شیوه های تبلیغی پیامبر(ص) قسمت دوم
شیوه های تبلیغی پیامبر(ص) قسمت دوم
چهارم: توجه به نیازهای بشری، زمینه مناسب ابلاغ
هر فرد آن هنگام تعادل و توازن خویش را باز می یابد که نیازهای جسمی و روحی او تامین شده باشد.
قرآن می فرماید:
(فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و امنهم من خوف). (18)
این آیه شاهد بر این مطلب است که خداوند با عنایت به رفع دو نیاز طبیعی بشر امر به پرستش می کند در متون اسلامی نیزاین نکته مورد توجه قرار گرفته است. امیرالمؤمنین(ع)می فرماید:
«ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها واقبالها فان القلب اذا اکره عمی ». (19)
قلب آدمی دارای (دو حالت) در میل و رغبت و اکراه و تنفر است.
از در میل و رغبت آن وارد شوید چرا که روح و روان آدمی وقتی چیزی را ناخوش دارد نابینا می شود.
ویژگی های مبلغ
ویژگی های فردی پیامبر(ص) از مهم ترین عوامل توفیق حضرت به شمارمی آید. هیچ تبلیغی بالاتر از شایستگی مبلغ و عمل به گفتار خودنیست.
امام صادق(ع) در روایتی شرایطی را که برای پیشبرد هر کاری واز جمله تبلیغ دین است را چنین بر می شمارد.
«فاذا اجتمعت النیه والقدره و التوفیق و الاصابه و هنالک تمت السعاده ». (20)
هنگامی که نیت و قدرت و توفیق و صائب بودن در عملی جمع شدندسعادت و وصول به هدف حاصل شده است. اگر چه این ویژگی ها تمام وکمال در پیامبر(ص) بوده است، برای آشنایی کامل شرح بیشتری رامی آوریم.
آگاهی و تبلیغ عالمانه
پیامبر(ص) برای تبلیغ اسلام وحی الهی را می شناخت و به تمام زوایای آن آگاهی داشت. بدون تکیه بر این و آن، سخنانش رامی گفت و هیچ گاه از ظن و گمان های پوچ پیروی نمی کرد. قرآن نیزمی فرماید:
(ولا تقف ما لیس لک به علم…). (21)
و قرآن گواه صدق و درستی گفتار را برهان و دلیل می داند ومی فرماید: (قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین). (22)
امیرالمؤمنین علی(ع) در این باره می فرماید:
«علیکم بالدرایات لا بالروایات ». (23)
آیت و بینش و دقت را فرا روی خود قرار دهید نه نقل قول های بررسی نشده را.
باور و ایمان مبلغ
آن چه در تمام مراحل تبلیغ مدد کار حضرت بود، باور قلبی او به هدفش بود. بالاترین عامل توفیق تبلیغی پیامبر(ص) استقامت وپشتکار او است که از ایمان و باور او به هدف مقدسش نشات گرفته است.
عمل به گفتار
پیامبر(ص) همواره، بیش از همه به دستورات دینی که آن را ابلاغ می فرمود، عمل می کرد. با این روش هم اطمینان و اعتماد مخاطب راجلب می کرد و هم ثابت می نمود که عمل به دستورات دینی کار مشکلی نیست.
علاوه بر این اگر سخن از فردی عامل باشد بر قلب و جان اثرمی گذارد. هم چنان که فرموده اند:
«ان الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان ».
مدارا و ملایمت در ابلاغ
یکی از عواملی که پیامبر را موفق کرد خلق نیکو و رفتار پر ازعطوفت آن حضرت بود. ایشان پیام را با نرمی و مدارا تبلیغ می کرد، لذا جاذبه و کشش بیشتری در میان مخاطبان داشت. قرآن دراین باره می فرماید:
(فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوامن حولک…). (24)
در جایی که اساس و مبانی دین ثابت است، نرمش می تواند در موفقیت تبلیغ مؤثر باشد. به همین جهت وقتی پیامبر(ص)، امیر مومنان(ع) و معاذ را برای تبلیغ به یمن روانه می سازد می فرماید:
«انطلقا فبشرا ولا تنفرا و یسرا ولا تعسرا» (25)
مردم را مژده و بشارت دهید و آن ها را از خود مرانید، بر آن هاسهل و آسان بگیرید نه سخت و دشوار.
و حضرت صادق(ع) نیز می فرماید:
«فرغبوا الناس فی دینکم » (26)
«مردم را در دین و عقاید خود «ترغیب و تشویق » نمایید».
خیرخواهی برای مردم
قرآن شریف در وصف پیامبر(ص) می فرماید:
(لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین روف رحیم). (27)
تواضع
خداوند در اولین دستور برای آشکار کردن دعوت به پیامبر(ص)می فرماید:
(و انذر عشیرتک الاقربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین). (28)
«نخست خویشاوندان نزدیک را انذار کن، آن گاه پر و بال رحمت رابر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران ». این فروتنی وعدم ابراز انانیت و منیت از روش های مهم تبلیغی پیامبر محسوب می شود.
ابلاغ مرحله ای و گام به گام
اگر پیامبر(ص) تمام مطالب را یک باره با مخاطبین خود در میان می گذاشت هرگز نمی توانست انتظار نتیجه ای داشته باشد. ایشان همواره می فرمودند که نمی توان در وهله نخست تکالیف بزرگ را بردوش مخاطبین نهاد. حتی دستورات شرعی هم به تدریج ابلاغ شده چنان که فرمودند:
«یا علی ان هذا الدین متین فاوعل فیه برفق و… ان المنبت لاظهرا ابقی ولا ارضا قطع ».
«ای علی، این دین، دین متینی است پس در آن به آرامی وارد شو،و بدان، کسی که افراط و زیاده روی کند نه راهی را می پیماید نه پشتی برای خود باقی می گذارد».
پشتکار و اراده
پیامبر(ص) پس از آن که پیام توحید خویش را به گوش مردم رساندهیچ گونه سازشی در این مسیر را روا ندانست.
استقامت و تداوم آموزش و نظارت مستمر باعث موفقیت پیامبر(ص)شد. او در تمام لحظات زندگانی لحظه ای از تاکید بر رسالت خویش غافل نشد.
صبر و سعه صدر
آن چه باعث شد تا پیام نبی اکرم(ص) نفوذ بیشتری داشته باشدسعه صدر ایشان بود. پیامبر(ص) بسیاری از راه ها را با نیروی صبر پیمود و در راه تبلیغ از حربه صبر و استقامت بهره برد.
خدای متعال در قرآن می فرماید:
(لتبلون فی اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتواالکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا و ان تصبروا و تتقوافان ذلک من عزم الا مور). (29)
یقینا شما با مال و جان آزمایش خواهید شد. و از کسانی که پیش از شما کتاب آسمانی بر آن ها نازل شد و از مشرکان زخم زبان خواهید شنید، و اگر صبر و تقوا پیشه کنید، یقینا چنین چیزی سبب قوت اراده در کارها است.
در تمام مواردی که قرآن دعوت به صبر فرموده است، در باره دین بوده است.
شیوه های تبلیغی پیامبر(ص) قسمت اول
شیوه های تبلیغی پیامبر(ص)
پیش گفتار
هر مکتبی پیامی برای جامعه دارد و مردم را به پذیرش آن فرامی خواند و در این جهت از روش های ویژه ای بهره می جوید که بااهداف اصلی آن مکتب وابسته است. تمامی پیامبران از حضرت آدم(ع) تا منجی بشریت حضرت خاتم(ص) از جانب خداوند مبعوث شدندتا انسان را از ظلمت و جهل به نور علم و هدایت و از تنگنای طبیعت به وادی بی انتهای معنویت و از ظلم و شقاوت به عدل وکرامت و از پرستش بت ها به عبادت خدا و از اطاعت اغیار و اشراربه استجابت اولیا و رسولان رهنمون شوند. پیام الهی پیامبران رابا توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی جوامع بر سه محور توحید،نبوت و معاد پایه گذاری شده است. وجه تمایز این دعوت ها درکیفیت بیان آن محورها و تبیین مسایل فرعی مطابق فهم و شعورمردم است. گرچه روش تبلیغی هر یک از پیامبران دارای ارزش ویژه خود می باشد.
اما در این نوشتار تنها به شیوه های تبلیغی پیامبر خاتم(ص)خواهیم پرداخت.
عرب پیش از اسلام
در آغاز به طور اختصار وضع جهان عرب و وقایع تاریخی و اجتماعی عرب جاهلیت را از نظر می گذرانیم.
جملات کوتاه و گهربار امیرالمؤمنین(ع) تا حدودی روشنگر اخلاق وروحیات جامعه عرب پیش از اسلام و شاهد زنده ای بر انحطاط فکری وفساد اخلاقی آنان است. (1) ایشان می فرمایند:
خداوند، محمد(ص) را بیم دهنده جهانیان و امین وحی و کتاب خودمبعوث کرد و شما گروه عرب در بدترین آیین و پست ترین جاها به سر می بردید. در میان سنگلاخ ها و مارها اقامت داشتید، آب های لجن آلود می آشامیدید و غذاهای خشن (مانند آرد هسته خرما وسوسمار) می خوردید و خون یکدیگر را می ریختید. و از خویشاوندان دوری می کردید.
