خاطرات نیلز قسمت نهم
08 دی 1401
روزها مشغول بودیم. کلا توی مغازه از یک هفته قبل هر مناسبت تدارکات اون روز رو میدیدن تا مغازه شلوغ شد مشکلی پیش نیاد. وقتی فهمیدم روز مادر نزدیکه تصمیم گرفتم یه کاری بکنم. خیلی فکر کردم. از طرفی هم خب همش سرکار بودم نمیشد کاری نکرد. از چند روز قبل به… بیشتر »
2 نظر