من و مامانم پله پله تا خدا
10 بهمن 1402
اولینبار که دلم خواست به اعتکاف بروم ۱۵سال داشتم. با یکی از همکلاسیهایم قرار گذاشتیم که ۳ روز مهمان خدا باشیم اما مادرم بنا به دلایلی اجازه نداد و این آرزو در دلم ماند و سالها گوشهی دلم خاک خورد. یکماه قبل دوباره آرزویم را با مادرم در میان گذاشتم… بیشتر »
نظر دهید »
قسمت ۱۶ خاطرات تبلیغ
18 فروردین 1402
قسمت ۱۶ خاطرات تبلیغ وقتی که به خانه حسنعمو رسیدیم. صدای اشنایی شنیدم. وارد خانه که شدم دیدم جواد کنار اُلفت پسر حسنعمو نشسته و دارد پول میشمارد. مَشنننه به پشتی قدیمی تکیه داده بود و تا ما رادید با اشاره دست گفت:《 بویور قیزیم》 سید جلوتر از من به… بیشتر »
دنیا زندونه
26 اسفند 1401
دلت خوش نباشه به دنیا دنیا یه زندونه 🤌آخرین غروب جمعه 1401کلامی از خانم کاپوچینو😄#عکس_تولیدی بیشتر »
خانم کاپوچینو
18 اسفند 1401
صدای هوهوی سشوار ترتیب مغزم را میدهد. دستم را توی هوا به سمت همسرم پرواز میدهم تا قبل از اینکه سر دردم به سراغم بیاید، چشم بسته به او بفهمانم که از بالای سرم کنار برود. سرم را که از روی بالشت بلند میکنم،تازه میفهمم چقدر درد میکند و شقیقههایم تیر م… بیشتر »
اولین دوستت دارم
16 دی 1401
اولین دوستت دارم روبهروی آینه ایستادم و نگاهی به خطو خطوت روی چهرهام انداختم. انعکاس نور لامپ بالای سرم، توی مردمک چشمانم برق میزند. از توی آینه دنیای دیگری را دیدم. دنیایی که بیشتر به دنیای خانم کاپوچینو نزدیک است. خانم کاپوچینو ابروهایش را بالا… بیشتر »
خانم کاپوچینو یا خانم بادمجانی؟
22 آذر 1401
خانم کاپوچینو بیخ گلویم را میگیرد. با اصرار تلاش میکند که من را روی مبل بنشاند. مقاومت میکنم. حوصلهی نصیحتهایش را ندارم. نمیخواهم اینبار به حرفش گوش بدهم و مغلوبش شوم. با دستان سفیدش، سیلیای به صورتم میزند. جا خوردهام. با فریاد بلندی که… بیشتر »
خانم کاپوچینو
04 آذر 1401
میخواهم از خانم کاپوچینو برایتان بگویم. اصلا این خانم کاپوچینو چطوری یکدفعهی وسط زندگی من سر وکلهاش پیدا شد؟ چطور شد اورا کشف کردم و شناختمش؟ شاید خودم بار اولی که اورا دیدم فکرش را نمیکردم که انقدر دوستش داشته باشم. خانم کاپوچینو را زمانی پیدا… بیشتر »