مثلِ خانه هایِ قدیمیِ در گوشه ای رها شده ، در دست تخریبم
26 دی 1395
مثلِ خانه هایِ قدیمیِ در گوشه ای رها شده ،
در دست تخریبم !
با دیواره هایی نمور …
رنگهایی رفته …
و کاه و گِلی که هر آن ، دستاویزِ تقدیر است …
تاریکیِ از کار اُفتادن ، رسوخ کرده در استخوانِ این خانه !
از سردیِ گوش تا گوشِ این خانه هراسانم …
از تلخیِ گذشته هایِ در دلَش مانده !!
و صدایِ درهایی که از خرابی ، داغِ رفتنهایِ این و آن تازه میکند …
و به رُخ کشیدنِ چند قابِ خاطره ی آویزان ، برویِ دیوارهای هر اتاق …
آقا … مُستأصلم !!
به این خانه سر میزنی تا به پایِ تو بریزد ، هر چه هست ؟