ساحل خونین اروند
اولین باری که به اروند رفتم. حس و حال خیلی خوبی داشتم. راوی از خاطرات شهدا و غواصان میگفت و از سرمای استخوانسوز شبهای اروند.
آه اروند، امروز که دوباره با خاطرات شهدای غواص روزم را شروع کردم و خودم را با جذر و مَدت همراه کردم. احساس کردم چقدر با وجود عظمتت غریبی. فکرش را هم نمیکردم که انقدر به تو و امواجت غبطه بخورم. تو با امواج خروشانت بدن به خوننشستهی شهدای غواص را در آغوش کشیدی. اروند تو چه دل بزرگی داری.
تو حسرت بغل همهی مادران شهدای غواض را در دلت پنهان کردی. همهی دلتنگیهایشان را درون خودت پنهان کردی و برای همین است هروقت کنارت میآیم حال و هوایم عجیب میشود.
امروز کتاب “ساحل خونین اروند” را خواندم. زندگینامه داستانی شهدای غواص. شهید محسن باقریان، شهید محمدرضا و مهدی صالحی.
چقدر قشنگ بود. چقدر این سه شهید بلند پرواز بودند و چقدر حسرتشان را خوردم.
خاطراتشان نامههایی که برای خانواده فرستاده بودند هم سراسر نور و ایمان بود.
تا به حال کتابی که مرتبط با شهدای غواش باشد را نخوانده بودم. خواندن این کتاب عجیب به دلم نشست.
یادشان گرامی❤️
کتاب ساحل خونین اروند
نویسنده: رضا کشمیری
انتشارات: نشر شهید کاظمی