دلتنگ روضه
دفترها مقابلم روی زمین پخش شده اند. مقاتل یکی به یکی کنار دستم محزون بودنشان را به رخم میکشند و قلب سنگین مرا سنگینتر میکنند.
خودکارهارا از توی جامدادی هدیهی کوثربلاگ بیرون میآورم. خودکار آبی برای اشعار، خودکار قرمز برای اوج روضه و خودکار سبز شعر و روضه را از هم متمایز میکند. وضو میگیرم. متمرکز میشوم و شروع میکنم به گشتن و گشتن و گشتن…
مقاتل را ریز به ریز میخوانم. اشعار معروف را گلچین میکنم. هرکدام را در دفتر مخصوصش مینویسم.
چندساعت است که غرق مصیبت شدهام. در حال و هوای خانهی اهل بیت سیر میکنم و بعد از تمام شدن، از بهشت بیرون میآیم و دوباره به دنیای تاریک انسانها برمیگردم.
چشمانم قرمز شده است و گوشهایم دیگر صدایی جز صدای نالهی پشت در نمیشنود. قلبم دیگر تابوتحمل ندارد. خودم را به اتاق میرسانم. درو دیوار خانه روی سرم هجوم میآورند.
ناخداگاه شعری که هرروز آخر مجلس میخوانم را زمزمه میکنم.
تو پس از من یگانه
بشوی چراغ خانه
هم بر علی یاور باش
هم بر حسین مادر باش
من میروم اما تو همسنگر حیدر باش
آسوده حالم کن
زینب حلالم کن…
مجلس روضه بعد از ده روز تمام شد. ده روز کنار حضرت زهرا زندگی کردم. فاطمیه هم چند روز دیگر تمام میشود. اما چه کسی حال دل روضهخوانهارا میفهمد؟؟ مداحی که وسط روضهخوانی دلش میخواهد زار بزند و به سینه بزند.اما باید مجلس را به دست داشته باشد و مهمانداری کند.
بعضی وقتها که روضه میخوانم، وسط مراسم دلم میخواهد یکی هم برای دل من بخواند و من هایهای گریه کنم.
روضه تمام شد. کتاب و دفترهایم را از اینطرف و آنطرف خانه برمیدارم. اشک توی چشمانم جمع میشود و بغصم را قورت میدهم.
از همین حالا دلم برای این عکس تنگ شد. چای روضه و …
یا صاحب الزمان شما برای حال دل ما روضهخوانها کی روضه میخوانی یابن الحسن؟
#عکس_تولیدی