همانا اوست مرهم دردهای نهفتهام
19 اسفند 1401
تمرین جلسه 7 نویسندگی خلاق که اینجا میذارمش به یادگار… موضوع این بود یه روزی رو که خیلی تاثیرگذار بود بنویسیم… اصلا دوست ندارم به آن روز فکر کنم. وقتی چشمانم را میبندم و برای لحظاتی آن روز را به یاد میآورم. تمام تنم گر میگیرد و عرق… بیشتر »
1 نظر
اولین دوستت دارم
16 دی 1401
اولین دوستت دارم روبهروی آینه ایستادم و نگاهی به خطو خطوت روی چهرهام انداختم. انعکاس نور لامپ بالای سرم، توی مردمک چشمانم برق میزند. از توی آینه دنیای دیگری را دیدم. دنیایی که بیشتر به دنیای خانم کاپوچینو نزدیک است. خانم کاپوچینو ابروهایش را بالا… بیشتر »
عروس بیسواد
11 دی 1401
پشت صندوق نشسته بودم که دیدم یک پیرزن با یک دختر سانتالمانتال و دوتا بچه وارد سالن شدند. ساعت حدودا پنج عصر بود و نیلز هم خلوت بود. پیرزن نزدیک کانتر شد. یکی از مِنوهارا برداشت و دستی به عینکش که روی نوک بینیاش لق میخورد زد و با دقت مثل خانم… بیشتر »
برگرد و پس بده تنهایی مرا
11 دی 1401
کیفم را بغل زدم و چادرم را سر کردم و به سمت میدان شهدا راه افتادم. فاطمه و زهرا هم قرار است به من ملحق شوند. قدمزنان به سمت میدان میروم که تلفن همراهم زنگ میخورد، با دستان لرزان دکمهی سبز را میزنم، تا صدای آن ور خط را بشنوم. “الو… بیشتر »
روزمرگی یک مادر
08 دی 1401
عاشق پیادهروی صبحگاهی هستم، حتی اگر مجبور باشم هدبند را به پیشانیام بچسبانم. دستتوی دست با دخترم راهی مدرسه میشویم. بادامها را از توی پوستش جدا میکنم و تا به مدرسه برسیم، به خوردش میدهم. او میرود و من راهم را کج میکنم و به سمت نانوایی… بیشتر »
خانم کاپوچینو یا خانم بادمجانی؟
22 آذر 1401
خانم کاپوچینو بیخ گلویم را میگیرد. با اصرار تلاش میکند که من را روی مبل بنشاند. مقاومت میکنم. حوصلهی نصیحتهایش را ندارم. نمیخواهم اینبار به حرفش گوش بدهم و مغلوبش شوم. با دستان سفیدش، سیلیای به صورتم میزند. جا خوردهام. با فریاد بلندی که… بیشتر »
دریافت کد رهگیری برای وام مسکن قسمت پنجم
18 مهر 1401
دریافت کد رهگیری برای وام مسکن قسمت پنجم تقریبا دیگه دستم راه افتاده بود و جز کسایی بودم که پیشکد رو سریع تحویل میدادن. اما من یه فرقی با بقیه داشتم اونم این بود که همیشه قشنگ چک میکردم که برای تایید نهایی و ویرایش زیاد معطل نشم. هرکدوم با بازریاب… بیشتر »