهرا لحظه تحویل سال
24 اسفند 1401
“نماز حضرت زهرا لحظه تحویل سال” ☀️مومنین ! از حضرت زهرا سلام الله علیها عیدی بگیرید ☀️ حضرت ایة الله توکل (حفظه الله) یکی از علمای قم میفرمودند : اگر لحظه تحویل سال دو رکعت نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها ) خوانده شود (بطوریکه در (لحظه… بیشتر »
همانا اوست مرهم دردهای نهفتهام
19 اسفند 1401
تمرین جلسه 7 نویسندگی خلاق که اینجا میذارمش به یادگار… موضوع این بود یه روزی رو که خیلی تاثیرگذار بود بنویسیم… اصلا دوست ندارم به آن روز فکر کنم. وقتی چشمانم را میبندم و برای لحظاتی آن روز را به یاد میآورم. تمام تنم گر میگیرد و عرق… بیشتر »
کوچه حاج ابادی
23 بهمن 1401
امروز که همراه دخترم روی زمین برفی راه رفتیم. چقدر دلم برای حال و هوای دوران مدرسه تنگ شد. کلهی صبح بیدار میشدم و هولهولکی نان پنیر چایی میخوردم و به سمت مدرسه حرکت میکردم. همیشه اولین نفر بودم که توی کوچه میرسید. اسم این کوچهی برفی را بهخاطر… بیشتر »
مینویسم برای زن،زندگی، آزادی
27 مهر 1401
1_معنی ابیات زیر را بنویسید . 👇 برای تو کوچه رقصیدن : « قلم را به دست میگیرم تا بنویسم از رقص مختلط دختران و پسران در جشنهای عروسی، از رقص و شعارهای بی ادبانهی آنها برای با حسن روحانی تا 1400 » برای ترسیدن به وقت بوسیدن : « باید بنویسم از بغل کردن… بیشتر »
دختر غمگین
12 مهر 1401
خب یه ذره غمگینم چون با وجود پیامرسانها و کانال ها و … دیگه کسی نمیاد تو وبلاگا و مطالب رو بخونه. اینو به خاطر وبلاگ جدیدی که درست کردم میگم. https://shohadayeorazan.kowsarblog.ir/ خلاصه چند سالی هست وبلاگهای قبلی با این اسم رو همه چیش رو گم… بیشتر »
_- سلیمانا از این خرمن فقط یڪ خوشه میخواهم . . - زگوشه گوشهی ِدنیا فقط ششگوشه میخواهم
11 مهر 1401
سلیمانا از این خرمن فقط یڪ خوشه میخواهم زگوشه گوشهی ِدنیا فقط ششگوشه میخواهم صلیاللهعلیكیااباعبدالله♥️ بیشتر »
پاییز با طعم کاپوچینو
09 مهر 1401
عصر همتون بخیر. دیگه پاییز شده و روزها کوتاه و شبها بلنده. ظهرا وقتی نهار بچههارو میدم و خیالم از بابت ظرفا راحت میشه. سریع شیر رو داغ میکنم. فنجونم رو آماده میکنمو پودر کاپوچینو رو داخلش خالی میکنم. تا شیر جوش بیاد فکر میکنم خب کجا بشینم بخورمش که… بیشتر »
کرب و بلا ای کاش من مسافرت بودم
08 مهر 1401
دیروز عجیب حال و هوای این مداحی زده بود به سرم… مداحی قشنگیه خیلی دوسش دارم. کرب و بلا ای کاش من مسافرت بودم محرمی کاش میشد که زائرت بودم مسافرت بودم ذکر حسین این شب ها شده گل آهنگم از حرم اربابم نگو که دل تنگم دوباره دل تنگم من موج فراتم که همش… بیشتر »
انار صبح جمعه رو خوردی؟
08 مهر 1401
صبح روز جمعه انار که یادتون نرفت؟ من هروقت انار داشته باشیم حتما جمعهها انار میخوریم. اینم روایتی از خوردن انار ناشتا روز جمعه از امام موسی بن جعفر(علیهالسلام) روایت شده: هرکه در روز جمعه وقتیکه ناشتاست یک انار بخورد تا چهل روز دل او را نورانی… بیشتر »
