شهید مدافع حرم جواد محمدی
دیروز جمعهام را اختصاص دادم به خواندن زندگینامه شهید مدافع حرم جواد محمدی. اولین چیز که باعث شد این کتاب را بخوانم اسم کتاب بود. دخترها باباییاند به نظرم آمد که این کتاب از زندگی کسی مینویسد که مرد میدان و پدر مهربانی بوده است.
کتاب را دانلود کردم و شروع به خواندن کردم. در این کتاب به چیزی که خیلی اشاره کرده بود. کمک کردن این شهید به مردم بود. دست همه را میگرفت و بدون منت به همه کمک میکرد.
در خاطراتی که پدرش روایت میکند به این موضوع اشاره کرد که شهید محمدی بعد از شهادتش یک بنر با عکسش مقابل خانهاش نصب کردند. پدر شهید وقتی میبیند یک مرد کنار خانه در تاریکی مشغول گریه است به سمتش میرود. آن جوان هم میگوید؛ این شهید من را از دام اعتیاد نجات داده و دست مرا گرفته است. حال که عکسش را در محل دیدهام خودم را رساندم تا مطمئن شودم. وقتی هم که میفهمد آقا جواد شهید شده ناراحت میشود و همهی مراسمهای شهید را شرکت میکند.
شاید کسانی باشند که مااصلا نخواهیم با آنها در ارتباط باشیم، اما آقا جواد خودش پاپیش میگذاشت و جوانهای محل را هدایت میکرد. این یعنی شهید بزرگوار روح بلندی داشته که حرفش تاثیر گذار بوده است.
این شهید بزرگوار یک دختر هم به نام فاطمه داشتند. به یکدیگر وابسته بودند. اما او هم مثل بقیهی شهدا از دلبستگیهایش دلکند تا رستگار شود.
پس نکتهای که از خواندن این کتاب به دست آوردیم این بود که؛ برای رضای خدا و کمک به خلق کار و تلاش کنیم.
خوش به سعادت همهی آنهایی که از دنیای خود زدند تا به امام حسین ملحق شوند.
کتاب دخترها باباییاند
نویسنده: بهزاد دانشگر