يا جارَ مَنْ لا جارَ لَهُ
نمازم را تمام کرده بودم. نشسته بودم روی سجاده و با تسبیحی که مادرم اربعین برایم از کربلا آورده بود و با ششگوشه اباعبدلله متبرکش کرده بود ذکر میگفتم. زینب دستان برادر را گرفته بود و دور من میچرخیدند و بازی میکردند. یک لحظه دست علی را گرفت و زود ول کرد و علی روی زمین افتاد.
آن لحظه اصلا به درد پسرم فکر نکردم. آن لحظه تنها چیزی که فکرم را به خودش مشغول کرد این بود که خدایا تا شما و اهلبیت را دارم نمیخواهم به کس دیگری تکیه کنم.
اصلا تکیهگاه واقعی خدا و ائمه هستند. کسانی که اگر ما با آنها کاری نداشته باشیم باز رشتهی اتصال بینمان را یکدفعه پاره نمیکنند.
خیلی سخت است بفهمی کسی که فکر میکردی همهی تکیهگاهت است به یکباره خودش را عقب بکشد و تو با همهی توانت به زمین بخوری و انقدر شوکزده شوی که نتوانی برای مدتی قدرت تفکر داشته باشی.
تو با خیال راحت، با فکری آرام خودت را تکیهداده بودی به آدمی که مثل پَر کاه سبک بود. اما وقتی که با جاخالی دادنش مواجه میشوی تازه میفهمی ای دل غافل خدایا شرمندت هستم که به جز شما کس دیگری را تکیهگاه خواندم.
ای معبود مهربان و بخشندهی من تنها کسی که لایق به تیکهگاه بودن است فقط خود شما هستید. شما هرچقدر هم از دست بندهات شاکی باشی. دست آخر باز خودت آن را نجات میدهی.
يا جارَ مَنْ لا جارَ لَهُ
عاشق این قسمت از دعای مشلول هستم. اگر دوست دارید با خدا خلوت داشته باشید حتما دعای مشلول را روزانه بخوانید که بسیار موثر است.