تولدم مبارک
الان که دارم براتون مینویسم تو راه برگشت از قم هستم. روز تولدم حضرت معصومه و امام زمان دعوتم کرده بودن که مهمونشون باشم…
تازه مهمون شهید مدافع حرم مهدی ایمانی هم بودم.
دیگه چی بهتر از این؟؟
از دیروز توی شبکه و پیام رسانها هم کلی تبریک گرفتم😅 از اینجا غافل بودم…
میراحمدیتون ۲۷ ساله شد✋️😇😎
بیاین پایین خانم کاپوچینو کارتون داره👇👇
روزای بد میگذره فقط توی هرشرایطی راضی به رضای خدا باشید و توکل کنید…
امسال برای اولین بار در عمرم اصلا منتظر سورپرایز از کسی نبودم در عوض همه سورپرایزم کردن😂
خلاصه تولدم مبارک…😊
چاه نکن بهر کسی
چند سال پیش روز عید غدیر کلی مهمان داشتیم. آن زمان فقط دخترم را داشتم و او هم تازه توانسته بود روی پاهای فسقلیاش بایستد و قدم بردارد. دخترم مثل خودمان عاشق مهمانی بود. شاید نیمی از این مهمانیهارا به عشق دخترم و بازیاش با کودکان راه میانداختیم.
من و همسرم چون هردو سیّد هستیم همیشه آن روز مهمانی بزرگی ترتیب میدادیم و اقوام به دیدنمان میآمدند.
ما جوانترین زوج فامیل بودیم و همین باعث شده بود مهمانی در خانهی نقلی ما بیشتر به چشم بیاید. و کودکان مشتق این باشند که به خانهی سیّد رضا بیایند. از طرفی همیشه سوروساتمان به راه بود. برای همه چی تدارک میدیدیم، حتی بازی کودکان.
همیشه با همسرم عقیده داشتیم که هرزمان که مهمان داریم برای تدارک مهمانی از خوراکیهای جدید استفاده کنیم. برای همین هرکس به خانهی ما میآمد میدانست به جای چای اول مجلس، قطعا با شربت پرتقال و شیرینی پذیرایی میشود.
در کنارش تخمهی آفتابگردان، خوراکی ثابت مهمانیهای ما بود.
من آن زمان 2سال بود که ازدواج کرده بودم. قطعا اکثر جهیزیههایم سالم مانده بود حتی آنهایی که در پاگُشا به من هدیه داده بودند. میدانید که ما زنها هم انقدر ریزبین و نکتهسنج هستیم که میدانیم کدوم ظرف را چه کسی هدیه داده است.
مهمانها نوبت به نوبت میآمدند و میرفتند. برای پذیرایی شربتهارا توی لیوانهای پایه بلندی که خیلی قشنگ بود و یکی از اقوام آنرا هدیه داده بود میریختم. مهمانها مشغول خوردن بودند که یکی از مردهای فامیل که میدانست من و همسرم طلبه هستیم رو کرد به همسرم و گفت:” آقا سیّدرضا شما شربتها رو تو شرابخوری میخورید ؟” و یک لبخندی به نشانهی قدرت نفوذ کلامش تحویل همسرم داد. همسرم لبخندی زد اما من چون جریان لیوان را میدانستم چشمانم را از روی گلهای قالی برداشتم و بااحترام گفتم:” اتفاقا این لیوانهارا همسر خودتان به عنوان پاگُشا به ما هدیه داد و ما چون دوستش داشتیم و برایمان ارزشمند بود در مهمانیها استفادهاش میکنیم” آن لبخندی که همین چند ثانیه پیش روی لبهایش بود، تبدیل شد به “ای دل غافل این چه تیکهای بود من انداختم”
این را گفتم تا بگویم هیچ وقت هیچکس را قضاوت نکنید. قضاوت بیجا چیزی جز شرمندگی در پی ندارد. آن لحظه خدا خواست تا من با یادآوری آن خاطره و هدیه، آبروی همسرم را جلو فامیلهایش حفظ کنم. او میخواست مارا زیر سوال ببرد اما خودش زیر سوال رفت. از قدیم میگویند:” چاه نکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی.”
