نیمه شعبان های قدیم
31 فروردین 1398
نیمه شعبان های قدیم را خیلی دوست داشتم، پدرم ماشین را بنزین می زد و بعد از نماز صبح راهی قم و جمکران می شدیم.
آن روزها دختر بچه بودم و 8 سال داشتم و چادری نبودم، اما وقتی که قرار بود به زیارت برویم ذوق می کردم و چادر گل گلی ام را توی کیف مادرم می چپاندم و با تاکید می گفتم: یادت نرود کیفت را بیاوری مامان…
بین راه، ایستگاه های صلواتی پی در پی مسیر را مسدود می کردند و با اصرار و خوشحالی بستنی هارا یکی یکی به سرنشینان اتومبیل ها تعارف می کردند..
یادم هست اولین بستنی های جینگیل مینگیل رنگارنگ را در همان روز ها خوردم و هنوز مزه اش زیر زبانم است.
چقدر ان روزها همه چیز در عین سادگی زیبا بود…