من اسارت را میپسندم
در این 40 روز خیلی دیدیم و شنیدیم و دوست و دشمن را تشخیص دادیم. اگر هستند کسانی که آزادی را در دست به دامان شدن دشمنان چندصد سالهی این مملکت میبینند، من اسارت را میپسندم و هیچ وقت رختهای کثیف خود را در حیاط همسایه نخواهم شست.
اگر آزادی این است که به بچهی بی گناهی که بغل مادرش است و چیزی از این اعتراضات نمیداند اسیب برسانند و چادر را سر از ناموس مسلمین بکشند قطعا*من اسارت رامیپسندم.*
اگرآزادی موجب تفرقه افتادن حتی برای یک چشم به هم گذاشتن باشد من اسارت را می پسندم.
اگر آزادی برای شما با آتش زدن قرآن و پرچمی که رنگ سرخش نشان از صدها هزار شهید گلگون کفن دارد، من اسارت را می پسندم.
اگر پیش نیاز آزادی فرار از مملکت و هم پیمان شدن با دشمنان و تحریمهایی علیه ایران باشد. من اسارت را می پسندم.
اگر صاحبِ شعارِ آزادیتان"زن زندگی آزادی"گروهکِ خونخوار کومله باشد، من اسارت را می پسندم.
اگر آزادی این است که شما با بریدن سر یک جوان حافظ امنیت از پیلهی خود بیرون میآیید من اسارات را میپسندم
اگر آزادی این است من تا ابد به آزادی تو کافر خواهم ماند.
اگر آزادی این است که تو میگویی من با اسارتی که در آن هستم زندگی میکنم.
به قلم سیده مهتا میراحمدی
نتیجه زن زندگی آزادی غربیها. قسمت دوم
سلام به دوستان عزیزم. ✋ اومدم با مبحث دوم از نتیجه زن ، زندگی، آزادی غربیها .
این مبحث را با چگونگی جدا کردن فرد از واقعیت و وارد کردن آن به دنیای خیالی آغاز میکنم.
هدف ام کی اولترا یا کنترل ذهن جداکردن فرد از واقعیت و وارد کردن آن به دنیاییست که سازمان میخواهد آن سلبریتی در آن جایگاه به موفقیت برسد.
شاید در ابتدا برایتان سوال پیش بیاید که این جداکردن به چه صورت اتفاق میافتد. جداکردن افراد از واقعیت به وسیلهی آسیب زدن به جسم و روح آن شخص ایجاد میشود. حالا چگونه؟ از طریق شوک الکتریکی، شکنجه، شست و شوی مغز، قرص و…صورت میگیرد.
این آسیبهای روحی و جسمی باعث یک ریست فکتوری میشود. ریست فکتوری چیست؟ بخواهم به صورت ساده برایتان بگویم همان برگشتن به تنظیمات اولیه ست که بعد از آن هر تغییری که بخواهند به شخصیت وارد میکنند.
بعد از جدا شدن فرد از واقعیت حالا نوبت به کنترلکننده میرسد تا شخصیت جدید را شکل دهد و برنامهنویسی را روی آن فرد اجرا کند.
در این مرحله شخصیت جدید بوجود میآید و اولین پله و مهم ترین مرحله را پشت سر میگذارد.
یکی از سمبلهایی که به این مورد اشاره میکند، سمبل تلفن است. سمبل تلفن استعاره از این دارد که هیچ کسی پاسخگو نیست و فرد نمیتواند با واقعیت ارتباط برقرار کند. لیدی گاگا در یکی از موزیکهایش به این سمبل اشاره کرده است.
در مبحثهای بعدی دوباره برایتان بیشتر مینویسم. همراهیم کنید.
🔶️
در انتها بگویم که اگر یک سرچ کوتاه در نت هم داشته باشید با این پروژه اشنا میشوید. اما سمبلها اکثرشان تحلیل بنده و آنچه خواندم و اکثر مبحثها را چندین ماه قبل با مقایسه و چک کردن عکس های قدیم و جدید و مطابقت دادن تایید کردم. این را هم اضافه کنم دربحثهای بعدی بیشتر ردپای فراماسونها مشاهده میشود. پس نتیجه میگیریم که اغلب با ورود به این پروژه فرد روحش را به شیطان میفروشد.
مینویسم برای زن،زندگی، آزادی
1_معنی ابیات زیر را بنویسید . 👇
برای تو کوچه رقصیدن : « قلم را به دست میگیرم تا بنویسم از رقص مختلط دختران و پسران در جشنهای عروسی، از رقص و شعارهای بی ادبانهی آنها برای با حسن روحانی تا 1400 »
برای ترسیدن به وقت بوسیدن : « باید بنویسم از بغل کردن و بوسیدن سلبریتیها در ملا عام و بی عفتی و عشوههای خرکی و علنی بلاگرهای سرزمینم که هرروزه دخترها و پسرها شاهدش هستند.»
