شب جمعه یادت نکنم میمیرم
24 شهریور 1401
شب جمعهست. یادمه سال۹۵ که کربلا بودم. زینب ۱سال و نیمش بود و علی رو ۵ماهه باردار بودم. حرم خیلی شلوغ بود. مادر و خواهرم رفتن توی صف که برن زیارت امام حسین. تقریبا ۱ساعت و نیم زمان میبرد تا برن و برگردن. شب جمعه بود دلم خیلی میخواست برم زیارت. زینب رو خوابوندم و گذاشتمش پیش مادرم و رفتم سمت حرم. به خاطر بارداری امکان زیارت رو نداشتم چون صف شلوغ بود. از دور شش گوشه رو دیدم. من عاشق حضرت علی اکبرم چون امام حسین خیلی دوسش داره. اصلا اسم پسرم رو هم به خاطر همین علی گذاشتم. شب جمعه های حرم خیلی با صفاست. تا نری نمیفهمی… قشنگ حال معنوی رو میتونی درک کنی.
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام حسین داری یه عکس تو بین الحرمین داری خوشحالی…❤
این صدای دخترمه بعد از کربلا یادش دادم.