اومدم اما دیر
سلام میدونم دیر به دیر مینویسم براتون اما چاره چیه وقت ندارم زیاد. اگرم وقت پیدا بشه درحال خستگی در کردن تلف میشه… ۱۳ساعت کاری برای یه خانم زیاده قطعا..
اما لذت بخش و شیرینه…
انگیزس…
امیده…
نوری در تاریکیه…
دلم برا روزایی تنگ شده که راحت میومدم مینوشتم…
دغدغم چیزای دیگه بود…
الانم که دارم مینویسم. تو اسنپم امروز آف هستم و ۵ساعت میتونم کنار عزیزام باشم…
اقای شهید...
آقای شهید
جمعه بود، هنوز درست و حسابی از خواب بیدار نشده بودیم. به رسم عادت همیشگی تلویزیون را روشن کردم. زیرنویس شبکه سه چشمانم را میخ کوب صفحه کرد. سریع به خودم آمدم سیخ در جایم نشستم. کانال را تغییر دادم. اینبار دیگر رسما با خبر شهادت حاج قاسم رو به رو شدم. بی صدا و بدون حرکت خاصی سرم را با غم فراوان برگرداندم و به عکسش که روی دیوار بود، عمیق خیره شدم. ناباورانه یک قطره اشک از روی گونه هایم سر خورد و قلبم را از جایش کند یاد حرف چند روز قبلم افتادم. وقتی که درحال گردگیری عکس شهدا بودم؛ نگاهی به عکس حاج قاسم کردم و گفتم همه این قاب عکسها عکس شهدا هستن اما تنها کسی که هنوز شهید نشده حاج قاسم است. به یکباره قلبم تیر کشید گریه امانم را بریده بود، مثل پدر دوستش داشتم. برایم جز محالات بود که روزی جای خالیش را ببینم.
حتی پسرم هم دیگر وقتی رو به روی تلویزیون قرار می گرفت و مراسم عزاداری را می دید از ما تقلید می کرد و حالت گریه و ناراحتی را به خودش می گرفت و رو به من می کرد و میگفت:” مامان نگاه کن آقای شهید”
#آه_صبح
#به_قلم_خودم
#عکس_تولیدی
تموم
همه چیز تموم….
اینجا بنویسم تا یادم نره…
۱۴۰۰/۹/۲۳
هوای ابری
هوای ابری قشنگه ها.. اما یاداور دلتنگی میشه برا من …
البته اینم بگم انرژی منفی رو دیگه دور میکنم از خودم. هرچیزی که اذیتم کنه به راحتی میذارمش کنار… انقدر کیف میده که خدا میدونه…
حتی ادمای اطرافمو…
جدید
کارم رو عوض کردم. دو شغله شدم البته… هیچ وقت فکر نمیکردم ۷تا۱۲ شب درحال کار کردن باشم…
زندگی جالبه ها…
به یه دوشغله یارانه بگیر چی میگن؟ :) مفسد فی الارض؟ ??
هدیه رهبری
هفت مرداد، همان روزی که بعد از مدتها دستانم تمایل به نوشتن کردند و انگشتان بی رمقم روی کیبور سر خورد و برای دقایقی احساسم را روانه ی دنیای اطرافم کرد. برای منی که با هیچ احد الناسی دردودل نمیکنم، سخن گفتن و یا نوشتن از احساسم سخت بود. دلیلش هم این بود که گویی آقا مقابلم نشسته است. سختی رفتار ما درونگرا ها همین است؛ تا با جان و دل طرف مقابلمان را نشناسیم، از خودمان که هیچ، از مسائل ساده هم عبور میکنیم و دل به همان سکوت لذتبخشمان میدهیم.
برای بار اول بود جز خدا و اهل بیت کسی را مرحم دلم دانستم و برایش نوشتم.
اولین کلمهای که توانستم تایپ کنم همین بود:"سلام آقا” اشک گولهگوله روی صورتم میچکید، چشمانم صفحه مانیتور را تار میدید، در یک عالم دیگر بودم، میدانستم قطعا خودش به خاطر مشغلهاش نامهام را نمیخواند اما آن لحظه اورا مقابلم میدیدم و هیچ چیز قانع کنندهای نمیتوانست از اشتیاق من برای نوشتن کم کند.
برایشم نوشتم. از همهی لحظههای سختی که تا مغز استخوانم رسیده بود برایش گفتم. صدای هقهق کردنم هم دیگر مانع از تایپ کردنم نمیشد. همهی حرفهایی را که طی یکسال به عزیزترینهایم هم نگفته بودم برایش نوشتم.حس میکردم صدای درونم را میشنود و من هرچه بنویسم خودش قبلا فهمیده و میداند.
درخواست کردم انگشتر تبرکی برایم بفرستد که مرحم دلم شود. مرحم روزهای دلتنگیام شود.. مرحم زخمم شود تا همه چیز را درست کند تا با آمدنش رونق به زندگیام دهد…
و او هم درست زمانی جواب نامهام را داد که واقعا نیاز داشتم از سمت کسی چیزی بگیرم که مرا دوباره سرپا کند. و آقا هم برایم مرحم فرستاد.