پ ن: این همون لیوان هستش که عرض کردم خدمتتون 😅 پسرم از ته کمد کابینت کشیدش بیرون و آخرین بازمانده را از بین برد 😂
کشته شدن حنایی توسط جمهوری اسلامی
حنایی 14 روزه که تازه سر از تخم در آورده بود. به کمپین نه به قفس اجباری پیوست. این جوجه پس از اعتصاب غذایی چند روزه دیشب در گذشت.
حالا مدافعان عروس هلندی با ساختن هشتگ جوجه، قفس آزادی به حمایت از این جوجه دست به اعتراض زدند
😁
✋ 😅 😂
چشم هارا نمی شود شست
چشمهارا باید شست، جور دیگر باید دید؟! نه چشم هارا باید کور کرد ، دیگر نمیخواهم لحظهای هم ببینم. این روزها خیلی دیدیم و خون به جگر شدیم. حس میکنم باید چشمهایم را از کاسه در بیاورم و تقدیم موزه عبرت کنم.
گاهی باید بی رحم باشی. نه با دوست و نه دشمن بلکه با خودت. چرایش تنها یک دلیل دارد. آن هم فقط این است که بزرگت میکند. آن سیلی که خودت به خودت میزنی و صورتت را سرخ نگه میداری.
حالا ای وطن فروش به خواب غفلت رفتهی نادان، آنقدر سیلی نزن تا به رگبار بسته شوی. انقدر در خواب عمیقت بمان تا تک تک استخوانهایت بپوسد. همچون مغز پوسیدهات. انقدر توی دروغ دست و پا بزن و کتمان کن که در باتلاقی که برای خودت ساختی بوی لجن بگیری. انقدر راهی که بیگانه میخواهد را ادامه بده که مثل کبک راه رفتن خودت را هم یادت برود.
بس است…
تمامش کنید…
چه بگویم نگفته ام پیداست
غم دل مگر یکی و دوتاست
خوشا به سعادت آنان که در وقت عبادت به سوی دوست پرکشیدند. بیچاره ما که ماندیم باید ببینیم و درد بکشیم. این زخم ها هیچگاه ترمیم نمیشود بلکه کهنه و کهنه میشود.
دیگر تنها گریه حالم را میداند …
تسلیت شیراز 😔
دمنوش نعنا
یک دسته نعنا از زیر سبزیها به امید اینکه پسرک دمنوش بخورد، بیرون میکشم. از توی آشپزخانه با صدای بلندی که به گوشش برسد میگویم: نخوابییییی دارم برات دمنوش درست میکنم. چشمانش را باز میکند. با یک اخم کشدار بهم میفهماند که نمیخورد. پوفی میکشم و دست به کار میشوم. بخورد یا نخورد من قطعا برایش درست میکنم. حداقل بویش توی خانه میپیچد و یا با یک خورده ناز کشیدن چند قاشقی میخورد.
مادر شدن دنیایی دارد. توانت چندین برابر میشود. قدرتمند میشی…
به لطف خدای مهربانم پس از گذر از همهی پستی بلندی های زندگیام دانستم که هیچ چاره ای جز قوی بودن وجود ندارد خدایا از تو ممنونم که در کنار هستی… تا تکیه ام به توست غمی ندارم.
در انتها مهمان یک حدیث باشید 👇
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند متعال نسبت به شخصی که نسبت به فرزند خود محبت بسیار دارد رحمت و عنایت میکند.
«مکارم الاخلاق، ص 113
پاییز با گل رز هلویی
پاییز که میشود؛ نیمه دیگر احساسم از کالبدم بیرون میآید. هوا ابریست خورشید انگار آخرین نفسهایش را از لابه لای ساختمانهای بلند به پنجرهی وسط هال میکوبد. زور سرمای ریزی که از لایه پنجره عبور میکند و به نوک پایم میخورد آرامشم را دوچندان میکند. با آمدن دخترم و انارهای توی دستش یادم میآید که چقدر انار دون کردن برایش را دوست دارم.
