خنده های آرتین
15 آبان 1401
#به_قلم_خودم #برای_آرتین بالاخره خنده را توی چهرهاش دیدم. از لبخند ملیحش لبهای من هم خندید.لبخندش مردانست حس اقتدار توی صورتش نمایان است.آرتین جان قربان آن خندهی قشنگت بروم. خیلی خوشحال شدم که برای لحظاتی برق خوشحالی توی چشمانت نشست. خداروشکر.همهی… بیشتر »
1 نظر
بزرگ مرد کوچک
15 آبان 1401
#به_قلم_خودم #برای_آرتینبزرگ مرد کوچ آرتین. این عکسهارا چند سال بعد وقتی قد کشیدی و بزرگ شدی نگاه میکنی و همان حسی که ما به این عکسهایت داشتیم خودت هم آن را در میابی...قدمهای بزرگت نشان از فکر و اندیشهی بزرگت است. تو بزرگمردی میشوی که قطعا برای ف… بیشتر »
کی غیبتشان را موجه میکند؟
07 آبان 1401
امروز باید آرشام، علی اصغر، محمدرضا به مدرسه میرفتند. اما نبودند تا با کیف و کتابهایشان سر کلاس حاضر شوند و هنگام حاضر غایب معلم دستشان را بالا ببرند و اعلام حضور کنند. آنها امروز تشییع شدند و جای خالیشان در مدرسه نمایان بود. حالا امروز چه غریبانه… بیشتر »
برای بی مادری آرتین
07 آبان 1401
من یک مادرم. بچه وقتی مریض میشود یا حتی یک خراش کوچک روی دستش نمایان میشود به آغوش مادرش پناه میبرد. دنبال آغوشی میگردد تا مرهم زخمش شود. حال آرتین روی تخت سرش را جمع کرده و کز کرده و بیرمق نگاه میکند. چرا؟ چرا باید به جای آغوش مادر حالا آرتین تنها… بیشتر »
برای آرتین
06 آبان 1401
#برای_آرتین نمیدانم این دوشب خواب به چشمانت آمده یا نه. اصلا شاید خوابیدی و با کابوس تیر و تفنگ و جیغهای ممتد از خواب پریدی. میدانم درون آن قلب کوچکت چیزهایی نهفته است که حتی ما آدم بزرگها هم تاب و تحملش را نداریم چه برسد به تو که کودکی بی آزار… بیشتر »