شب جمعه یادت نکنم میمیرم
24 شهریور 1401
شب جمعهست. یادمه سال۹۵ که کربلا بودم. زینب ۱سال و نیمش بود و علی رو ۵ماهه باردار بودم. حرم خیلی شلوغ بود. مادر و خواهرم رفتن توی صف که برن زیارت امام حسین. تقریبا ۱ساعت و نیم زمان میبرد تا برن و برگردن. شب جمعه بود دلم خیلی میخواست برم زیارت. زینب رو… بیشتر »
نظر دهید »
#باران #اخرین_شب_جمعه_سال_95 #تولیدی_به_قلم_خودم #تولیدی_خودم #عکس_تولیدی
26 اسفند 1395
#باران #اخرین_شب_جمعه_سال_95#تولیدی_به_قلم_خودم #تولیدی_خودم #عکس_تولیدی بسم رب الحسین علیه السلاماینجا (کرج) باران می آید ...کنار پنجره دراتاقم نشسته ام و صدای نم نم باران را میشنوم ... چقدر زیباست ، صدایش به من ارامش می دهد...اما دلتنگی هایی را هم با… بیشتر »