۱۵ شهریور
15 شهریور 1401
سلام
جالبه.. ۱۵ شهریور…
سال گذشته حس خاصی داشتم نسبت به این شب…
شب سختی رو گذروندم…
خیلی سخت…
یهویی همه چی زیر و رو شد…
بدون چیزی می خواستم از نو شروع کنم…
اما حالا دوباره همه اون چیزایی رو که داشتم
دارم و از قبل بیشتر هم دارم…
خداروشکر…
خدابخواد همه چی رو ردیف میکنه حتی اگه
کسی رو جز خودش نداشته باشی…
راضیم به رضای خدا…
اون دنیا برام مهم تر از این دنیام بود…
پس خدایا شکرت…
کنار بچه هام خوشحالم… همین که اونا ارامش
دارن انگار منم دارم…
همه چی خواست خدا بود…
پس الانم شکرش میکنم…
خدا بهتر از همه ما حکمتمون رو میدونه…
اربعین نشد بریم کربلا…
چون شناسنامه بچه ها گمشده و تا المثنی بیاد
طول میکشه…
اما خداروشکر ثبت نام مدرسه دخترک اوکی شد
و از مهر کلاس اولی میشه