به قلم سیده مهتا میراحمدی
1400/8/7
پ ن: سلام به دوستای عزیزم. شکر خدا قسمنثت من هم شد که از رهبری هدیه با ارزشی بگیرم.
#به_قلم_خودم
#نامه_به_رهبری
#هدیه_رهبری
#مه_دخت
#عکس_تولیدی
اشپزی
هیچ وقت فکرشو نمیکردم دیگه نتونم برم سر اجاق گاز و یه برنج معمولی بار کنم… یا حتی دیگه نتونم یه پیاز رو خلالی کنم و بریزم توی ماهیتابه و با مرغ سرخش کنم .
هیچ وقت فکرشو نمیکردم آشپزی یه روزی برام مثل جون کندن بشه…
اره اشپزی انگیزه میخواد… کسایی رو میخواد که چند ساعت منتظرت بمونن تا دست پختت رو بخورن…
میخوای چیکار خودت بشینی برای خودت این همه جون بکنی…
دلتنگی خودش رو با یه چیزهای کوچیک هم میتونه نشون بده…
آرههه من دلتنگم…
فریاد میزنم که دلم تنگه برای شفته شدن برنجم و غر زدن بقیه…
دلم تنگه برای ریختن اب خورشت رو برنجشون و…
دلم تنگه برای همه چی…
خدایا تورو دارم فقط حواست هست؟؟؟
حرف
حوصلم نمیگیره بیام اینجا بنویسم از بس سرکار از صبح تا شب در حال تایپ کردنم.
چیزی هم ندارم توضیح بدمش اینجا که جذاب باشه برا خواننده..
اصلا خواننده ای هم مونده؟؟
امدم ای شاه پناهم بده
فردا عازم حریم عشق هستم…
دارم میرم مشهد…
دارم بعد از 5ماه دارم میرم پیش اقا…
خیلی چیزا عوض شد…
خود اقا با خبره…
پناهم باش یا علی بن موسی الرضا…
جامانده ام
جامانده ام و حوصله شرح قصه نیست…
گاهی از بس دلت تنگاه حوصله بیانشم نیس
فقط خودش میفهمه…
خود اقا..
نشدم لایق دیدار بهم ریخته ام…
قطعا لیاقتشو نداشتم….
حال و هوای این روزای یه جامونده بده…
اربعین
اربعین هم داره میاد و با کوله باری از غصه نشستم و یاد 5 سال پیش میوفتم… یادش بخیر دخترک رو بغل می کردم و پیاده روی می کردیم…
یادش بخیر کالسکه کوچکی که برای عروسک بود اما من دخترک را رویش سوار کرده بودم و سوژه عکس همه رهگذران بود…
یادش بخر هلبی کم های عراقی ها…
یادش بخیر زمانی که حسرت نداشتیم…
دلم تنگه کربلاست…
خدایا…
خدایا….
خدایا….
ادم های متفاوت
چقدر دغدغه همه متفاوته…
دخترایی که کنارم کار می کنن و دغدغشون اینه زودتر کارشون تموم بشه برن خونه بگیرن بخوابن… و من هی افسوس میخورم که کاش جمعه ها هم میومدم و کار میکردم…
تفاوت هامون خیلی به چشم میاد…
روز اولی
پشت سیستم نشستن برای من خیلی خوبه
حداقل فکر و خیالم کمتر میشه
یه خورده روحیم بهتر میشه
ماه محرم هم تموم
ماه غمت هم تموم شد آقا
ایشالا محرم سال دیگه رو هم درک کنیم
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
روز خوب
هرروز میتونه یه شروع خوب
یه روز خوب باشه
اول از خودت شروع کن
بگذر
ببخش
تا اروم تر باشی
هیچ کس نیست
کاش منم مثل مامانم یکی بود هرچی بود سرش غر میزدم، شکایت میکردم دلمو خالی میکردم
اما کسی نیست اینارو بهش بگم از خودم به کی شکایت کنم؟؟
قلب ندارم
انگار دیگه قلب ندارم از قفسه سینه تا یه وجب پایین ترش انگار باد کرده و سخت نفس میکشم.
خدا امام حسین رو از ما نگیره و الا تا الان مرده بودیم….
الحمد للله علی کل نعمه کانت او هی کائنه
خدایا شکرت به خاطر هرچی دادی و میخوای بدی
خیری داره
گاهی یه سختی ای هست و تجربش میکنی اما یه خیری توش هست…
بازم در همه حالت خداروشکر
خار در گلو
انگار یه چی توی گلومه، نه چیزی میتونم بخورم نه اشتهاشو دارم. کاش بشه از این شهر بزنم بیرون
دلم میخواد برم مشهد، ادمای جدید، محیط جدید
امام رضا….
خواب
اقا من همونم سرم رو میذاشتم رو بالش میرفتم حالا دیگه من همونم که انقدر این پهلو اون پهلو میشم تا به چشمام خواب بیاد.
ساعت چقدر دیر میگذره این روزا….
با نسخه وب گوشی میام اینجا دیگه سیستم ندارم.
اگر بد و نامرتبه دیگه تقصیر من نیست نسخه ایفون نداره کوثربلاگ که منم راحت بشم…