برای خواهرم، خواهرت، خواهرامون : « باید نوشت از حمله تروریستی داعش در 17 خرداد 96 به مجلس شورای اسلامی و سه رزمنده ای که برای پس گرفتن جسد بی جان دختر خرمشهر در جنگ تحمیلی، جانشان را فدا کردند.»
برای تغییر مغزها که پوسیدن : « بنویسم از آرمیتایی که پدرش مغز متفکر هستهای کشور بود و در 1مرداد 90 شهید هسته ای شد ..»
برای شرمندگی، برای بی پولی، برای حسرت یک زندگی معمولی : « به یاد مردان و زنام وطنم که در طی این سالها کارآفرینی کردند و باعث افتخار ایران بودند.»
برای کودک زباله گرد و آرزوهاش : « تصویر های زیادی میان چشمانم جاخوش میکند. مدرسهای که برای کودکان کار دایر شد تا از تحصیل باز نمانند..»
برای این اقتصاد دستوری : « بنویسم از خریدهای برند و مارکهای خارجکی که از ما بهتران برایش دست و پا میزنند. حاضرند کیلومترها سفر کنند و برند ترک بخرند اما از تولید ملی حمایت نمیکنند و دلشان سیر است»
برای این هوای آلوده، برای ولیعصر و درخت های فرسوده : « رفت و آمدشان با ماشینهای لوکس وکام گرفتن لبها از سیگار و ریختن زبالهها کنار ساحل و زشت کردن خیابان ها خبر از روز شلوغ و همهمه ی عابران میدهد »
برای پیروز و احتمال انقراضش : « یه یاد شهدای محیط بان افتادم. کسانی که برای حفظ محیط زیست، حفظ گونه های جانوری، برای جلوگیری از قاچاق حیوانات، جان خود را از دست دادند.»
برای سگ های بی گناه ممنوعه : « پیرزنی که در همسایگیمان زندگی میکند و به خاطر گاز گرفتن سگی مجروح شده ست و روی تخت بیمارستان خوابیده است.»
برای گریه های بی وقفه : « نگاه گریان و وداع همسران و مادران شهدای دفاع مقدس، برای گریه شوق و یا ابالفضل گفتن های حسین رضا زاده و رفتن روی سکوی قهرمانی. برای نگاه های اشک بار ملت در استقبال شهدای غواص»
برای تصویر تکرار این لحظه : « جنگ، انقلاب، ترور، هواپیمای اوکراینی، پرواز 655،پلاسکو، سانچی، زلزله ی رودبار و بم، پایگاه عین الاسد، آزادی ، عملیات مرصاد، احمد متوسلیان، رحلت امام خمینی «ره»، رهبری آیت الله خامنه ای،دی ماه 88،ابان 98، پایان داعش، شهادت حاج قاسم. کرونا، برای تکرار تصویر کدام لحظه؟ »
برای چهره ای که میخنده : « خنده های من و دوستانم، شادی بعد از صعود به جام جهانی، پخش سرود ملی بعد از طعم شیرین قهرمانی، ، پایان کرونا، پایان داعش، دورهمی ها، جشن نیمه شعبان، عید غدیر»
برای دانش آموزا برای آینده : « کرونا آمد و همهی معلم ها ساعتها با رایانه به دانشآموزان، بابا آب داد آموختند و برای آن خانم معلمی که کیلومترها طی میکرد تا دانش آموزی محروم از سواد نشود»
برای این بهشت اجباری : « کنسرت ها و جیغ و داد دختران و پسران در کمپهای گردشگری، رقص و آواز در مهمانیهای شبانه»
برای نخبه های زندانی : « یکی از شب های پاییز1399 خبر ترور محسن فخری زاده به تیتر یک رسانه ها تبدیل میشود. محسن فخری زاده کیست؟ هیچکس او را نمیشناسد.»
برای کودکان افغانی : « کشتن بی رحمانهی دختران افغانی که برای کسب علم و دانش شهید شدند.»
برای این همه برای غیر تکراری : « برای این همه تضاد و تناقض حرفهای ایران اینترنشنال»
برای این همه شعار های تو خالی :« رویای آزادی، کشور عربستان سعودی، جایی که موشک هایش خواب و خنده را از کودکان یمن ربوده است. برای خلیج تا ابد فارس اما ترجیح میدهد در خاک دبی حرفی از خلیج فارس نزند.
