بیست و هفت روز بعد
30 بهمن 1401
بیست و هفت روز بعد عنوان کتاب شهید مدافع حرم بابک نوری است. شهیدی که به اسم مدلینگ مشهور شد. جوان 24 سالهی زیبایی که همه در نگاه اول فکرش را هم نمیکردند که او مرد عمل باشد. با ظاهر زیبا و تیپ بهروز و مرتبش همه را به سمت خود جذب میکرد.کتاب حجم کمی د… بیشتر »
نظر دهید »
جام قهرمانی
28 بهمن 1401
جام قهرمانی توی آشپزخانهی نقلیاش نشسته بود و داشت سیب زمینی های خورشت قیمه را خلال می کرد. بچه ها از بوی غذا به وجد آمده بودند و خوشحالی می کردند.پسرک چهارپایه را زیرپایش گذاشت و خودش را روی اپن آشپزخانه رساند. سرفه ای کرد و خودش را برای حضار خیالی مع… بیشتر »
شهرالله اصب
27 بهمن 1401
این نوشته #به_قلم_خودم برای سال 98 هستش. 😄ماه رجب که میرسد، خاطرات شیرینم، دوباره سر از پیلهی خود بیرون میآورند و مرا با خود به روزهایی میبرند که یادآوریشان لبخندی را کنج لبهایم مینشاند.11 12سالم بود. کیسهای داشتم که درونش یک جانماز سبز بود.… بیشتر »
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
25 بهمن 1401
امام حسین چند ساله از دستم ناراحته… اینو احساس میکنم…😭 اما خودش میدونه من پشیمونم و… اقا تورو به علی اکبرت منو ببر کربلا… انشب دلم خیلی هوای شش گوشتو کرده… عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام بیشتر »
گذشته تلخ
25 بهمن 1401
امروز چیزی پیش اومد که برگشتم به روزهای خیلی بدی… قلبم یک لحظه پر شد از دردای زیاد… نمیدونم چطوری اون کسی که نالهی من رو درآورد توقع بی جا داشت… یک لحظه یاد همه صبوری ها افتا م و بغض گلومو چنگ زد… نمیخوام یک لحظه همبهش فکر… بیشتر »
کوچه حاج ابادی
23 بهمن 1401
امروز که همراه دخترم روی زمین برفی راه رفتیم. چقدر دلم برای حال و هوای دوران مدرسه تنگ شد. کلهی صبح بیدار میشدم و هولهولکی نان پنیر چایی میخوردم و به سمت مدرسه حرکت میکردم. همیشه اولین نفر بودم که توی کوچه میرسید. اسم این کوچهی برفی را بهخاطر… بیشتر »
تو کجایی گل نرگس
21 بهمن 1401
به عشق تو هر جمعه گل نرگس میگیرم و کنار پنجره، چشم به راهت مینشینم. با هر نسیمی که به صورتم میخورد یادت میکنم.بوی نرگس در تمام خانه میپیچد و داغ نیامدنت اشکهایم را به رخ آسمان میکشد.تو کجایی گل نرگس؟#عکس_تولیدی#به_قلم_خودم بیشتر »
از نسل حاج قاسم
19 بهمن 1401
برای اینکه فرزند انقلابی تربیت کنیم باید از شخصیت های بزرگ انقلابی برای فرزندانم ببشتر صحبت کنیم. کتابهای مرتبط و زندگینامههای آنان را برایشان بخوانیم. به خصوص اگر تصویر شهدای دفاع مقدس و همچنین شهدای مهم کشورمان را روی دیوار خانه نصب کنیم تا هر روز ف… بیشتر »
وحدت چهل و چند ساله
18 بهمن 1401
از مادرم پرسیدم در زمان های قدیم چرا انقدر فرزندان پا به کار و انقلابی بودند؟خندید و گفت:《هیچی همش توی کوچه و خیابون بودن》 جواب خاص و واضحی نداد، اما منظورش این بود که در قدیم بچهها با یکدیگر رفیق بودند. با هم وحدت داشتند و در هرشرایطی پشت یکدیگر بودند… بیشتر »
کتاب دا و ....
