هدیه رهبری
هفت مرداد، همان روزی که بعد از مدتها دستانم تمایل به نوشتن کردند و انگشتان بی رمقم روی کیبور سر خورد و برای دقایقی احساسم را روانه ی دنیای اطرافم کرد. برای منی که با هیچ احد الناسی دردودل نمیکنم، سخن گفتن و یا نوشتن از احساسم سخت بود. دلیلش هم این بود که گویی آقا مقابلم نشسته است. سختی رفتار ما درونگرا ها همین است؛ تا با جان و دل طرف مقابلمان را نشناسیم، از خودمان که هیچ، از مسائل ساده هم عبور میکنیم و دل به همان سکوت لذتبخشمان میدهیم.
برای بار اول بود جز خدا و اهل بیت کسی را مرحم دلم دانستم و برایش نوشتم.
اولین کلمهای که توانستم تایپ کنم همین بود:"سلام آقا” اشک گولهگوله روی صورتم میچکید، چشمانم صفحه مانیتور را تار میدید، در یک عالم دیگر بودم، میدانستم قطعا خودش به خاطر مشغلهاش نامهام را نمیخواند اما آن لحظه اورا مقابلم میدیدم و هیچ چیز قانع کنندهای نمیتوانست از اشتیاق من برای نوشتن کم کند.
برایشم نوشتم. از همهی لحظههای سختی که تا مغز استخوانم رسیده بود برایش گفتم. صدای هقهق کردنم هم دیگر مانع از تایپ کردنم نمیشد. همهی حرفهایی را که طی یکسال به عزیزترینهایم هم نگفته بودم برایش نوشتم.حس میکردم صدای درونم را میشنود و من هرچه بنویسم خودش قبلا فهمیده و میداند.
درخواست کردم انگشتر تبرکی برایم بفرستد که مرحم دلم شود. مرحم روزهای دلتنگیام شود.. مرحم زخمم شود تا همه چیز را درست کند تا با آمدنش رونق به زندگیام دهد…
و او هم درست زمانی جواب نامهام را داد که واقعا نیاز داشتم از سمت کسی چیزی بگیرم که مرا دوباره سرپا کند. و آقا هم برایم مرحم فرستاد.
به قلم سیده مهتا میراحمدی
1400/8/7
پ ن: سلام به دوستای عزیزم. شکر خدا قسمنثت من هم شد که از رهبری هدیه با ارزشی بگیرم.
#به_قلم_خودم
#نامه_به_رهبری
#هدیه_رهبری
#مه_دخت
#عکس_تولیدی