برای آوار خونه های پوشالی : « مبارزه با زمین خواری و تخریب قصر ها در شمال کشور»
برای احساس آرامش : « سفر های نوروز، کمک های مردمی، محک، همدلی و کمک به آوار برداری و نجات جان مردم زلزله زده»
برای خورشید پس از شب های طولانی : « قبولی بعد از کنکور، بیمارانی که در صف پیوند بالاخره به آرزویشان رسیدند»
برای قرص های اعصاب و بیخوابی : « عشق های پوشالی، تن فروشی، خیانت، طلاق، ازدواج سفید یا شاید تاثیرات منفی اخبار وفضای مجازی»
برای مرد، میهن، آبادی : « به یاد شهدای گمنام، جانبازان شیمیایی، شهدای آتش نشان در حادثه ی پلاسکو، شهدای امنیت، روز پدر، نون حلال، خَیری که حواسش به یتیمان بود.»
برای دختری که آرزو داشت، پسر بود. « فریسا نیکومنش راد که امروز شبکه یک ساعت 8صبح از غواصیها و افتخاراتش گفت»
برای زن، زندگی، آزادی : « روز زن. پرستار و خانم دکتر های عزیزی که در دوران کرونا برای بهبودی بیماران و شکست کرونا جنگیدند اما جان خود را از دست دادند. مادران شهدا، بانوان ورزشکار و مدال آور، زنان کارآفرین و موفق که عرصه را برای ورود بانوان دیگر مهیا کردند.»
برای آزادی، برای آزادی، برای آزادی : « نامرئی، در مسافرت به سر میبرد، کسی او را ندیده آیا او گمشده است؟»
برای اغراق های بی اندازهی همهی کسانی که با جمهوری اسلامی روی کار آمدند و خوردند و چاپیدند و حالا دم از آزادی میزنند و دایهی مهربانتر از مادر شدهاند. ما شهید ندادهایم که حالا امثال مسیح و علی کریمی با چرندیاتی که مفت هم نمی ارزد بخواهند کشورمان را یک شبه مال خود کنند. ما روزهای خیلی خوبی را در این خاک و سرزمین به خاطر سپردهایم. کمتر با نفرتهایتان گوشهایمان را پُر کنید ما به همین راحتی تن به ذلت نمیدهیم. ما همه پشت هم و پشت انقلابمان هستیم ✋️
به قلم سیده مهتا میراحمدی
نتیجه زن،زندگی،آزادی غربیها قسمت اول
مرلین مونرو نتیجه زن، زندگی، آزادی غربیها قسمت اول
مرلین مونرو در سال 1926 به دنیا اومد و در لس آنجلس زندگی کرد. سالهای اول کودکی مرلین خوب بود تا اینکه مشخص شد مادرش به بیماری اسکیزوفرنی دچار است. به همین دلیل اون بیشتر دوران جوانیش رو در پرورشگاه گذراند و چون کسی رو نداشت اغلب با مستاجرها بود و از اون طریق مورد سو استفاده قرار میگرفت همین باعث شد که لکنت زبان بگیره. مرلین به خاطر همین آوارگیهاش تصمیم گرفت در سن 16سالگی ازدواج کنه اما اون 3بار ازدواج کرد و طلاق گرفت. اون به خاطر مشکلات روحیاش اعتماد به نفس کمی داشت و همیشه برای روی صحنه آمدن هراس داشت. برای اینکه خودش رو آرام کنه به قرص و الکل روی آورد.
از اونجایی که مرلین در کودکی آسیبهای متعددی رو تجربه کرده بود بهترین مورد برای هیپنوتیزم و کنترل ذهن به شمار میاومد و همین شد که اولین کسی بود که تحت کنترل سازمان سیا برای پروژهی ام کی اولترا"کنترل ذهن ” برنامه نویسی شد . اون برای اغوا و فریب اشخاص مهم تربیت شده بود.
مدتها در این صنعت کار کرد تا اینکه دچار فروپاشی شد و قصد لو دادن و صحبت درباره خیلی از مسائل رو گرفت و به همین دلیل متوجه شدند و اون رو مهرهی سوخته اعلام کردند. در سال 1962 در سن 36 سالگی بر اثر اوردوز فوت شد. اما همه میگفتند که خودکشی نکرده. براب اینکه مستخدمش تعریف کرد که روز مرگش تو تماس های تلفنیش خطاب به کسی تهدید میکرده که همه چیز رو لو میده. اما با این حال پزشکی قانونی مرگش رو خودکشی اعلام کرد.
مرلین مونرو اولین کسی بود که تو این پروژه وارد شد و باید به عنوان نماد ازش استفاده میکردند تا یاد بودش همیشه در بین سلبریتیها بمونه. همان طور هم شد و همه بازیگران خارجی به صورت سمبلیک حداقل یک بار هم که شده شکل و ظاهرشان را شبیه مرلین کردند، موهاشون رو بلوند و لباس صورتی به تن کردند تا ادامه دهندهی راهش باشند.
