ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا گفتم میآیی و به سرم دست میکشی اصلاًبنا نبود ز سر وا کنی مرا آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها میخواستم فقط که توپیدا کنی مرا
13 آبان 1395
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاًبنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که توپیدا کنی مرا