آینهی شهدا
09 آذر 1401
ظرفهای شام را شستم و دستکش را توی کابینت پرت کردم. گرمم بود، با کلافگی به سمت راست برگشتم و عرق روی پیشانیام را با پشت دست پاک کردم. چشمم به آینهی گوشهی آشپزخانه افتاد. همیشه عکسشان را میدیدم. اما امشب وقتی به آن سمت برگشتم؛ چشمم به عکس شهدا… بیشتر »
نظر دهید »
#الگوی_من_شهدا
03 تیر 1396
#الگوی_من_شهداپدر #کودک رو بغل کرد و تو آغوش گرفت.#کودک هم می خواست پدر رو بلند کند ولی نتوانست. با خود گفت: حتماً چند سال بعد می تونم.بیست سال بعد پسر توانست، پدر را بلند کند،ولی پدر سبک بود!!به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان...#قدردان_شهدا_باشیم بیشتر »