دیروزروز علاقه مندی هایشخصی بوداما من به خاطر مشغله امروز این پست رو میزارم
سلام. 12 سالم بود که پدرم برای کامپیوترمون اینترنت وصل کرد از این اینترنت های گوشی که وقتی اینترنت رو به کامپیوتر وصل میکردی خط تلفن اشغال میشد . اوایل کلا سرچ میکردم فقط فکر میکردم اینترنت فقط برای سرچ هستش
در روز کلا چند تا مداحی سیو میکردم و تویه یه دفترچه مینوشتمشون وحفظشون میکردم و فرداش توی کلاسمون برای دوستام میخوندم اونا هم خیلی جذب میشدن حتی یک همکلاسی اهل تسنن هم داشتیم که اون هم همیشه مشتاق مداحی هایی بود
که من میخوندم مخصوصا برای حضرت عباس . از اون موقع به مادرم گفتم مامان من رو ثبت نام کن کلاس مداحی اما مادرم گفت خودت پولاتو جمع کن و برو ثبت نام کن.
من پولامو چمع کردم 15سالم شد و اون مقدار پول رو که باید برای ثبت نام اولیه میدادیم جمع کردم و اسمم رو توکلاس نوشتم من کوچیک ترین عضو کلاس بودم …. این اولین علاقه شخصی من شد و اولین مسیر برای عشق به اهل بیت طوریکه همکلاسی هام
هم علاقه مند بودن هروقت وقت اضافی گیر میاوردیم من براشون از اهل بیت میخوندم ….
ایام محرم تو کرج یه نمایش مذهبی برگزار میشه با مضمون شهادت امام حسین و یارانش یه روز که برای تماشا رفته بودیم وسالن خیلی شلوغ بوداون روز بهترین روز من بوداخه اولین بار بود که اونقدر امام حسین رو از ته دلم حس کردم . اونجا دعا کردم که خدا یه
کاریبکن من هم وارد این گروه بشم یبار هم که شده بازیگر نقش حضرت زینب رو محکم در اغوش بگیرم فرم بازیگریرو پرکردم ……
چندماهی گذشت اردیبهشت 90 بود تو راه بازگشت از باشگاه بودم پدرم باهام تماس گرفت و گفت ازفلان جا زنگ زدن که برم برای تست بازیگری تئاتر ….. اصلا باورم نشد…. خوشحال خوشحال بودم …
بالاخره برای تست بازیگری رفتم … 15 نفری مثل من برای تست اومده بودن 2تا از خانوما اسامی مارو نوشتن کارگردان هم اومدو شروع به تست گرفتن کرد . یه قسمتی از زبان حال حضرت زهرا و امام علی را بازی کردیم شعرش این بود:
هرچه کردم کنم یاری اما نشدبند اسارت از دست تو باز نشدریسمان دور دو بازوتومنشدم شرمنده روی تو…. خلاصه تست رو دادیم و قبول شدیم.. چیزی که برام خیلی جالب بود این بود که این کار با همه کارهافرق داشت کاملا مذهبی بود برای همین پدرم اجازه داد
تا من به این گروه وارد بشم (گروه فرهنگی هنری دلشدگان کرج) این شددومین علاقه شخصی بنده … روزها میگذشت تا دوباره محرم شد . محرم سال 90 میشد اولین نماش یک بیابان بی کسی من یعنی اولین تجربه بازی تومحرم برای من…
انقدر که اون لحظات تجربه خوبی بود من از اون موقع فهمیدم که امام حسین واقعا چقدر بزرگه … سومین علاقه من امام حسینم بود….خداروشکر به خاطراین علاقه
و الان تمام زندگی من امام حسین هستش کسی که راه رو بهم نشون داد و باعث شد من خدارو بیشتر بشناسم …
ای مهربان تر از پدرومادرم حسین علیه السلام
به قلم:سیده مهتا میراحمدی