29جرعه از زندگی
12 اردیبهشت 1404
۲۹ سالگیم رسید…
نه یه عدد معمولی،
که یه فنجون کاپوچینوی گرم توی یه شب آرامه؛
پر از خاطره، پر از یاد، پر از رویاهایی که هنوز توی دلم جوش میزنن.
تو این مسیر، هر پیچ و خمی یه طعم جدید داشت؛
شیرین، تلخ، گاهی گس…
ولی من هنوز ایستادم،
با لبخندی که از دل میاد و دلی که هنوز بلده رؤیا ببافه.
من «خانمکاپوچینو»ام،
و امروز، خودم رو با تمام بالا و پایینهام جشن میگیرم.
تولدم مبارک!