حالا به این می رسیم که اصلا کنترل ذهن چیه؟ کنترل ذهن توسط هدایتگرها انجام میشه تا بردهداری اونها رو تبلیغ کنه. طرح پلنگی و رنگ صورتی از نشونههای اونهاست. رنگ صورتی و کلاه گیس صورتی نشان دهندهی رفتار بچهگانه و بردهی جنسی بودنشونه و این رو هم بگم که در هر مرحله یک علامت خاصی وجود داره و این ظواهر همه بستگی به این داره که در چه مرحلهای از برنامه نویسی ذهنی هستند.وقتی که ضمیر انسان از طریق برنامهنویسی کنترل میشه شخصیتی که خلق شده میتونه کنترل بدن رو در دست بگیره. وقتی که ماموریت کامل میشه اون فرد هیچ حافظهای از این اتفاق به یاد نداره. به قسمتی که شخصیت رو فعال میکنه trigger میگن. شخصیت توسط کنترل کننده که بهش هندلر میگن فعال میشه. هندلر که همیشه همراه سلبریته از یک کد یا کلمهای که اون شخصیت رو فعال میکنه استفاده میشه.
از اون لحظه به بعد اون فرد به یه بردهی ربات مانند تبدیل میشه. به اون شخصیت alter یا alter ego میگن ممکنه اون دکمه یا تریگر که باهاش شخصیت سلبریتی رو بالا میارن از طریق تلفن زدن یا تلویزون، رادیو، یا خود هندلر شخصا فعال بشه. مثل سمل خرگوش سفید که در فیلم آلیس در سرزمین عجایب وگفتن خرگوش سفید را دنبال کن الهام میگیره.
در قسمت قبل گفتم گاهی شخص دچار فروپاشی میشه که اصطلاحا بهش گلتچ میگن. با یه مثال توضیح میدم. دیدین یهو کامپیوتر هنگ میکنه و دچار نقص فنی میشه؟ این یعنی glitch, گلتچ که یه که ارور یا باگ سیستمی هستش که شخص یک دفعهای باهاش مواجه میشه. و حال چهرش عوض میشه.
🔴 *پس در قسمت اول به این نتیجه میرسیم که یکی از عوامل مهم در کنترل ذهن گذشته و سختیهایی هستش که یک شخص متحملش شده چون کسی که بیشتر با سختی دست و پنجه نرم کرده باشه زودتر به شخصیت دیگه ای تبدیل میشه*
این اولین بحث از کنترل ذهن بود و به همین جا ختم نمیشه در پستهای بعدی که مفصلتر هستش این بحث رو ادامه میدم. لطفا همراهی کنید و نظرتون رو درباره این بحث بیان کنید ☺ ✋
به قلم سیده مهتا میراحمدی
مرلین مونرو نتیجه زن، زندگی، آزادی غربیها
به یه پست برخورد کردم درباره مرلین مونرو لازمه بگم مرلین مونر یکی از اون بازیگرایی بود که برای اینکه تو این صنعت بمونه مجبور شد قراردادی برای گسترش کارش ببنده و اکثر بازیگرا و آدمای مشهور هالیوود از این نوع قرارداد ها میبندن. توی این قرارداد ها بازیگر هرکاری که میکنه حتما باید با مشورت و قبول اون کمپانیای که باهاش قرارداد بسته انجام بگیره. حتی همه روابط و… زیر نظر طرف مقابلشون هست. یعنی اونها یک زندگی معمولی ندارن و همش باید مثل عروسک خیمه شب بازی باشن. حتی اونها با یه جور قرص هایی تحت تاثیر اون شرکت در میان و شست و شوی مغزی میشن. در بعضی مواقع دچار فروپاشی شخصیتی میشن. یعنی اینکه شخصیت اصلی خودشون رو با شخصیتی که هالیوود براشون ساخته قاطی میکنند و در لحظه اندازه چند ثانیه تو صورتشون مشخص میشه جوری که حالت صورتشون عوض میشه. یا اینکه چشماشون به شدت درشت میشه یا اینکه خیره میشن یهو و یا اینکه صداشون عوض میشه. چند تا بازیگر هالیوودی حتی خواستن که این موضوع کثیف رو افشا بکنند اما یا بلایی سر خودشون یا خانوادشون اومده و یا مامورا بردنشون بیمارستان تا مثلا بگن مریضی روحی دارن. مثل کانیه وست همسر سابق کیم کارداشیان که وقتی شروع به افشا کردن کرد از همسرش جدا شد و باعث شد که بیشتر افشاگری بکنه. اونها حتی نحوه لباس پوشیدنشون هم تفکری داره و از پشت پردههاشون میگه.
اگر دوست داشتین بیشتر بدونین حتما تو نظرات اعلام کنید تا تو یه پست مفصل براتون توضیح بدم.