به بهانهی شله زرد
23 آذر 1401
پیرزن با آن روسری سبزش که یک گره محکم به آن زده بود به سمت گونی برنج گوشهی آشپزخانه رفت. با بسماللهی برنج نیمدانه را توی قابلمهی روحی ریخت. توی دلش نجوایی بود. برنج را خیس کرد و به سمت اتاق پسرش عصا زنان رفت. کلید را از زیر گلدان میناکاری که… بیشتر »
نظر دهید »
ساحل خونین اروند
04 آذر 1401
اولین باری که به اروند رفتم. حس و حال خیلی خوبی داشتم. راوی از خاطرات شهدا و غواصان میگفت و از سرمای استخوانسوز شبهای اروند. آه اروند، امروز که دوباره با خاطرات شهدای غواص روزم را شروع کردم و خودم را با جذر و مَدت همراه کردم. احساس کردم چقدر با وجود… بیشتر »
هر کدوم از این #شهدا وقتی به سفر می رفتند برای خودشون #قامتی داشتند:علی اکبری اما حالا که بر میگردند قامتی دارند:علی اصغری...
11 فروردین 1396
هر کدوم از این #شهدا وقتی به سفر می رفتند برای خودشون #قامتی داشتند:علی اکبری اما حالا که بر میگردند قامتی دارند:علی اصغری... بیشتر »
شب #عملیات که می شد بعضیها #معرکه راه می انداختن:
11 فروردین 1396
شب #عملیات که می شد بعضیها #معرکه راه می انداختن:بچه مرشد!جاااااان مرشد!اگه گفتی حالا وقت چیه؟بعد همه باهم می گفتند:وقت #خداحافظیه... بیشتر »