من دیگه مدرسه نمیرم
06 مهر 1401
باید اعتراف کنمکه مسئولیتم از قبل بیشتر شده. زینب رو صبح میبرم مدرسه و برمیگردم و ساعت ۱۲ دوباره میرم دنبالش. از همهی اینا سخت تر ساعت ۷بیدار شدنه. از بی خوابی سردرد میگیرم و خلاصه که مامان بودن اسون نیس. 😁 وقتی خودم مدرسه میرفتم اولین کسی بودم که از… بیشتر »
خاله بازی
04 مهر 1401
نشستیم و با دخترک بساط خاله بازی راه انداختیم و وسط حال وارد دنیای بچگی شدیم. چقدر قشنگه بچهها با کوچیکترین وسایل تخیل میکنن و به بازی هیجان میدن. منموقتی بچه بودم عاشق خاله بازی بودم. شما چی؟ عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام بیشتر »
تا خدا هست و خدایی میکند مجتبی مشکلگشایی میکند
02 مهر 1401
روز پرکاری رو داشتیم. از صبح خستگی تو جونم مونده. الانم که چند ساعت همسر کمر درد شدید گرفته و تا الان داشتم ازشون مراقب می کردم. علی انقدر خسته بود ساعت ۸ رو مبل ولو شد و خوابش برد. فردا احتمالا باز کله صبح بیدار بشه و همه رو زابه راه کنه. شب شهادت… بیشتر »
بابا.مادر.آزاده.امین
02 مهر 1401
یادتان میآید آزاده را؟؟ درس اول کلاس اول…امروز بچه ها الف رو تمرین کردن. هنوز الف کامل نه ها.همون خط عمودی تا دستاشون راه بیوفته… زمان ما شعر <با این دو دست کوچکم دست میبرم پیش خدا> اخر کتاب بود اما الان درس اوله و باید حفظش… بیشتر »
کریم اما غریب
02 مهر 1401
میخواهم اینبار برای شما بنویسم.قشنگ است که کلمات کنار نام مبارک شما مزین میشود. فکر میکنم تا بهحال انقدر جدی برایتان قلم نزدم. حیف؛ چه نالایق و بی برکت بوده دستانم که نتوانستم برایتان بنویسم. آقاجان نمیدانم این ارتباط از کجا شروع شد، اما میدانم… بیشتر »
روز اول مدرسه
02 مهر 1401
ساعت یه ربع هفت از خواب بیدار شدم. اما بچهها از وقتی ساعت هارو کشیدیم عقب خوابشون نامنظم شده. البته زینب از سر شوقش بلند میشه و علی رو بیدار میکنه. ساعت ۶ صبح با جیغ جیغاشون بیدار شدیم. هنوز سفره صبحانه رو آماده نکرده بودم که دیدم خامه شکلاتی برداشتن… بیشتر »
جشن شکوفهها
31 شهریور 1401
یادمه وقتی پشت کانتر یا زمانی که پشت سیستمم بودم و داشتم فیش میزدم دختربچههایی رو که لباس مدرسه داشتند میدیدم یه بغضی بیخ گلوم مینشست که زیر ماسک قطعا چند قطرهای اشک مهمونم میشد. حسرت تمام وجودم رو پر میکرد. امروز ساعت ۷ونیم با سروصدای بچهها از… بیشتر »
اولین مادر شهید ژاپنی
30 شهریور 1401
درحال جمع کردن سفرهی شام بودم که با تیزر معرفی کتابی سرم به سمت تلویزیون برگشت. یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران در این روزها که بعضی انساننماها خون آدم را در شیشه میکنند دیدند این معرفی کتاب برایم نور ایمان بود. آنقدر شیفتهی این مادر شدم که همسرم… بیشتر »