دلنوشته رمضان
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و هفتم….
و این….
آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من… ذخیره کرده است.
رمضان گذشت..
و من حتی یک نگاه ویژه، مهمان صاحب الامر زمین، نشده ام..
دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است… که راه آسمان را برایم، باز نمی کند…
اما دلخوشم… به این سحر…
شاید، امشب برایم راهی باز شد…
شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم…
شاید گوشه ای، مرا نیز… پذیرفتند…
امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه…، به سوى خانه عزیز اهل زمین… کوچه ای را پیدا کنم…
آی اهل آسمان…. ؛
امشب کاش… نگاهم کنید..
کاش، قبولم کنید…
کاش نام آلوده مرا هم،… در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید…
به جان عزیزش قسم…
فقط گدای یک نگاه ویژه اویم… همیییییین
گذشت….
همه رمضان گذشت….
و من…
دور آخرین سفره های سحرم …
همچنان، به دنبالش، می گردم ….
همچنان…..
اما گاه فراموش میکنم….
او همیین جاست…..
و این منم…
که سفره دار زمین را، گم کرده ام…
خدا کند، پیدا شوم….
خدا کندکه…. پیدایم کند…..
پیدایم کن…. پادشاه تنهای زمین
من….
در مهمانی رمضان هم…
پیدایت نکرده ام
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام