حجی که نیمه نماند...
حجی که نیمه نماند…
اگر این ایام نبود هرگز اینگونه گستاخانه از تو نمیگفتم، اینقدر عقل و هوشم مانده که از تو نوشتن دلی پاک میخواهد و قلمی ناب که من از هر دو بینصیب ام.
اما اگر اجازه دهی من هم میان خادمینت قلمفرسایی کنم، اگر بگذاری برای آنها از آن روزی بگویم که حال و هوای همین روزهایمان را داشت. تو هم مثل این مردم، مثل همه به حج میرفتی اما چرا استرجاع را میخواندی…؟
انگار بهجای لبیک این بار انالله ذکر کاروانیان شدهبود.
من که میگویم اصلا حج تو در مکه نبوده؛ تو در سرزمین دیگری حج بهجایآوردی. لباس احرام تو کهنه پیراهن یادگاری بود و ذکر طواف تو العطش.
تو بهجای حجرالأسود دستان سفید عباس را بوسیدهای.
چه کسی میگوید حج تو نیمه بوده است؟ آنکه میگوید، حتما طواف تو به دور علیاکبر را ندیده است.
نماز ظهر روز دهم تو زیباترین نماز طواف را در قاب تاریخ نقاشی کرده است.
سعی تو در قتلگاه است و صفای تو خیمهی زینب ـ ع ـ …
تو برای رسیدن به معشوقت تمام کربلا را هروله کردهای.
چه کسی میگوید حج تو نیمه بوده است؟ آنکه میگوید، حتما ذبح کردن علیاصغر را نشنیده است.
همه موی خود را میدهند تو سر میدهی برای معبودت…