بت ها در میان شما برپا بود و از گناهان اجتناب نمی کردید. (2)
قرآن نیز این موضوع را گوشزد و می فرماید:
(و کنتم علی شفا حفره من النار فانقذکم منها). (3)
جریان «اسعدبن زراره » نیز می تواند روشن گر بسیاری از نقاطزندگی مردم حجاز باشد. (4)
رسول گرامی(ص) در پاسخ به پرسش او دوآیه زیر را تلاوت فرمودند. دقت در معنای این آیات به خوبی وضع آن دوران را روشن می سازد.
(قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا وبالوالدین احسانا ولا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقکم وایاهم ولا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ولا تقتلواالنفس التی حرم الله الا بالحق ذلکم وصاکم به لعلکم تعقلون ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده و اوفواالکیل والمیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی و بعهد الله اوفوا ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون. (5)
مضمون های این دو آیه گواه بر این است که تمامی این خصلت های ناروا دامن گیر توده عرب بود و برای همین جهت رسول خدا(ص) نخست این دو آیه را تلاوت کرد تا اهداف رسالتش معلوم شود. (6)
تفکر اعراب در باره خداوند و معاد بسیار خرافی و افسانه پرستی بسیار رایج بود. زن ضعیف بود و تحقیر و مظلوم واقع می شد.
آنان قبایلی پراکنده و ملتی خموش و راکد بودند. (7) نه از علم ومذهب در بین آنان نشانی بود (8) و نه از سواد بهره ای برده بودند. (9)
در چنین جامعه ای پیامبر گرامی اسلام(ص) مبعوث گشت. او عرب را ازتاریکی ها به سوی نور هدایت کرد. و از آنان امتی پدید آورد که از گمنامی به سوی شهرت و از سستی به سوی بیداری و از پستی به سوی فراز رفتند. و هنوز یک قرن نگذشته بود که یک پای در هند ویک پای دیگر در اندلس نهادند. (10)
عوامل موفقیت تبلیغی پیامبر(ص)
قبل از بررسی روش های تبلیغ، به شناسایی عواملی که موجب توفیق پیامبر گرامی اسلام(ص) شد، می پردازیم: اولین رکن مهم در تبلیغ پیامبر(ص) ویژگی های برتر پیام ایشان بود.
معارف برتر
اگر محتوای پیام رسول خدا(ص) دارای این ویژگی ها نبود، حتی درصورت وجود زمینه مساعد، تبلیغ یک تلاش کور و بی حاصل بود.
این ویژگی ها عبارتند از:
اول: قابلیت اثبات و استدلال
پیامبر(ص) پیام خویش را با منطق و استدلال بیان می فرمود. معارف دینی زمینه پذیرش عقلی داشت و ابهام ها و تاریکی ها را از اذهان می زدود.
دوم: هم سویی با احساسات عالی
اقناع احساسات متعالی از سوی اسلام موجب شد تا افراد به سهولت در راه هدف های مکتب فداکاری کنند و جان هایشان را ضامن اجرای احکام مکتب قرار دهند.
سوم:هماهنگی با نیازهای بشر
هماهنگی معارف دینی با نیازهای فطری و طبیعی بشر باعث شد تانه تنها وحی آسمانی را عقل ها بپذیرند، بلکه در عمق روح بشر هم رسوخ کند هم چنان که قرآن می فرماید: (و یخرون للاذقان یبکون ویزیدهم خشوعا). (11)
شناخت دقیق و همه جانبه مخاطبین
از اصول مهم تربیتی واقع بینی است. در هر تبلیغ کارآمد در آغازباید ویژگی های مخاطب را به خوبی شناخت. آن گاه با رفع موانع وبه کارگیری عوامل مؤثر و مراقبت مستمر زمینه پیشرفت معارف دینی را فراهم آورد.
پیامبر گرامی(ص) در میان عرب رشد و نمو کرده، با اوضاع جامعه آشنا و از معیارها و امور مورد توجه آن ها باخبر بود.
همین امر باعث شد تا پیامبر(ص) بتواند زمینه مناسب بیان مطالب خود را مهیا کنند.
در این جا به پاره ای از روش هایی که پیامبر(ص) به کار بست تابتواند در مخاطب زمینه مساعدی به وجود آورد، اشاره می شود.
مهمترین آن ها عبارتند از:
اول: شناخت ظرفیت مخاطبین و آمادگی مخاطبین
باید دانست که همه مخاطبین از آن چنان ظرفیتی برخوردار نیستندکه در وهله نخست به دعوت، پاسخ مثبت دهند. پیامبر نیز با توجه به همین نکته اقدام به تبلیغ فرمود. اذیت و آزارهای فراوان رابه جان خرید و از دعوت به اسلام دست بر نداشت. (12) همچنین افراداز ظرفیت ها و استعدادهای متفاوتی بهره مندند. لذا پیامبرگرامی(ص) با عنایت کامل به میزان پذیرش و استعداد هر فرد،دعوت خود را ابلاغ می فرمودند. تبلیغی که از انعطاف برخوردارنباشد، ناکارآمد و خستگی آور است. پیامبر گرامی در این باره می فرمایند:
«امرنا معاشر الانبیاء ان نکلم الناس بقدر عقولهم ». (13)
دوم: ارتباط سازنده با همه اقشار و جاذبه قوی
حضرت رسول(ص) با اقشار و همه گروه های سنی ارتباط داشت.
دعوت پیامبر(ص) پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و غنی، باسواد وبی سواد، را شامل می شد.
قرآن در این باره می فرماید:
(رحمه للعالمین); (14)
(هدی للناس) (15) ;
(کافه للناس); (16)
(للعالمین نذیرا). (17)
سوم: استفاده از روش های مناسب
روش هدایت پیامبر(ص) برای همه گروه ها و طبقات یکسان نبوده وهر گروه یا فردی را به شیوه ای خاص دعوت می فرمود. گاه فردی بایک جرقه هدایت می شد و گاه موج و تلاطمی شدید برای دعوت، ضرورت داشت. برای دعوت اهل کتاب، بر مشترکات تاکید و کافران را به تفکر و تامل و خردورزی دعوت می فرمود.
تبلیغ در سیره و گفتار عارفان - «مبلغان وارسته »
تبلیغ در سیره و گفتار عارفان - «مبلغان وارسته »
«مبلغان وارسته » از عالمان پرهیزگار، از خود گذشته، دلسوز، پارسا، هدایت گر، هدایت شده، اهل تزکیه و تهذیب نفس، صاحب اخلاق شریف و بیداردلانی هستند که این فرمایش امام علی علیه السلام را چراغ راهنمای زندگی خود قرار داده و ضمن تعلیم و تادیب خود، به هدایت و ارشاد دیگران می پردازند . «من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدء بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه ومعلم نفسه ومؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس ومؤدبهم (1) ; کسی که خود را در مقام پیشوایی و امام مردم قرار می دهد، باید بیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد، به تعلیم خویش بپردازد و باید تادیب کردن او به عملش پیش از تادیب کردن به زبانش باشد . کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است، به احترام، سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است .»
بر این اساس هر کس که می خواهد عالم دین و پیشوا و مقتدای مردم باشد، باید ابتدا خودش را اصلاح و تهذیب کند و به وسیله عمل، مردم را به سوی دین دعوت نمایند . او باید پیشوایان معصوم را الگوی عملی خود قرار دهد، چنانکه عالم ربانی شیخ حسین بحرانی می نویسد:
«با دقت در طریقه اهل بیت علیهم السلام و تتبع در آثارشان، در می یابیم که آن بزرگواران، تنها با اخلاق کریمه خویش مردم را هدایت نموده و مجذوب دین ساخته اند و پیروان خود را نیز به همین امر دعوت کرده و فرموده اند: «مردم را با غیر زبان های خود بخوانید» ; یعنی، با اخلاق خوب و رفتار نیکوی خود، برای آن ها الگو و نمونه باشید . (2) »
مبلغان وارسته و فرزانه، با داشتن اخلاق و رفتار نیک و الهی، می توانند آثار و برکات بی کرانی در جامعه داشته باشند وبا نفس معنوی و اخلاق پسندیده خود در مردم یک شهر، روستا، محله و . . . تاثیر بگذارند .
«مبلغان وارسته » ، از قید نام و شهرت و نان رسته اند و دل در سودای عشق دوست نهاده اند تا بلکه بر تعداد عاشقان و دلدادگان دوست بیفزایند و از این رو برترین و با فضیلت ترین انسان ها به شمار می روند . عالم بیدار دل سید جعفر کشفی رحمه الله درباره فضیلت مبلغان و اهمیت کار آنان می نویسد:
«فضیلت و مرتبه دو طایفه از مبلغان (مبلغانی که اصلا طمع در کسی ندارند و اجری از کسی نمی خواهند و در مرتبه لافت خدای، وراثت انبیا و ائمه، ثابت و مستقیم اند) از حد گذشته و در تلو مرتبه پیغمبران و بالاتر از مرتبه مفتی می باشد، چون که وعظ نمودن آخر مرتبه و آخر کمال فتوا دادن و تعلیم نمودن است . و حق این طایفه بر مردمان شدیدتر است از حق مفتیان و این دو طایفه چون که ارشاد و عمل موعظه ایشان از دل و از روی اخلاص و بدون غرض می باشد، به مضمون «الا من اتی الله بقلب سلیم » (3) دل ایشان مقرون به اخلاص و سالم از طمع، ریا، شک و شرک می باشد و لهذا کلام و موعظه ایشان تاثیر می کند و به دل می رسد و بندگان به آن منتفع می گردند و عمل خلافت ایشان مر خداوند و انبیا، مثمر ثمر می گردد و لیکن تاثیر کلام و موعظه آن یکی که عالم به ظاهر و باطن هر دو می باشد، به مراتب سریع تر و شدیدتر می باشد، چون که کلام و موعظه از عالم بالاتر از دل و از عالم مشاهده و عیان - که عالم روح می باشد - صدور می یابد و سر تا پای او همگی وعظ و کلام شده است . (4) »
از این جاست که وقتی حواریین از حضرت عیسی علیه السلام پرسیدند که مجالست با که بنمائیم؟ آن حضرت فرمودند: «من یذکرکم الله رؤیته ویزید فی علمکم منطقه ویرغبکم فی الآخرة عمله (5) ; با کسی [مجالست کنید ] که دیدن او شما را به یاد خداوند بیندازد و نطق و کلام او بر علم شما بیفزاید و عمل او شما را در مورد آخرت ترغیب کند .»
اصولا بدون تزکیه و تهذیب نفس، تبلیغ و ارشاد دیگران معنا و مفهومی ندارد و دست زدن به این کار شریف، اقدامی سخت و پرخطر می نماید .
نفس خود ناکرده تسخیر ای فلان
چون کنی تسخیر نفس دیگران
نفس را اول برو در بند کن
پس برو آهنگ وعظ و پند کن
منبری بگذار بهر خود نخست
وانگهی برجه به منبر تند و چست
تا تو را سوزی نباشد در جگر
دم مزن کاندر دمت نبود اثر
امام راحل رحمه الله درباره اهمیت تزکیه و تهذیب نفس قبل از اصلاح و ارشاد دیگران می فرماید: «باید دانست که مشکل ترین امور و سخت ترین چیزها دینداری است در لباس اهل علم و زهد و تقوا و حفظ قلب نمودن است در این طریقه و از این جهت است که اگر کسی در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص نیت وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود، به اصلاح دیگران پردازد و نگه داری از ایتام آل رسول نماید; چنین شخصی از زمره مقربین و سابقین به شمار آید . (6) »
پس این تزکیه و تهذیب و خودسازی، باید از همان اوان تحصیل و در مراکز علمی صورت گیرد و پایه های اخلاقی مبلغان از همان جا مستحکم شود . مرجع فقید شیعه آیت الله العظمی بروجردی نیز بر این باور بود که: «اولین برنامه ای که برای فراگیران علوم دینی ضرورت دارد، پالایش درون، تطهیر روان و تهذیب نفس می باشد، زیرا تمامی فضایل بر این محور می گردند و تا آلودگی ها از قلب پاک نشوند، تحصیل علم و رسیدن به مقامات بالای علمی انسان را نجات نخواهد داد . کسی که می خواهد جامعه را اصلاح کند، باید در مرکز علمی، خود را مهذب نماید . (7) »
امید آن که همه ما که در - دانشگاه اهل بیت علیهم السلام علم آموزی می کنیم - از مکتب دین و اخلاق و معرفت آن بزرگان نیز دلدادگی و پارسایی آموزیم و بدانیم که برتری و شرافت در دنیا و آخرت مربوط به پرهیزگاران و نیکوکاران است، نه عالمان بی عمل .
«اهل علم با سایر مردم تفاوت ندارند، بلکه مسؤولیت سنگین تری را بر عهده دارند . اگر از مردم تزکیه و تهذیب نفس و عمل صالح خواسته شده، از ما نیز همین امر را خواسته اند . اگر گنه کاری و اخلاق زشت، اسباب هلاکت و شقاوت اخروی است، علما و غیر علما در این جهت فرقی ندارند .
اگر گفته می شود که ایمان و عمل صالح، تنها وسیله سعادت و کمال و نیل به مقام قرب الهی است، در مورد علما نیز همین امر ضرورت دارد . چنان که بعضی مردم به بهشت می روند و بعضی به جهنم، بعض علما هم در دوزخ معذب خواهند شد . بنابراین اگر ما انتظار داشته باشیم که بدون تزکیه و تهذیب نفس و بدون پرورش اخلاق نیک و بدون عمل صالح، به مقام قرب الهی و درجات عالیه بهشت نائل گردیم، سخت اشتباه می کنیم و مغرور هستیم . علم تنها نمی تواند ما را از عذاب دوزخ نجات دهد و به قرب خدا نائل گرداند; بلکه عمل لازم دارد . . . پس باید به این نکته توجه داشته باشیم که ممکن است در اثر درس ها، سخنرانی ها و نوشته ها، منبرها، مداحی ها و مرثیه خوانی های ما، صدها و هزارها نفر هدایت یابند و به سعادت و کمال نائل گردند، لیکن سعادت و کمال آنان، مستلزم نجات و رستگاری ما نخواهد بود . ما به آن ها گفته ایم و عمل کرده اند تا به سعادت و کمال رسیده اند، اگر خودمان اهل عمل نباشیم، ارشاد و هدایت آن ها برایمان سودی نخواهد داشت (8) ! !»
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
بی مغز بود سر که نهادیم پیش خلق
دیگر فروتنی به در کبریا کنیم
کمترین و ضروری ترین خواسته بزرگان دین از ما، عمل به گفته ها و سخنان خود ما است، یعنی ما حداقل در آنچه که به دیگران می گوییم، عامل باشیم و نمونه کوچکی از مطلوب و مقصود مورد اشاره در سخنرانی ها، وعظها و نصیحت های خود باشیم .
اگر خود فراتر و برتر از گفتارها و تبلیغ ها باشیم و به تقصیرها و کاستی های خود بینا شویم و با توبه و انابه، در صدد پاکسازی دل و جان برآئیم، در این صورت حتی نیازی به گفتن و صحبت کردن نداریم; بلکه عمل و رفتار ما خود «تبلیغ واقعی » دین خدا و معارف اهل بیت علیهم السلام خواهد بود .
در این جا به چند نکته درباره «مبلغان وارسته » اشاره می شود .
1- مبلغان وارسته و بایسته ها
عارفان و دانشمندان اخلاق و ادب، سفارش ها و رهنمودهای گران مایه و آگاهی بخشی در زمینه اخلاق و رفتار مبلغان و دانشمندان دینی دارند و خود نیز بهترین نمونه و الگوی این خواسته ها و رهنمودها بودند .
یکم . نخستین سفارش و دستورالعمل اخلاقی و عرفانی به مبلغان و واعظان، اصلاح نفس و تصفیه درون از ناپاکی ها و نقص ها و مواظبت بر دوری از گناهان و محرمات است .
عارف کامل بهاری همدانی رحمه الله در این زمینه می فرماید:
«ابتدا بر خود مبلغ و دانشمند واجب است که از اصلاح نفس خود آغاز کند و بر انجام طاعات وترک محرمات مواظبت کند .» (9)
همو می فرماید: «فرقه ای از [واعظان] هستند که تهذیب اخلاق کرده و تصفیه نفس از لوث کدورات نموده و نفس را از شواغل و علائق دنیویه استخلاص فرموده و طمع خود را از خلق به سوی حق گردانیده اند . . . .» (10)
دوم . مبلغان سعی کنند، جمیع مکارم و فضایل اخلاقی را در خود جمع کنند و از دنیاپرستی و مال دوستی گریزان باشند . عالم ربانی سید جعفر کشفی می نویسد: «عالمان و مبلغان، منزه باشند و تواضع، فروتنی، شکسته نفسی، حلم و بردباری در تعلیم و فتوا دادن به مردمان را شیوه و شعار خود سازند و زهد در دنیا و اعراض از زخارف و امتعه و لذات فانیه آن را بنمایند و یاس از نفس و ریا و خلق پرستی را التزام نمایند و طریقه اخلاص و توکل و رغبت در آخرت و تهیؤ بر مردن قبل از آمدن مرگ را، زاد و توشه خود نمایند . (11) »
سوم . جهاد اکبر و مبارزه بی امان با خواهش های نفسانی و هواهای درون، از صفات بایسته مبلغان است که در هیچ حال نباید ترک شود . عارف بنام ملکی تبریزی رحمه الله در این زمینه می نویسد: «از کارهای مهم برای اهل علم، امامت جماعت و وعظ است . . . اگر عالم، قوی و مجاهد بوده و از کسانی باشد که مدتی با نفس خود جهاد کرده و در طول جهاد، راه های پنهان نفوذ شیطان و پوشش های هوای نفس را پیدا کرده، نباید امامت جماعت و وعظ را به کلی رها کند، زیرا این دو مورد اهتمام شرع است . (12) »
چهارم . از خصال و ویژگی های دیگر مبلغان و دانشمندان در نظر عارف ربانی مرحوم بهاری همدانی رحمه الله فروتنی، داشتن خوف و خشیت از خدا و خشوع و خضوع دائمی است:
«باید شکسته و حزین و ساکت و سرپایین باشد و آثار خوف و خشیت و خضوع و خشوع در وی نمایان باشد که هر که او را ببیند، متذکر به الوهیت گردد . سیمای او دلالت بر علم کند [ . . . هم چنین] باید اهتمام او به علم باطن و مراقبه قلب و شناختن طریق سلوک اخروی پیش از همه کار [ها] باشد . (13) »
پنجم . تخلق و زینت یافتن به اخلاق و مکارم برجسته و فضایل انسانی، از دیگر صفات و ویژگی های «مبلغان وارسته » است . شارح رساله سیر و سلوک، آیت الله مدرس هاشمی ضمن اشاره به این مهم، می گوید:
«همه افراد - به خصوص علما و طلاب و مدرسین محترم و کسانی که در لباس روحانیت هستند - لازم است خود را متخلق به فضایل اخلاقی کنند و با کوشش و مجاهدت، خود را از رذایل اخلاقی، تخلیه کنند تا گفتارشان در دیگران مؤثر افتد; چه آن که موعظه اگر از دل بر آید، بر دل نشیند .
امام باقر علیه السلام می فرماید: «ان الموعظة اذا خرجت عن القلب دخلت فی القلب واذا خرجت عن مجرد اللسان، لن تتجاوز الآذان; موعظه اگر از دل خارج شود، در دل می نشیند و اگر صرف لقلقه زبان باشد، از گوش ها، تجاوز نمی کند . (14) »
ششم . یکی دیگر از صفات و ویژگی های اخلاقی و عرفانی ناصحان و واعظان، داشتن سوز و گداز در مجالس سخنرانی است . در این باره دانشمند گران پایه مرحوم محدث نوری رحمه الله می نویسد:
«سزاوار است که ارباب دانش و بینش، مجالس مصائب حضرت ابی عبدالله علیه السلام را . . . به دست دیندار دلسوزی دهند که در مجالس، اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیت، بخوانند و بسوزند و بگریند و از خدای تعالی تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و . . . را بخواهند . (15) »
هفتم . الگو برداری از عارفان و حکیمان و رعایت شؤون علم و حکمت، از صفات برجسته مبلغان و عالمان دین است . آنان هم خود کسب نور و صفا می کنند و هم به دیگران گرمی و صفا می بخشند . علامه راغب اصفهانی در این رابطه می گوید:
«بر واعظ لازم است که تناسبی با حکما داشته باشد تا بتواند از آن ها استفاده کند . . . و مناسبتی هم با مستمعین خود داشته باشد تا آنان بتوانند از او بهره گیرند . . . مانند پیامبر که خداوند او را از بشر انتخاب کرد و قدرت ملائکه را به او داد تا بتواند احکام الهی را از ملائکه بگیرد و به مردم برساند . . . .
سزاوار است که واعظ خود موعظه پذیرد و سپس دیگران را موعظه کند . . . ، بلکه مانند خورشید باشد که به ماه نور می دهد و خودش بیش از آنچه به ماه می دهد نور دارد و مانند آتش باشد که آهن را داغ و سرخ می کند و خودش داغی بیشتری دارد . نیز بر او لازم است که اعمالش برخلاف گفتارش و حالاتش تکذیب کننده زبانش نباشد . . . .» (16)
2- آفات و کاستی ها
کسی که اهل وعظ و تبلیغ است، سعی می کند که از آفت های این راه دوری جوید و کاستی ها و معایب را برطرف سازد و اخلاق و رفتار خود را زینت دهد . در این صورت می تواند به هدایت و ارشاد دیگران مشغول شود .
امام عارفان حضرت صادق علیه السلام می فرماید:
«لا یصلح لموعظة الخلق الا من جاوز هذه الآفات بصدقه واشرف علی عیوب الکلام وعرف الصحیح من السقیم وعلل الخواطر وفتن النفس والهوی; (17)
آن کسی شایستگی موعظه خلق را دارد که با صداقت از این آفت ها گذشته باشد و بر عیوب سخن گفتن واقف باشد و درست را از نادرست تشخیص دهد و به بیماری های دل ها و فتنه ها و هوای نفس آشنایی داشته باشد .»
امام علیه السلام درباره این آفات و کاستی ها می فرماید:
«آفة العلماء عشرة اشیاء: الطمع والبخل والریاء والعصبیة وحب المدح والخوض فیما لم یصلوا الی حقیقته والتکلف فی تزیین الکلام بزوائد الالفاظ وقلة الحیاء من الله والافتخار وترک العمل بما علموا (18) ;
آفات اهل علم ده چیز است: طمع و بخل و ریا و تعصب در رای و علاقه به ستایش و فرورفتن در چیزی که به حقیقت آن نمی رسند و به سختی انداختن خود برای زینت بخشیدن به سخن با الفاظ زیاد و کم شرمی از خدا و فخرفروشی و عمل نکردن به آنچه که می دانند .»
امام راحل رحمه الله نیز می فرماید: «اگر شما درس بخوانید، ممکن است عالم شوید; ولی باید بدانید که میان مهذب و عالم خیلی فاصله است . . . مواظب باشید مبادا پنجاه سال با کد یمین و عرق جبین در حوزه ها، جهنم کسب نمایید; به فکر باشید . در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظیم کنید . خدا نکند انسان بیش از آن که خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ پیدا کند; خود را می بازد . تا ریش سفید نشده، کاری بکنید . (19) »
از آن جایی که مبلغان و واعظان، در هدایت و راهنمایی بشر، از پیامبران و امامان پیروی می کنند و برجایگاه رفیع ارشاد و هدایت تکیه زده اند، باید خود را از آفات و کاستی های این راه در امان دارند و از رذایل و خصلت های ناپسند اخلاقی دوری جویند .
عالم ربانی سید جعفر کشفی رحمه الله در این رابطه می نویسد:
«باری مرتبه ایشان (واعظان و ارشاد کنندگان)، بعد از مرتبه پیغمبران است و بالاتر از آن مرتبه ای نمی باشد و خلیفه اعظم و اقدم خداوند می باشند در نشر نمودن و تعلیم کردن علم به بندگان و باید که قدر این مرتبه را بدانند و خود را از آفات محفوظ دارند و آفات این مرتبه، کبر، نخوت، تندخویی، حب دنیا، حب جاه و ریاست، حب خوراک، حب خواب، حب راحت، حب زنان، حرص مال و جمع مال، حسد، اتباع هوا و طمع در خلق است و باید که از همه این ها اجتناب نمایند و منزه باشند . (20) »
مبلغان وارسته و کاستی ها
مبلغان وارسته، مواظب گفتار و کردار خود بوده، از محدوده دین خارج نمی شوند .
آنان همواره مراقبت می کنند تا در دام های گسترده در مسیر تبلیغ گرفتار نیایند . در ذیل نحوه برخورد آن ها با خطرات و تهدیدها را بیان می کنیم:
یکم . مبلغان وارسته، مواظب و مراقب تفاوت گفتار با کردار و اختلاف عمل با سخن می باشند و به خطرات آن واقف اند . عارف روشن ضمیر آقا ملکی تبریزی می گوید:
«گاهی تفاوت عمل واعظ با سخنش، باعث جرات شنونده بر گناهان و بی اعتقاد شدن او به علما و حتی پیامبران می گردد، به گونه ای که او را از دین خارج می کند . (21) »
دوم . مبلغان وارسته، عشق دنیا و مادیات را در دل ندارند و از خودپرستی و خود فریبی دوری می جویند و رذایل نفسانی را از دل وجود خود می زدایند . شارح رساله سیر و سلوک در این زمینه می نویسد:
«انسانی که خود عاشق دنیا و مادیات است، خودپسند و خودخواه است، رذایل نفسانی را از خود نزدوده است و . . . دعوت او دیگران را به فضایل، جز لقلقه زبان نخواهد بود .»
نقل می کنند: «حسن بصری، روی منبر مردم را موعظه می کرد . بزرگی وارد آن جمع شد و این شعر را خواند:
وغیر تقی یامر الناس بالتقی
طبیب یداوی الناس و هو علیل
«آدم بی تقوایی که مردم را به تقوا می خواند، طبیبی را ماند که خود علیل و بیمار است و می خواهد دیگران را معالجه کند .»
آخرین سخن این که طالب علم، باید مواظب آفات آن که مهم ترین آن ها عجب و غرور است باشد، مطالب بزرگان را خوب درک کند و نسبت به اعمال عبادی مقید و در توسل به ائمه هدی علیه السلام مداومت داشته باشد . (22) »
سوم . مبلغان و اهل علم، همواره به معاد، قیامت و عذاب های دوزخ باور و یقین دارند و هیچ وقت در خدمت هواهای نفسانی و خواهش شهوت قرار نمی گیرند و می دانند که این آفات و کاستی ها، آثار و نتایج شومی را برای آنان در پی دارد . صدرالمتالهین شیرازی در این رابطه به اهل علم هشدار می دهد که:
«بسیاری از منتسبان به علم و دانشمندی، از احوال نفس و درجات و مقامات وی در روز قیامت غافل اند و اعتقاد به معاد - چنانکه باید - ندارند; اگر چه به زبان اقرار به معاد می نمایند و به لفظ اظهار ایمان به نشاه باقی می کنند، لکن دائما در خدمت بدن و دواعی شهوت نفس می کوشند و راه هوا و آرزوها می پیمایند و پیروی مزاج و تقویت جسد و شاگردی جالینوس طبیعت می کنند و یک گام از خود بیرون نمی نهند و در طاعت قوای نفس اماره، نقد عمر عزیز را صرف نموده، پیر می شوند و به زبان حال با خود مثل این مقال می گویند:
آزادی هر دو می خواست دلم
در بندگی نفس و هوا پیر شدم
هم چنین اکثر عالمان بی علم و ناسکان بی معنا، آخرت را بعینه دنیا تصور کرده، به طمع «فیها ما تشتهیه الانفس وتلذ الاعین » (23) ، «اعمال بدنی و عبادات بی معنا به جای آورده، فی الحقیقه غافل و عاطل از یاد خدایند، عبادت نفس و هوا می کنند و ترک معرفت مبدا و معاد نموده اند . . .» (24)
چهارم . مبلغان و واعظان می دانند که اگر آنان کارهای ناپسند و خلاف انجام دهند، عده ای از افراد ضعیف الایمان و بهانه جو، سوء استفاده خواهند برد و به آن ها تاسی خواهند جست . از این رو در آشکار و پنهان ، مواظب و مراقب رفتارها و گفتارهای خود می باشند و بهانه به دست افراد ضعیف الایمان نمی دهند .
علامه راغب اصفهانی می گوید:
«کسی که در مسند وعظ نشیند و کار زشتی انجام دهد، عده ای به او تاسی می کنند و آن واعظ علاوه بر وزر و گناه عمل خویش، حامل وزر و گناه آن ها نیز خواهد بود، همان گونه که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که سنت زشتی را پایه گذاری کند، گناه آن و گناه هر کسی که بدان عمل کند، بر او خواهد بود . (25) »
پنجم . مبلغان و واعظان، به صحبت و سخنرانی بسنده نمی کنند و می دانند که با گفتن پاره ای از فضائل اخلاقی، خود بدان ها آراسته نخواهند شد و اگر به گفته های خود عامل نباشند، حتی ثواب و بهره معنوی نیز از آن نخواهند برد .
عالم ربانی مولا مهدی نراقی می گوید:
«فریفتگان واعظان بسیارند . برخی از آنان، درباره اخلاق و صفات نفس از خوف و رجا، توکل، رضا، صبر، شکر و مانند این ها، سخن می گویند و چنین پندارند که به گفتن این ها و دعوت مردم به این ها خود نیز به این ها موصوف می گردند، حال آن که در واقع از آن ها جدا و دورند، مگر به قدر اندکی که عوام مسلمین از آن ها خالی نیستند! چنین واعظی گمان می کند که غرض او اصلاح خلق است نه چیزی دیگر . . . ! با وجود این اگر مردم رو به واعظی دیگر آورند و به دست وی به صلاح آیند و او برای ارشاد و اصلاح بهتر و قوی تر باشد، از غصه و حسد نزدیک به مردن رسد . . . (26) »
در این رابطه عالم عارف، بهاری همدانی می نویسد:
«[از واعظان کسی است که] خود پر است از رذایل و خالیست از فضایل، گمان کرده محض قول و عارف شدن بر اصطلاحات و فهمیدن معنای الفاظ و عبارات، او را داخل در سالکین الی الله می کند یا صرف اصلاح خلق و هدایتشان به سوی حق، او را مستحق جزای رب العالمین می نماید .
خبر ندارد از حسرت روز قیامت و واقع شدن او بر تاسف و ندامت . . . .» (27)
ششم . مبلغان و واعظان مهذب، همواره بر مدار و محور «اخلاص و تقوا» حرکت می کنند و از افتادن در دام خواسته های نفس و ریا و دروغ و . . . هراسان اند و خود را از این مهلکه دور نگه می دارند . محدث نوری رحمه الله در تبیین وظایف واعظان می نویسد:
«اگر شیطان او (مبلغ و واعظ) را از این پله (اخلاص و تقوا) لغزاند و هوای نفس او را در دام دامن ملوث دنیا کشاند و برای تحصیل مال . . . یا نشر فضل و کمال در اقطار امصار و بلاد و رسیدن محاسن گفتارش در اسماع عباد، بر منبر آید و سخن گوید و روضه بخواند، خود را به مهالک عظیمه انداخته که امید نجات در آن نیست . (28) »
هفتم . مبلغان و اهل علم، به جهت قداست و اهمیت کارشان، از دست زدن به فعالیت و کسب های شبهه ناک و مخالف با شؤون وزی طلبگی دوری می جویند و با قناعت و عزت نفس، به وظایف تبلیغی و رسالت دینی خود مبادرت می ورزند . در نتیجه با فروتنی و تواضع با مردم رفتار می کنند و هیچ حب و بغضی نسبت به آنان ندارند . صاحب کتاب «ادب الدنیا والدین » می گوید:
«از آداب علما این است که خود را از شبهه های کسب، منزه و به دور دارند، و به جای رنج بردن در طلب مال، به اندک قناعت کنند . . . .
اما اخلاقی که لازم است علما به آن آراسته باشند، همان است که به ایشان سزاوارتر و برای آنان لازم است و آن فروتنی و دوری از خودپسندی است، چون فروتنی موجب روی آوردن مردم و خودپسندی موجب نفرت آنان می شود . صفت آخر برای هر کسی زشت و برای علما زشت تر است، چون مردم به آنان اقتدا می کنند . (29) »
3- با مردم و برای مردم
تبلیغ و هدایت، چیزی جز عشق و علاقه به مردم و دوست داشتن و دلسوزی برای آنان نیست . از این رو مبلغان با شناخت روحیات و خواسته های مردم و آشنایی با نقاط ضعف و قوت آنان، راه کارهای مناسبی در تبلیغ اتخاذ می کنند و از زوایای مختلف به ارشاد و هدایت مردم می پردازند، مرحوم سید جعفر کشفی رحمه الله در این رابطه می نویسد:
«سبب شدت و سرعت تاثیر موعظه این یکی، آن است که این طایفه (واعظان و مبلغان) به جذبات عنایت حق، سلوک راه دین و سیر عالم یقین حاصل کرده اند و به حقیقت رسیده اند و از مکاشفات والطاف خداوندی، علم لدنی یافته اند و در پرتو انوار تجلی صفات حق، بینای حقایق و معانی و اسرار گشته اند . . . و کمین گاه مکر و حیله نفس را دانسته اند و قدر عقل، اندازه، حوصله، ذوق، شوق، میل، اراده و مرتبه هر طایفه را می دانند و از عالم شریعت، طریقت و حقیقت خبر دارند و به مقتضای آن ها به قدرت تفاوت مرتبه مردمان، بیان می کنند تا هر کس حظ و بهره و نصیب خود را به فرموده «قد علم کل اناس مشربهم » بر می دارد و خلق را از خرابات دنیا، خمر شهوات و مستی غفلات، روی به حظایر قدس و معموره انس، مقعد صدق و شراب طهور می خوانند و می رانند و از وحشت و التفات به ما سوی الله و علایق دنیویه، آن ها را منقطع و به استیناس آشیانه و انس و خلوت خانه «یحببکم الله » می رسانند و دیده هر کس، بر جمال کمال این طایفه نمی افتد و در . . . تحت قبای «لا یعرفونهم غیری » مستور و مجهول القدر می باشند . (30) »
مردان رهش زنده به جان دگرند
مرغان هوا شبی ز آشیان دگرند
منگر تو بدین دیده به ایشان کایشان
بیرون ز دو در مکان دگرند
پس از اینکه مبلغ، از بهترین راه کارها و شیوه ها در تبلیغ سود جست و متناسب با روحیات و نیازهای مردم، به ارشاد آنان پرداخت، باید مدارا و سازگاری با مردم را پیشه خود سازد .
عالم ربانی شیخ حسین بحرانی، سازگاری و مدارا با مردم را یکی از صفات بایسته و ضروری دانشمندان و مبلغان می داند و از رسول گرامی اسلام نقل می کند که فرمود:
«پروردگارم مرا به مدارا فرمان داده; همان گونه که به انجام واجبات » و نیز از امام صادق علیه السلام نقل می کند:
«مدارا نمودن با مردم نیمی از ایمان است و مهربانی و نرمی نسبت به آنان نیمی از زندگانی است .»
سپس می افزاید:
«ای برادر! این که برخی از مدعیان صلاح و تقوا در مقام ناسازگاری با مردم می گویند: مردم برای من اهمیتی ندارند و من نیازی به آنان ندارم و مردم کیستند؟ ! . . . همه این ها ناشی از پیروی نفس و جهل نسبت به روش اهل بیت علیهم السلام است. (31) »
مبلغان در هر حال نباید رابطه دوستانه و دلسوزانه خود را با مردم قطع کنند و به خاطر مسائل سیاسی و اقتصادی، از آنان جدا شوند . آنان در هر حال به واعظ و راهنما نیاز دارند و به واعظان و مبلغان وارسته عشق می ورزند و همواره آن ها را الگوی عملی خویش قرار می دهند .
4- دو مبلغ وارسته
مبلغان و واعظان مسلمان، همواره از پارسایان و صاحبدلان جامعه بودند و با رفتار و کردارهای نیک و آسمانی خود، خاطره های ماندگاری از علم و عمل، تقوا و ورع، زهد و عبادت، نیکی و احسان، عشق و محبت، لطف و دلسوزی و . . . از خود به جای گذاشته اند که یک نمونه کامل از این اشخاص، مرحوم حاج آخوند ملاعباس تربتی است .
وارستگی، آزادی از قید تعلقات، ساده زیستی، صداقت و بی ریایی، فداکاری و مردم یاری و خدمت گزاری، انزجار از مقام پرستی و زراندوزی و ریاکاری و شهرت طلبی، . . . و عشق خالصانه به خداوند، برجسته ترین صفات او محسوب می شد . در کتاب «فضیلت های فراموش شده » به بعضی از صفات برجسته ایشان اشاره شده است: «حاج آخوند را باید از شخصیت های نادر الوجودی دانست که جان و دل آنان از عشق به خدا به عنوان خالق و عشق به مردم به عنوان مخلوق لبریز بود . فقه او، علم او، مدرسه و مسجد او، با مردم داری و فداکاری و خدمتگزاری و از خود گذشتگی توام بود . عبادت و عرفان و زهد او، تعارضی با کار و تلاش و تولید و خدمت نداشت; بلکه تجلیات یک روح و یک شخصیت واحد بود .
متانت، دقت، نظم و برنامه ریزی، از ویژگی های دیگر حاج آخوند ملاعباس بود . ساده زیستی و قناعت و سادگی در خوراک و پوشاک از مختصات بارز و کم نظیر او به شمار می رفت .
او بسیار از ترس خدا می گریست و محبت زاید الوصفی نسبت به خاندان رسالت داشت، به طوری که هرگاه نام پیغمبر اکرم یا هر یک از ائمه اطهار علیهم السلام بر زبانش جاری می شد، اشکش جاری می گشت .
در منبر - خواه به هنگام موعظه یا به هنگام ذکر مصائب اولیای دین - خودش بیش از همه مستمعان می گریست و چون بسیار محتاط بود، غالبا هنگام موعظه یا گفتن مسائل دینی یا ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام از روی کتاب هایی که آن ها را معتبر می دانست، می خواند و توجه بسیار به احوال زهاد و عباد داشت . (32)
چهره برجسته دیگر در عرصه وعظ و تبلیغ، عالم ربانی حاج میرزا علی آقا شیرازی (استاد شهید مطهری رحمه الله) است . در حالات این مبلغ و واعظ برجسته آمده است:
«ایشان علی رغم همه فضایل و مکارمی که داشت، اهل منبر و وعظ بود . پرهیزگاری و اعمال شایسته سبب می شود که خداوند مهربان، قلب را رؤوف نماید; چنین ویژگی برکت زا است . علوم سودمندی از آن تراوش می نماید و نصایح آموزنده چون آب زلال چشمه سار، به سوی کشتزارهای تشنه جاری می کند .
حاج میرزا علی آقا شیرازی، چنین شیوه ای را پیش گرفت و به دلیل تبعیت از تعالیم قرآن و دستورات ائمه علیهم السلام با آن تفکرات عمیق و اندیشه های والا، مهیای ارشاد جامعه از طریق وعظ و خطابه گردید . موعظه او با حکمت توام بود .
حاج میرزا علی آقا شیرازی، واعظی بود که نفس او چون بهار به دل های مستمعان طراوت می بخشید و آنان را شکوفا می کرد . . . سخن این عارف عابد، چون از ذخیره معنوی برخوردار بود، به مخاطبان خویش حرارت ایمان، گرمی تقوا و نورانیت دل می بخشید . (33) »
شهید عارف مرتضی مطهری رحمه الله درباره این مبلغ فرزانه می نویسد:
«عالم ربانی حاج میرزا علی آقا شیرازی، به راستی مرد حق و حقیقت بود . از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود . با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی، احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام، موجب شده بود که منبر برود و موعظه کند . مواعظ و اندرزهایش چون از جان برون می آمد، لاجرم بر دل می نشست . هر وقت به قم می آمد، علمای طراز اول با اصرار از او می خواستند که منبر برود و موعظه نماید . منبرش پیش از آن که قال باشد، حال بود . (34) »
پی نوشت ها:
1) بحار الانوار، ج 2، ص 56; نهج البلاغه، قصارالکلم، ش 73 .
زوج طلبه سید به روایت عروسک
#زوج_طلبه
#دو_طلبه_سید
سلام به دوستای گلم این عکس رو دوستم برام تو یک صفحه مجازی فرستاده که شبیه من به من و همسرم هستش که هردو طلبه ایم
حالا عکسش چطوره؟؟
از ما برسان محضر ارباب، سلامی
نقش است به روی لب مهتاب، سلامی
شد ذکر لب هر دل بی تاب، سلامی
ای فطرس فردوس دراین شب حسینی
از ما برسان محضر ارباب، سلامی
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّه
دانلود صحیفه امام رضا (ع) فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
آخه چجوری تو شیش تا خوردی!؟
- آخه چجوری تو شیش تا خوردی!؟
(خطاب به ابوبکر بغدادی)
#سیلی_سپاه
عمر تباهشده
افسردگی،تنهایی،دوری از همه لذتهای دنیا،عمر تباه شده،پدر و مادری که از غصه من و خواهرم دق کردند ثمره 29 سال حماقت بود #مجاهدین #اشرف #رجوی
عمر تباهشده
#امام_حسین وقتی هـوای شهر نفس گیر می شود با روضه ی حسین نفس تازه می کنم
#امام_حسین
وقتی هـوای شهر نفس گیر می شود
با روضه ی حسین نفس تازه می کنم
ماه غریب من ویژه ولادت امام رضا فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
بانوی ملکوت، نگاهی به حیات معنوی حضرت معصومه سلام الله علیها
امام رضا و زندگی فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
سبک زندگی رضوی 5 : بهداشت فردی و محیط زیست فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
سبک زندگی رضوی 4 : بهداشت غذا و تغذیه فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
سبک زندگی رضوی3: ازدواج و خانواده فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
سبک زندگی رضوی 2 : مناسبات اجتماعی فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
سبک زندگی رضوی 1 : روابط میان فردی فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
#نمایشنامه روایت هجران خورشید (فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی)
فراخوان پنجمین جشنواره رسانه های دیجیتال رضوی
خلاصه زندگينامه امام هشتم حضرت رضـا (ع )
ويژگيهاى زندگى امام رضـا (ع )
بـعـد از امـام مـوسى بن جعفر (عليه السلام ) مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن على بـن مـوسـى الرّضـــا (عـليـه السـلام ) رسـيـد، چـرا كـه او در فـضـايل سرآمد همه برادران و افراد خانواده اش بود و در علم و پرهيزكارى بر ديگران برترى داشت و همه شيعه و سنّى بر برترى او اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوّق بر ديگران در جهت علم و فضايل معنوى مى شناسند.
بـه علاوه پدر بزرگوارش امام كاظم (عليه السلام ) بر امامت او بعد از خودش تصريح فرموده و اشاراتى نموده كه درباره هيچيك از برادران و افراد خانواده او، چنين تصريح و اشاراتى ننموده است .
حـضـرت رضـا (عـليـه السلام ) به سال 148 هجرى (يازدهم ذيقعده يا …) در مدينه چشم بـه ايـن جـهـان گـشـود، و در طـوس خـراسـان در مـاه صـفـر سال 203 هجرى در سنّ 55 سالگى از دنيا رفت .
مـادر آن حـضـرت ((اُمّ الْبَنين )) نام داشت كه اُمّ ولد بود. مدّت امامت او و مدّت سرپرستى او از اُمّت ، بعد از پدرش ، بيست سال بود.
چند نمونه از دلايل امامت حضرت رضا (ع )
1 ـ تـصـريح و اشارات امام كاظم (عليه السلام ) بر امامت حضرت رضا (عليه السلام )؛ ايـن مـطـلب را جمع كثيرى نقل كرده اند از جمله از اصحاب نزديك و مورد اطمينان و صاحبان عـلم و تـقـوا و فـقـهـاى شـيـعـيـان (امـام كـاظـم (عـليـه السـلام ) ) كـه بـه نقل آن پرداخته اند، عبارتند از:
داوود بـن كـثـيـر رِقـّى ، محمّد بن اسحاق بن عمّار، علىّ بن يقطين ، نعيم قابوسى و افراد ديگر كه ذكر آنان به طول مى انجامد.
((داوود رِقـّى )) مـى گـويـد: بـه ابـاابـراهـيـم (امام كاظم (عليه السلام ) ) عرض كردم : فـدايـت شـوم ! سـنّ و سـالم زيـاد شـده و پـير شده ام ، دستم را بگير و از آتش دوزخ مرا نجات بده ، بعد از تو صاحب اختيار ما (يعنى امام ما) كيست ؟
آن حـضـرت اشـاره بـه پسرش امام رضا (عليه السلام ) كرد و فرمود:((هذا صاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِى ؛ امام شما بعد از من اين پسرم مى باشد)).
2 ـ ((مـحـمـّد بـن اسـحـاق )) مـى گـويـد: بـه ابـوالحـسـن اوّل (امـام كـاظـم (عليه السلام ) ) عرض كردم : آيا مرا به كسى كه دينم را از او بگيرم ، راهنمايى نمى كنى ؟
در پـاسـخ فـرمـود:(((آن راهـنـمـا) ايـن پسرم على (عليه السلام ) است )) روزى پدرم (امام صادق (عليه السلام ) ) دستم را گرفت و كنار قبر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بـرد و بـه مـن فـرمـود:((پسر جان ! خداوند متعال (در قرآن ) مى فرمايد:((… اِنّى جاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِيفَة …))؛ من در روى زمين جانشين و حاكمى قرار خواهم داد ، خداوند وقتى سخنى مى گويد و وعده اى مى دهد، به آن وفا مى كند)).
3 ـ ((نـعـيم بن صحاف )) مى گويد: من و هشام بن حَكَم و علىّ بن يقطين در بغداد بوديم ، عـلى بـن يـقـطـيـن گـفـت : در حـضـور عبد صالح (امام كاظم (عليه السلام ) ) بودم ، به من فـرمـود:((اى عـلى بـن يـقطين ! اين على ، سرور فرزندان من است ، بدان كه من كُنيه خودم (يعنى ابوالحسن ) را به او عطا كردم )).
و در روايـت ديـگـر آمـده اسـت كه : هشام بن حَكَم (پس از شنيدن اين سخن از على بن يقطين ) دستش را بر پيشانى خود زد و گفت : راستى چه گفتى ؟ (او چه فرمود؟!). على بن يقطين در پاسخ گفت :((سوگند به خدا! آنچه گفتم امام كاظم (عليه السلام ) فرمود)).
آنگاه هشام گفت :((سوگند به خدا! امر امامت بعد از او (امام هفتم ) همان است (كه به حضرت رضا (عليه السلام ) واگذار شده است ))).
4 ـ ((نـعـيـم قـابـوسـى )) مـى گـويـد: امـام كـاظـم (عـليه السلام ) فرمود:((پسرم على ، بزرگترين فرزند و برگزيده ترين فرزندانم و محبوبترين آنان در نزدم مى باشد و او بـه جفر مى نگرد و هيچ كس جز پيامبر يا وصىّ پيامبر به جفر نمى نگرد)).
نمونه اى از فضايل امام رضـا (ع )
((غـفـارى )) مـى گـويـد: مـردى از دودمـان ((ابـورافـع )) آزاد كـرده رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) كـه نـام او را ((فـلان )) مـى گـفـتند، مبلغى پول از من طلب داشت و آن را از من مى خواست و اصرار مى كرد كه طلبش را بپردازم (ولى مـن پـول نـداشـتـم تـا قـرضـم را ادا كـنـم ) نـمـاز صـبـح را در مـسـجـد رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در مـديـنه خواندم ، سپس حركت كردم كه به حـضـور حـضرت رضا (عليه السلام ) كه در آن وقت در ((عُرَيض )) (يك فرسخى مدينه ) تـشـريـف داشـت ، بروم ، همينكه نزديك درِ خانه آن حضرت رسيدم ديدم او سوار بر الاغى اسـت و پيراهن و ردايى پوشيده است (و مى خواهد به جايى برود) تا او را ديدم ، شرمگين شدم (كه حاجتم را بگويم ).
وقـتـى آن حـضـرت به من رسيد، ايستاد و به من نگاه كرد و من بر او سلام كردم با توجّه بـه ايـنـكـه مـاه رمـضـان بود (و من روزه بودم ) به حضرت (عليه السلام ) عرض كردم : دوست شما ((فلان )) مبلغى از من طلب دارد به خدا مرا رسوا كرده (و من مالى ندارم كه طلب او را بپردازم ).
غـفـارى مـى گويد: من پيش خود فكر مى كردم كه امام رضا (عليه السلام ) به ((فلان )) دسـتـور دهد كه (فعلاً) طلب خود را از من مطالبه نكند، با توجّه به اينكه به امام (عليه السلام ) نگفتم كه او چقدر از من طلبكار است و از چيز ديگر نيز نامى نبردم .
امام رضا (عليه السلام ) (كه عازم جايى بود) به من فرمود بنشين (و در خانه باش ) تا بازگردم . من در آنجا ماندم تا مغرب شد و نماز مغرب را خواندم و چون روزه بودم ، سينه ام تـنگ شد مى خواستم به خانه ام بازگردم ، ناگهان ديدم امام رضا (عليه السلام ) آمد و عـدّه اى از مـردم در اطـرافـش بـودنـد و درخـواسـت كـمـك از آن بـزرگـوار مى كردند و آن حضرت به آنان كمك مى كرد، سپس وارد خانه شد، پس از اندكى از خانه بيرون آمد و مرا طلبيد، برخاستم و با آن حضرت وارد خانه شديم ، او نشست و من نيز در كنارش نشستم و مـن از ((ابـن مـسيّب )) (رئيس مدينه ) سخن به ميان آوردم و بسيار مى شد كه من درباره ابن مسيّب نزد آن حضرت سخن مى گفتم ، وقتى كه سخنم تمام شد، فرمود:((به گمانم هنوز افطار نكرده اى ؟)).
عـرض كـردم : آرى افـطـار نكرده ام . غذايى طلبيد و جلو من گذارد و به غلامش دستور داد كه با هم آن غذا را بخوريم ، من و آن غلام از آن غذا خورديم ، وقتى كه دست از غذا كشيديم ، فرمود:((تشك را بلند كن و آنچه در زير آن است براى خود بردار)).
تـشك را بلند كردم و دينارهايى ديدم ، آنها را برداشتم و در آستين خود گذاردم (يعنى در جيب آستينم نهادم ) سپس امام رضا (عليه السلام ) به چهار نفر از غلامان خود دستور داد كه همراه من باشند تا مرا به خانه ام برسانند.
بـه امـام رضـا (عـليـه السـلام ) عـرض كـردم : فدايت گردم ! قراولان ((ابن مسيب )) (امير مدينه ) در راه هستند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما بنگرند.
فـرمـود:((راسـت گـفتى ، خدا تو را به راه راست هدايت كند))، به غلامان فرمود:((همراه من بـيايند و هركجا كه من خواستم ، برگردند)) غلامان همراه من آمدند، وقتى كه نزديك خانه ام رسـيدم و اطمينان يافتم ، آنان را برگرداندم ، سپس به خانه ام رفتم (شب بود) چراغ خـواسـتـم ، چـراغ آوردند به دينارها نگاه كردم ، ديدم 48 دينار است و آن مرد طلبكار، 28 ديـنـار از من طلب داشت ودر ميان آن دينارها، يك دينار بود كه مى درخشيد، آن را نزديك نور چـراغ بـردم ديـدم روى آن با خط روشن نوشته است :((آن مرد، 28 دينار از تو طلب دارد، بقيه دينارها مال خودت باشد)).
سـوگـنـد بـه خـدا! خـودم نمى دانستم (و فراموش كرده بودم ) كه او چقدر از من طلب دارد. روايـات در ايـن راسـتا بسيار است كه شرح و نقل آنها در اين كتاب كه بنايش بر اختصار است به طول مى انجامد.
ماجراى شهادت حضرت رضـا (ع )
وقـتـى كـه حـضـرت رضـا (عـليـه السـلام ) بـه سـال دويـسـت هـجـرى ، به دعوت ماءمون نـاگـزيـر از مـديـنـه بـه خـراسـان آمـد، حـدود سـه سال آخر عمرش را در دستگاه ماءمون (هفتمين خليفه عبّاسى گذراند).
حـضرت رضا (عليه السلام ) در خلوت ، ماءمون را بسيار موعظه و نصيحت مى كرد و او را از عذاب خدا مى ترساند و ارتكاب خلاف را از او زشت مى شمرد و ماءمون در ظاهر، گفتار امـام رضـا (عـليـه السـلام ) را مـى پـذيـرفـت ولى در بـاطن آن را نمى پسنديد و برايش سنگين و دشوار بود.
روزى حضرت رضا (عليه السلام ) نزد ماءمون آمد و ديد او وضو مى گيرد ولى غلامش آب به دست او مى ريزد و او را در وضو گرفتن كمك مى كند.
امام رضا (عليه السلام ) به او فرمود:((در پرستش خدا كسى را شريك قرار مده )).
مـاءمـون آن غلام را رد كرد و خودش آب ريخت و وضو گرفت ، ولى اين سخن حضرت رضا (عـليـه السلام ) موجب شد كه خشم و كينه ماءمون به آن حضرت زياد شود (چرا كه ماءمون يـك عـنـصر متكبّر و خودخواه بود و اينگونه گفتار به دماغش برمى خورد) اين از يك سو و از سـوى ديـگـر، هـرگـاه مـاءمـون در حـضـور حـضـرت رضـا (عـليـه السـلام ) از فـضـل بـن سـهـل و حـسن بن سهل سخن به ميان مى آورد، امام رضا (عليه السـلام ) بـديـهـاى آن دو را بـه مـاءمـون گـوشزد مى كرد و ماءمون را از گوش دادن به پيشنهادهاى فضل و حسن ، نهى مى نمود.
فـضـل بن سهل و حسن بن سهل ، موضعگيرى حضرت رضا (عليه السلام ) را فهميدند، از آن پـس مـكـرّر به گوش ماءمون مى خواندند و او را بر ضدّ امام رضا (عليه السلام ) مى شـورانـدنـد، مـثـلاً تـوجّه همگانى مردم را به امام رضا (عليه السلام ) به عنوان يك خطر جدّى براى براندازى حكومت ماءمون قلمداد مى كردند و ماءمون (خودخواه ) را وامى داشتند كه از حضرت رضا (عليه السلام ) فاصله بگيرد و كار به جايى رسيد كه آن دو (سالوس خـائن ) راءى مـاءمـون را نـسبت به حضرت رضا (عليه السلام ) دگرگون ساختند و او را آنچنان كردند كه تصميم به كشتن حضرت رضا (عليه السلام ) گرفت .
تا روزى امام رضا (عليه السلام ) با ماءمون غذايى خوردند، امام رضا (عليه السلام ) از آن غذا بيمار شد و ماءمون نيز خود را به بيمارى زد.
جريان شهادت حضرت رضا (عليه السلام ) از زبان عبداللّه بن بشير
((عـبـداللّه بـن بـشـيـر)) (يـكـى از غلامان ماءمون ) مى گويد: ماءمون به من دستور داد كه نـاخـنهاى خود را بلند كنم و اين كار را براى خودم عادى نمايم و آن را به هيچ كس نگويم مـن ايـن كـار را انـجـام دادم سـپس ماءمون مرا طلبيد، چيزى شبيه تمرهندى به من داد و به من گـفـت : ايـن را بـا دسـتـهـايـت خـمـيـر كـن و بـه هـمـه دسـتـت بمال و من چنين كردم و سپس ماءمون مرا ترك كرد و به عيادت حضرت رضا (عليه السلام ) رفت ، پرسيد حالت چطور است ؟
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:((اميد سلامتى دارم )).
مـاءمـون گـفـت : مـن هـم بـحـمـداللّه امـروز حـالم خـوب شـده است ، آيا هيچيك از پرستاران و خدمتكاران امروز نزد شما آمده اند؟
امـام رضـا (عليه السلام ) فرمود:((نه ، نيامده اند)). ماءمون خشمگين شد و بر سر غلامان فرياد زد (كه چرا به خدمتگزارى از آن حضرت نپرداخته ايد).
عـبداللّه بن بشير در ادامه سخن مى گويد: سپس ماءمون به من دستور داد و گفت : براى ما انار بياور، چند انار آوردم ، گفت هم اكنون با دست خود (كه به زهر تمر هندى آلوده بود) آب اين انارها را با فشار دست بگير، من چنين كردم ، ماءمون آن آب انار آنچنانى را با دست خـود بـه حـضـرت رضـا (عـليـه السـلام ) (كـه در بـسـتـر بـيـمـارى در حـال بـهـبـودى بـود) خـورانـيـد و همان موجب مسموميّت امام رضا (عليه السلام ) شده و سبب شـهـادت آن حضرت گرديد، او پس از خوردن آن آب انار دو روز بيشتر زنده نماند و سپس از دنيا رفت .
جريان شهادت از زبان اباصلت و محمّد بن جهم
((ابـاصـلت هـروى )) مـى گـويـد: وقتى كه ماءمون نزد امام رضا (عليه السلام ) بيرون رفـت ، مـن بـه حـضـور آن حـضرت رسيدم ، به من فرمود:((يا اَباصَلْتِ! قَدْ فَعَلُوها؛ اى ابـاصـلت ! آنـهـا كار خود را (يعنى مسموم كردن را) انجام دادند))، و در اين هنگام زبان آن حضرت به ذكر توحيد و شكر و حمد خدا، گويا بود.
((محمّد بن جهم )) مى گويد: حضرت رضا (عليه السلام ) انگور را دوست داشت ، مقدارى از انـگـور را آمـاده كـردنـد و چند روز در جاى حبه هاى انگور، سوزنهاى زهرآلود، وارد كردند وقـتـى كـه دانـه هـاى انـگـور زهـرآگين شد، آن سوزنها را بيرون آوردند و همان دانه هاى انگور را نزد آن حضرت گذاردند، آن بزرگوار كه در بستر بيمارى بود، آن انگورها را خورد و سپس به شهادت رسيد.
و گـويـنـد مـسـمـوم نـمـودن آن حـضـرت بـسـيـار زيـركـانـه و دقـيـق (بـا كمال پنهانكارى بود تا كسى نفهمد) انجام گرفت .
رياكارى ماءمون بعد از شهادت حضرت رضا (ع )
پـس از شـهـادت حضرت رضا (عليه السلام ) ماءمون يك شبانه روز خبر آن را پوشاند و فـاش نـكـرد، سـپـس ((مـحمّد بن جعفر)) (عموى حضرت رضا (عليه السلام ) ) و جماعتى از دودمـان ابـوطـالب (عـليـه السلام ) را كه در خراسان بودند، طلبيد و خبر وفات حضرت رضـا (عـليـه السلام ) را به آنان داد و خودش گريه كرد و بسيار بيتابى نمود و اندوه شـديـد خـود را ابـراز كـرد و سـپـس جـنازه آن حضرت را به طور صحيح و سالم به آنان نشان داد، آنگاه به آن جنازه رو كرد و گفت :
((بـرادرم ! بـراى مـن طـاقـت فـرسـاسـت كـه تـو را در ايـن حال بنگرم ، من اميد آن را داشتم كه قبل از تو بميرم ، ولى خواست خدا اين بود!)).
سـپـس دسـتـور داد جـسـد آن حـضـرت را غـسـل دادنـد و كـفـن و حـنـوط نـمـودنـد و بـه دنـبـال جنازه آن حضرت راه افتاد و جنازه را تا همانجا كه هم اكنون محلّ قبر شريف حضرت رضـا (عـليـه السـلام ) اسـت مـشـايـعـت كـرد و هـمـانـجـا آن را بـه خـاك سـپـرد. آن محل ، خانه ((حميد بن قحطبه )) (يكى از رجال دربار هارون ) بود كه در قريه اى به نام ((سـنـابـاد)) نـزديـك ((نـوقـان )) در سـرزمين ((طوس )) قرار داشت ، و قبر هارون الرّشيد (پنجمين خليفه عبّاسى ) در آنجا بود. مرقد مطهّر حضرت رضا (عليه السلام ) را در جانب قبله قبر هارون ، قرار دادند.
فرزندان حضرت رضا (ع )
حـضـرت رضـا (عليه السلام ) درگذشت ، ولى فرزندى براى او سراغ نداريم ، جز يك پسر كه همان امام بعد از اوست ؛ يعنى ((ابوجعفر محمد بن على (عليه السلام ) (امام نهم ) كـه هـنـگـام وفـات حـضـرت رضـا (عـليـه السـلام ) هـفـت سال و چند ماه داشت )).