روز تبلیغ به قلم خودم
سلام .
17 سالم که بود دیپلم تجربی ام رو گرفتم دیگه مسیر زندگیم رو باید انتخاب می کردم . دوست داشتم برم حوزه اما علاقه زیادی هم به کامپیوتر داشتم دقیق نمیدونستم که چیکار کنم دو دل بودم …
وقتی اواسط سال تحصیلی بود و پیش دانشگاهی بودم برام خواستگار اومد ( همسرم) طلبه بود وقتی صحبت کردیم باهم ،بهم گفت که باید چند سالی برای #تبلیغ به شهر های دیگه و یا به کشور های دیگه
بریم . خیلی برام جالب بود از اون روز به بعد تاتموم شدن پیش دانشگاهیم فکرامو کردم که کدوم مسیر رو انتخاب کنم مسیر کامپیوترو فضای مجازی یا #تبلیغ …
خب در اخر حوزه رو انتخاب کردم با عشق .
سنم کم بود یعنی سال اول حوزه 18 سالم بود خب خود به خود زیاد نمیتونستم باصحبتام کسی رو جذب کنم از طرفی ادمی درون گرا هستم و خیلی کم صحبت
و از 13 و 14 سالگی به جای حرف زدن تایپ کردم برای همین خیلی برام سخت بود و نمیتونستم کسی رومشتاق کنم واز طرف دیگه چون رفتارای مردم رو دیده بودم که یه جوری نگاه میکردن و میگفتن که بااین
سن نمیخواد چیزی یاد بدی و این حرفا یه خورده من روسست کرده بود …
تصمیم اخر رو گرفتم و دوباره به فضای مجازی برگشتم و کارهای فرهنگی خودم رو دوباره شروع کردم هم علاقه دارم هم تجربه کسب میکنم تابرای سال های بعد و تبلیغ هایی که باید با همسرم
برم امادگی داشته باشم.
دراخر خدا هم منو توراه #تبلیغ گذاشت وهم توراهی که دوستداشتم داخلش فعالیت کنم کار با کامپیوترو ……
خدیا شکرت
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
به قلم:سیده مهتا میراحمدی