پاییزهای قبل را اصلا دوست نداشتم. پاییز های آن روزها مرا یاد خزانهای خشک برگهای عمرم میانداخت، اما حالا پاییز را دوست دارم. دوست دارم بنشینم و ساعتها کنار عزیزانم کم و زیاد شدن نور خورشید را به تماشا بنشینم. شما پاییز زندگیتان را دوست دارید؟
پ ن: درباره گل رز هلویی بگم. این رو همسرم چند شب پیش برام گرفت و سرچ کردم دیدم گل رز هلویی به معنای فروتنی ، اصالت ، اخلاص و قدردانی می باشد.
کمپوت سیب
چند روزیه بچهها و همسر سرماخوردن و من هم همش در حال سوپ پختن و شلغم و دمنوش اویشنم. انقدر سوپ درست کردم کلا از سوپ فراریم😄 صبحها براشون شیر و نشاسته برای نرم شدن گلوشون میدم با تخم مرغ عسلی و دمنوش.. استاد تخم مرع عسلیم😎 این وسط مسطا هم کمپوت اناناس که خیلی گرون شده🤣 و کمپوت گیلاس که علی عاشقشه میدم میخورن. از آب سیب غافل نشید که تب بر قوی هستش. یبار هم آش اوماج درست کردم که فوق العاده بود اما دخترک دوس نداشت اما بقیه خوردن.
داشتم میچرخیدم تو نت یه مطلب دیدم که قشنگ بود میذارم تا بخونیدش👇👇👇👇
کودکِ بیمار و سرما خورده ، درمان میشود
کودک ،با حوصله از شیر گرفته میشود
کودکِ گرسنه غذا می خورد
ولی…
ولی کودکی که پدر و مادر پریشان و عصبی دارد آسیب خواهد خورد و تا آخر عمر اسیر این آسیب خواهد ماند...
اینم کمپوت سیبی که براشون درست کردم تا قوت بگیرن
پاییز با طعم آش رشته
نمیدونم چرا قبلا وقتی میخواستم آش رشته درست کنم اصلا به دلم نمینشست و کلا مواد از هم سوا بود. اما الان دو سری هست می پزم و عشق میکنم با پختنش و خوردن بچهها و به به و چه چه کردنشون. بیشتر که فکر میکنم میفهمم دلیلش رو. قبلا شاید از روی روزمرگی نهار و شهام میپختم. اما الان همین که یکی بالا سرم وایسه و غر بزنه که مامان گشنمه هم برام شیرینه…
وقتی پسرک کاسه اششم لیس میزنه از بس خوشمزس خیلی خنده داره… بهش میگم بچه مگه تاحالا اش نخوردی میگی اخه خیلی خوشمزس… یه روزایی ارزوم بود دوباره برای بچهها غذا بپزم… و حالا چقدر قشنگ خدا حواسش هست…
خدایا شکرت به خاطر همه چی… تو بهترینی…
خدایا اگر من بد کردم،
تو را بنده ای دیگر بسیار است.
