رزق یه جامونده
دیروز پدر و مادرم از سفر کربلا برگشتند. سرتاسر صحبتهایشان چیزی جز زیبایی نبود. خسته بودند، اما در عینحال یک شوق و رضایتی داشتند. قشنگ مشخص بود که این سفر به همه سختیهایش میارزید. خوشبه سعادت همهی کسانی که امسال پا توی این مسیر گذاشتند و رزق محرم و صفرشان را گرفتند. حیف که من جامانده این لیاقت نصیبم نشد که دستانم به شش گوشه گره بخورد. قبل سفر به مادرم گفتم که تسبیحام را حتما به ششگوشه که پایین پای حضرت است تبرک کند چون دوست دارم با هرلحظه گرفتنش یاد حضرت علی اکبر باشم. مادرم گفت احتمال دارد که شلوغ باشد و نتواند داخل صف به سمت شش گوشه هدایت شود، اما من از همان ابتدا گفتم که میدانم و میشود. حالا تسبیحی دارم که رزق منه جامانده است. متبرک به شش گوشه، سرداب حضرت عباس و ضریح امیرالمومنین. راضی هستم و دعا میکنم من و همهی کسانی که مشتاق زیارت هستند به زودی دستشان به ضریح آق برسد.