يا جارَ مَنْ لا جارَ لَهُ
02 آذر 1401
نمازم را تمام کرده بودم. نشسته بودم روی سجاده و با تسبیحی که مادرم اربعین برایم از کربلا آورده بود و با ششگوشه اباعبدلله متبرکش کرده بود ذکر میگفتم. زینب دستان برادر را گرفته بود و دور من میچرخیدند و بازی میکردند. یک لحظه دست علی را گرفت و زود ول… بیشتر »
نظر دهید »