اگر تو با من مدارا نکنی
مرا خدایی دیگر کجاست؟
تعریفت به درد عمت میخوره
بهش میگم نذاشتی یه نماز درست و حسابی بخونم انقدر که با صدای بلند خاله زنک بازی دراوردی. میگه داشتم تعریفتو میکردما.. گفتم نیازی به تعریف کردنات ندارم. خدا هس بالا سرم خودش میبینه… یاد یه جمله از اقای ایمانی معلم اخلاقمون افتادم. میگفت اگر کسی ازت تعریف کرد خوشحال نشو… الان تازه فهمیدم چی میگه…
اره اصلا و ابدا نباید از تعریف کسی خوشحال بشی… چون هرچقدر اون تعریف کنه تو الکی دچار غروز کاذب میشی… چرا باید الکی با تعریف و تمجید دیگران خودمون رو بیاریم پایین؟ کاش یه قرصی بود به نام قرص دخالت بیجا ممنوع. اونو ملت میخوردن تا دست از خاله زنک بازیاشون برمیداشتن.. والا با این نوناشونش🤣✋️
تو تنها نیستی
جایی خوندم یکی از تنهایی نوشته بود، یاد قدیمای خودم افتادم. اما الان میفهمم که من اون سالها اشتباه محض میکردم. تنهایی واقعا یه مسئله پیچیده و جداگانس. بذارید یه جوره دیگه براتون تعریف کنم. شما اگه رفتی بیرون و موقع برگشت زنگ خونتون رو زدی و یکی در رو برات باز کرد یعنی تو تنها نیستی. اگه وقتی خسته و کوفته از بیرون برگشتی و شام و نهارت آماده بود یعنی تو تنها نیستی. اگه رفتی بیرون و یکی بهت زنگ زد یعنی تو تنها نیستی. اگه برای کسی از روزمرت گفتی تنها نیستی. اگه برای کسی غرغر کردی یعنی تو تنها نیستی. اگر شب تا صبح بیرون کار نمیکنی یعنی تو تنها نیستی. اگر صبح از خواب بیدار شدی و خواهر یا برادر و اقوامت بهت پیام دادن یعنی تو تنها نیستی. اگر رفتی بیرون و وقتی برگشتی بچههات دم در از سرو کولت بالا رفتن یعنی تو تنها نیستی. اگر از خواب بیدار شدی و کسی بود که بهش سلام بدی و باهاش صبحانه بخوری یعنی تو تنها نیستی. اگر با دست پُر برگشتی خونه یعنی تو تنها نیستی. اگه شب وقتی سرت رو میذاری رو بالشت وبه یکی شب بخیر گفتی یعنی تو تنها نیستی. اگه نماز صبح بلند شدی و کنارت کسای دیگه هم بودن که نماز بخونن یعنی تو تنها نیستی پس اگه یه درصد از اینایی که گفتمو داری پس تو تنها نیستی. تو فقط یه همدل و همدم نداری. یه کسی که بشینه باهاش حرف بزنی. تنها بودن یعنی بمونی تو یه چهاردیواری و اگه حتی مُردی هم بعد از یه هفته همه بفهمن. تنهایی یعنی اینکه مثل مرد عرق بریزی و کار کنی و باز آخر ماه کم بیاری. تنهایی یعنی شبا تا صبح از گریه ناله بزنی اما کسی نباشه بهت بگه بس کن چرا انقدر گریه میکنی؟ تنهایی یعنی اینکه مجبوری غرغرهای صاحب کارت رو گوش بدی. این رو بدون ما هیچ کدوم تنها نیستیم. تنهایی فقط مخصوص ذات خداس. ما فقط شاید کمتر اطرافمون رو دیدیم. کمتر از داشته هامون از خدا تشکر کردیم و یا شاید کمتر خدارو حس کردیم.
یه روزایی روی دیواری که به آشپز خونه میرسید و منطقه امن من و جایی که دوسش داشتم بود یه یادداشت نوشتم. “خدایا جز تو پناهی ندارم” خسته و کوفته وقتی از سرکار میرسیدم خونه اولین کاری که می کردم این بود میرفتم سمت دیوارو بغلش میکردم و سرم رو روی اون نوشته میذاشتم و از ته دل خدارو احساس میکردم. از اون روز دیگه منم احساس تنهایی نمیکردم. دیگه همه کسم خدا بود. حتی بعضی وقتا سرش غر هم میزدم. سرم رو میگرفتم بالا دستامو پرت میکردم به سمت آسمون و میگفتم خدا چیشد پس؟ کجایی پس؟ خدا همیشه گوش می داد و بعدش اون هالهی نور و امید رو کمکم نشونم میداد طوری که خودمم میگفتم خدایا دمت گرم دست مریزاد.
