خانه پدربزرگ را دوست داشتم ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد..
20 دی 1395
خانه پدربزرگ را دوست داشتم
ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد
کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد..