خاطرات نیلز قسمت هفتم
12 آذر 1401
روزها می گذشت. اول راه رو با تاکسی میرفتم و بقیه راه رو با پای پیاده میرفتم. این قدم زدنها خیلی به روحیم کمک میکرد که کم نیارم و کار کنم. از ساعت ۱۲ که فیش میگرفتیم تا ۳ کار میکردیم. ۳ تا سه نیم اگر وقت پیدا میکردیم میرفتیم توی سالن نهار… بیشتر »
1 نظر
پسرعمو روحالله
16 آبان 1401
پسر عمو به روی شانههای مردم چه زیبا مثل دُری میدرخشیدی. در سیل جمعیتی که به دنبال تابوتت راه افتاده بود، دستانی که بالا آمده بود تا الله اکبر سر دهد و خانوادهات آرام شود دیدنی بود. الله اکبر به این اقتدارت که همچون روحالله خمینی راه و رسم… بیشتر »