ما هیچ کدوم تنها نیستیم فقط کمی صبور نیستیم. همه شنیدیم که میگن گر صبر کنی زه غوره حلوا سازیم. تو اول امید رو تو قلبت روشن کن بعدش سر ریسمان رو بده به خدا خودش تورو هدایت میکنه. فقط توکل کن.
امام صادق هم یه حدیث دارند که میفرمایند:
عاقبت صبر و شکیبایی خیر است ، بنابراین صبر کند تا پیروز شوید.
(بحارالانوار، ج71، حدیث 96)
پس دوست عزیز من تو تنها نیستی. همهی ما پناهی جز خدا نداریم.
وبلاگ عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
زن، زندگی،آزادی شمارا نمیخواهم
بعضی وقتا مجبوری مجبور باشی… نمیدونم چطور بگم منظورم اینه بعضی وقتا چاره ای جز مجبور بودن نداری. مجبوری یه کاری کنی. مجبوری جایی بری. مجبوری عادت کنی به همه چی و مجبوری غمگین باشی اما بگی که غمگین نیستی. بعضی وقتا انقدر گنگ میشدم که واقعا هیچ چیزی از اطرافم درک نمیکردم و توی ذهن خودم با همه چی کلنجار میرفتم.
این ۳تا گلدون اولین گلدونهایی که هدیه گرفتم. اولیش اون کاکتوسی هستش که خراب شده و مادرم هدیه داده بود. اون دوتا گلدون ها هم یکی از بهترین هدیههایی بود که تو کل زندگیم گرفتم. این دوتا رو شنقل بهم هدیه یاد. شنقل خیلی خوش سلیقه بود. از این دوتا گلدون خیلی مراقبت کردم البته چند ماهی میشه که دیگه خشک شدن و ندارمشون. اما این عکس رو تو گالریم دیدم و یادش کردم. شنقلِ مثلثی من با دیدن تو به معنای زن زندگی آزادیم رسیدم… رها و بی پروا بودم… فهمیدم که زن زندگی آزادی به همین راحتیها به دست نمیاد.
دوست خوب همیشه جاش توی قلب آدمه…
توی قلبمی رفیق ❤️
وبلاگ عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
آ با کلاه یا بدون کلاه؟
سلام صبح روز یکشنبه بخیر✋️ امروز معلم دخترک جلسه گذاشته بود تو مدرسه. یه سر رفتیم و حرفاشو زد و تمام. معلم خوبیه. تاکید داشت بچهها مسئولیتپذیر تر بشن. خداروشکر زینب تو اون ۱سال قشنگ فهمید مسئولیت چیه.. خلاصه معلم حرف زد. مدیر حرف زد و التماس دعا داشت🤣 معاون پرورشی هم که داشت استعداد بچهها رو کشف میکرد.😄 هنوزم که هنوزه دوست دارم برم سر صف قران بخونم. یادش بخیر تنها کسی که همیشه صداش میزدن من بودم. سال سوم دبیرستان که نهایی بود امتحانات تو مدرسهی دیگه امتحان میدادیم. اونجا هم داوطلب شدم قبل شروع امتحان قران بخونم. اکثرا سورهی واقعه رو میخوندم(جز ۳۰رو از ۹سالگی با کمک مادرم حفظ کردم) هرروز ایاتی از سوره واقعه رو با صوت میخوندم. مدیر مدرسه خیلی خوشش میومد و همین شد بهم یه شال هدیه داد. یادش بخیر. هرروز که بیشتر با زینب میرم مدرسه و میام بیشتر خاطراتم زنده میشه.
داشتم از مسئولیت میگفتم از بحث اصلی دورنشیم 🤭👇👇👇
اگر از کودک خود خواسته اید کاری را انجام دهد، بگذارید خودش آن کار را تمام کند.
حتی اگر در مقایسه با مدت زمانی که شما می توانید آن کار را انجام دهید، به دو برابر آن زمان یا مقدار بیشتری وقت نیاز داشته باشد.
حتی اگر جمع کردن لباس خواب برای او پنج دقیقه هم طول می کشد، بگذارید که او خودش این کار را انجام دهد. مگر اینکه واقعا عجله داشته باشید.
در این حالت، وقتی خودش کار را تمام میکند در مقایسه با زمانی که شما کار او را تمام کنید، او احساس موفقیت و اعتماد به نفس بیشتری تجربه خواهد کرد.
وبلاگ عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
پاییز با طعم کاپوچینو
عصر همتون بخیر. دیگه پاییز شده و روزها کوتاه و شبها بلنده. ظهرا وقتی نهار بچههارو میدم و خیالم از بابت ظرفا راحت میشه. سریع شیر رو داغ میکنم. فنجونم رو آماده میکنمو پودر کاپوچینو رو داخلش خالی میکنم. تا شیر جوش بیاد فکر میکنم خب کجا بشینم بخورمش که خستگیم در بره🤭 ترجیح میدم بشینم رو به روی مبلی که مستقیم به تلویزیون میخوره و پامو میندازم رو پام و کاپوچینو رو تا ته میخورم😋 اطرافیان به علاقهی من به کاپوچینو خبر دارن🤣یادمه وقتی میرفتم نیلز به دوستم میگفتم هرچی خواست بگیره برام فقط نسکافه یا کاپوچینو بگیره چون خیلی خوشحالم میکنه. خلاصه جاتون خالی خوردم و جزوه بارگزاری کردم تو اون یکی وبلاگم. الانم یه دس فوتبال با بچهها بازی کردم🤭 من بیشتر از بچهها بچم🤣 چون به این نتیجه رسیدم👇👇👇
اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم، کمتر خودم را جدی می گرفتم، اما جدی تر با او بازی می کردم
دشت های بیشتری با او می پیمودم و ستارگان بیشتری را با او تماشا می کردم.
کمتر او را می کشیدم که تندتر راه برود و بیشتر او را در آغوش می کشیدم.
رفتار خشک و سخت گیرانه ام را کمتر به کار می بردم و در عوض بیشتر حمایتش می کردم.
به جای فکر کردن به ساختن خانه، اعتماد به نفس او را بهتر می ساختم.
خلاصه که بعله روزای ما اینجوری میگذره
وبلاگ عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
دعای چهار حمد رو میشناسی؟
سلام✋️ دعای چهار حمد رو تا حالا خوندید؟یادمه ۷مهر سال ۹۹ یه مفاتیح بزرگ خریدم با جلد چرمی. هرروز فهرستش رو نگاه میکردم و دعاهای جدید یاد میگرفتم. یادمه وقتی به این دعا رسیدم معنیش رو خیلی دوست داشتم و کلی با معنیش گریه کردم از بس زیباس معنیش.
۱_ستایش خدا را که خود را به من شناساند و مرا کوردل نگذاشت.
2 – ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد.
3 – ستایش خدا را که روزیم را در دست خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد.
4 – ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را پوشاند و مرا در میان مردم رسوا نکرد.
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
اعصاب داغون
بعضی وقتا میگم. اونایی که بی ادبی بی احترامی میکنن همیشه هستن کسایی که باز برنسمتشون. اما وقتی کسی عذرخواهی میکنه.همیشه حق رو میده به بقیه و سعی می کنه بی احترامی نکنه همیشه باید سرافکنده باشه.این چه وضعشه؟ چرا همیشه بعضیا حق به جانب تشریف دارن؟ ول کنید خواهشا…من که دیگه نمیخوام مثل قبل باشم. من هرطورکه عقلم بگه و ارامش داشته باشم زندگی می کنم. هرکس خواست قبول کنه هرکس هم نخواست دخالتی نکنه. تو این دور و زمونه فقط و فقط ارامش مهمه.. بعضی ها هم الکی توقع زیادی از ما دارن. از دیشب به شدت اعصابم سر این موارد داغون بود. اما یه فیلم دیدم و سعی کردم به خودم مسلط باشم و چهرم تغییر نکنه.اما به شدت فکرمو درگیر خودش کرد.گاهی اوقات باید پرو بود. تا بقیه حساب کار دستشون بیاد چقدر خوبی کنیم ؟ چقدر جواب بی ادبی رو ندیم؟ ادم یه جایی واقعا میره رومخش. به قول پسرم علی😄 اصلا دلم خواست…
اره والا دلم خواس🤨
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
عاشق این خونه قدیمی هایی هستم که دم
محرم پرچم به در و دیوارشون وصل میکنن.
