نون و ماست
15 مهر 1401
پریشب داشتم سفرهی شام رو آماده میکردم. دوتا خیار خورد کردم با یه کاسه ماست و بقیه شام و گذاشتم روی سفره. رفتم تا اشپزخونه تا قابلمه برنجرو بیارم و از کنار اوپن یهو چشمم خورد به دبه ماست سون و خیارا… یهو پریدم به سال گذشته، یهو انگار خسته و… بیشتر »
2 نظر
۲۱ شهریور( پناه بی پناهان)
21 شهریور 1401
پارسال بود، دقیقا همین لحظه ها، همین شب.. من شدم دختر قوی ای که رو پای خودش وایساد اره، سخت بود، سخت، پیر شدم اما دوسش داشتم. میدونید چرا؟ چون قشنگ حس میکردم خدا کنارم حضور داره، وقتی که دور بر ادم شلوغه درگیر روزمره میشه و به این چیزا دقت نمیکنه…… بیشتر »