18 بهمن 1401
این روزها در حال خواندن کتاب دا بودم. در این کتاب از سرنوشت دختری برای ما بازگو می کرد که در 17 سالگی بار یک زندگی را به دوش کشید. از همان ابتدای جنگ در غسالخانه ای شروع به کار کرد و کمرش زیر بار غم خم شد. اما با صبوریاش صبر را از رو برد. با سن کم توان… بیشتر »
دختر 9ساله
17 بهمن 1401
همیشه برایم از خاطرات نه سالگیاش میگوید. هرچه از انقلاب میدانم، همان خاطرات مادرم است که با هیجان تعریف میکند.هروقت به ایام دهه فجر نزدیک میشویم. من دختر نهسالهای را بهیاد میآورم که چادر نمازش را سر کرده و گوشهی چادر مادرش را سفت چسبیده ایت.… بیشتر »
پدر معنوی ایران
15 بهمن 1401
هیچوقت از یاد نخواهم برد آن روزی را که از سوز سینه برایت نامهی بلند بالایی نوشتم. همه میگفتند که آقا خودش وقت ندارد نامهات را بخواند، اما من به حرف هیچکس گوش ندادم و برایت هرچهقدر که میخواستم نوشتم.بارها با گوشهی آستینم اشکهایم را پاک کردم و به… بیشتر »
تولد امیرالمونین
14 بهمن 1401
دلم برای نوشتن تنگ شده. این اواخر که پشتیبان شدم سرم شلوغ تر شده و تمرین نوشتن و نقد دوستان سرم را بیشتر شلوغ کرده. گاهی دلم خیلی برای اینجا تنگ میشود. امروز عکس سال گذشتم را نگاه کردم و با امروز مقایسه کردم. خدارا شکر پارسال کجا بودم و الان کجا؟… بیشتر »
پولدار بیپول
05 بهمن 1401
پولدار بیپول از وقتی خانه را جابهجا کردیم و به محلهی جدید آمدیم، در اطرافمان نانوایی سنگک ندیده بودم. چند روز پیش از روی نقشه با گوشی همراهم نانواییهای اطراف را چک کردم و امروز بعد از مدتها برای خانواده نان سنگک داغ گرفتم. در آن سوز سرمای زمستانی،… بیشتر »
رویای نیمه شب
05 بهمن 1401
#به_قلم_خودم #یارمهربان کوله بارتان را جمع کنید که میخواهیم دسته جمعی به دیدن ابوراجح برویم. ابوراجح کیست؟ ابوراجح یک شیعهای ساکن حله است که در حله، یک حمام عمومی دارد و حمامش به قوهایی که درون حوضچهاش شنا میکنند، معروف است.ابوراجح دختری به نام ریح… بیشتر »
یک قمقمه دریا
05 بهمن 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتاب یک قمقمه دریا کتابیست درباره امام رضا علیهالسلام. از زمان تولد ایشان نوشته شده تا زمان شهادت و بخشی از کرامت ایشان.کتاب کمحجم و روان و خواندنیست.برای کسانی که میخواهند یک نگاه کلی به زندگانی امامرضا علیهالسلام داشته باش… بیشتر »
شهربانو...
05 بهمن 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتاب وقتی مادر میشوی، دیگر همه زندگیات وقف فرزندانت میشود. اصلا زندگیکردنت کنار خانوادهات لذتبخش تر است. امروز میهمان شهربانوخانم 80 سالهای بودم که به معنای واقعی صبر را زندگی کرد. در 13سالگی ازدواج کرد و فرزندان قدونیم قدش را… بیشتر »
کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی
05 بهمن 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتاب به واسطهی کلاس نویسندگی خلاق در مدرسه کوثرنت با این کتاب اشنا شدم بسیار کتاب خوبی بود و تصویرسازی عالی بود. نویسنده به درستی از دید یک دختر کور همهی داستان را روایت میکرد و خیلی برایم بعضی از نکاتش جالب بود.دقیقا به درستی ا… بیشتر »
کهکشان نیستی
05 بهمن 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتاب سلام بر قصیدهای که قافیههایش پس از تو گم شد چند روزی بود کتابی معرفی نکره بودم. این هم به خاطر این بود که کتابی که میخواندم حجم بالایی داشت و کمی ادبیات کتاب و روایتهایش سنگین بود.کتاب کهکشان نیستی بر اساس زندگی آیت الله سی… بیشتر »
روایت بی قراری
05 بهمن 1401
#به_قلم_خودم #معرفی_کتاب هر مدافع حرم باید یک زینب داشته باشد. این قسمتی از خواب همسر شهید مدافع حرم حسین محرابی است. چند روزی بود که داشتم خاطرات همسر شهید را میخواندم. خاطرهی این همسر شهید با همسران شهدای دیگر فرق داشت. شاید این به این دلیل بود که… بیشتر »
سلام ماه رجب
03 بهمن 1401
هربار نوای "یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ" را میشنوم وجودم از هر ناامیدی تهی میشود. اکسیر ماهرجب خلاصه شده در دعای این ماه. خطبهخط دعا دریاچهی معرفت است و وجودم را منزه میکند .غافل نشیم از این ماه#به_قلم_خودم بیشتر »
روزمرگی
01 بهمن 1401
حالا که وقتم پر شده و اکثرا مشغول هستم. دلم برای اینجا خیلی تنگ شده. گاهی دوست دارم ساعت ها بنشینم و از خاطراتم بنویسم. اما نمیدانم میتوانم بنویسم یا نه. شبهای زمستانی را با سریال زیرخاکی ۳ میگذرونیم. سریال جالب و بامزهای که نکات طنزش برایم جالب… بیشتر »
روزمرگی
01 بهمن 1401
به گوشهی مبل تکیه داده و پاهایش را توی شکمش جمع کرده است. دستانش را جلوی دهان گرفته و مدام چیزی را زیرلب تکرار میکند. بیتفاوت به حدقهی چشمانش که داشت از استرس بیرون میپرید، نانخردههای توی سفرهی را جمع کردم و به آشپزخانه برگشتم. سفره را توی کشو… بیشتر »
روزمرگی
01 بهمن 1401
به گوشهی مبل تکیه داده و پاهایش را توی شکمش جمع کرده است. دستانش را جلوی دهان گرفته و مدام چیزی را زیرلب تکرار میکند. بیتفاوت به حدقهی چشمانش که داشت از استرس بیرون میپرید، نانخردههای توی سفرهی را جمع کردم و به آشپزخانه برگشتم. سفره را توی… بیشتر »