خیلی قشنگه. حس و حالش… قشنگ ادمرو
میبره به قدیم. این پرچم های رنگ و رو رفته
به ادممیفهمونه که عشق به امام حسین تمومی
نداره و ادم در هرلحظه میتونه اینو حس کنه که
چقدر امام حسین کنارمونه.. هوامون رو داره…
دیروز داشتم غذای همسر رو براش میبردم مغازه
که دیدم این خونه رو و ازش عکس انداختم…
این اولین عکس رسمی من بعد از مدت ها دوری
از عکاسی با موبایل بود.
امروز ۲۳ شهریور.. و من هنوز دارم با گذشته سر
و کله میزنم..
شیرینی دو سوته با بچه ها
دوستای زینب اومدن خونمون دارن بازی می
کنند. من اجازه میدم که بچه ها با دوستاشون
بازی کنن. چون میدونم خیلی لذت بخشه ادم با
دوستاش وقت بگذرونه. من خودم وقتی بچه
بودم دوستام همش میگفتن بیا خونمون بازی
اما مادر اکثر مواقع نمیذاشت و من والا الانم
دلیلش رو نفهمیدم😄 ازشم پرسیدم خودشم
نمیدونست. خلاصه با بچه ها شیرینی خونگی
درست کردیم و نوش جان کردیم.
خدایا شکرت که معجزت رو دیدم…
کتاب برای زینب
برای زینب
بعد از مدت ها اولین کتابی که خواندم کتاب برای زینب بود. این روزها ترجیح میدهم نسخه الکترونیکی کتاب را مطالعه کنم. چون اغلب شامل تخفیف است و دسترسی راحت تری دارد. البته از حق نگذریم بوی ورق های کاغد، لمس کردن ورقهایش لذت دیگری دارد، اما برای من زیباست که توی گوشی همراهم خاطرات شهدا را بخوانم.
کتاب برای زینب کتابی ست که از خاطرات و زندگی کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم محمد لباسی (شهید خان طومان) برایمان میگوید. کتاب روان و قشنگ از جزئیات زندگی این شهید روایت میکند.
از همسری که با صبرش مقام بالایی برای همشرش رقم زد.
کتاب قشنگیست…
و من هم عاشق خاطرات شهدا…
و اشک هایی که روحم را جلا می دهد.
به قلم خودم 😄
👇 عکسی از شهید بلباسی در پیاده روی اربعین
انسان نباید خود را زندانی گذشته اش کند
انسان نباید خودرا زندانی گذشته اش کند…
گذشته فقط یک درس بود…
و توشه ای برای رسیدن به اینده ی بهتر…
پ ن: اینو همین الان دیدم.. جملش قشنگ بود
سریع اسکرین گرفتم و گذاشتمش اینجا
دقیقا حال منو توصیف میکنه…
22 شهریور
صبح تازه از خواب بیدار شده بودیم که بابام
از عمود ۱۷۵ تماس تصویری باهامون
صحبت کرد.. رسما این اولین پیاده روی
اربعین پدرم هستش.. تو اینچند سال تا
حالا برای پیاده روی مشرف نشده بودن…
البته احتمال میدم پطوری رزقش شد
امسال…. دیشب که داشت از عمود فک کنم
۲۷۵ شبکه افق روضه نریمانی رو از اونجا
پخش می کرد.. خیلی دلم گرفت…
الحق روضه ای خوند که به جونم چسبید…
اینم چون نفسش قطعا چون تو پیاده روی
هست و سوزناک تر میشه صداش…
خوش به سعادتشون…