سه پند لقمان به پسرش
سه پند لقمان_حکیم به پسرش :
در زندگی بهترین غذا را بخور …
در بهترین رختخواب جهان بخواب …
در بهترین خانه ها زندگی کن …
پسر گفت :
ما فقیریم چطور این کارها را بکنم ؟
لقمان :
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری ، هر غذایی ، طعم بهترین غذای جهان را میدهد .
اگر بیشتر کار کنی و دیرتر بخوابی ، هر جا که بخوابی بهترین خوابگاه جهان است ،
و اگر با مردم دوستی کنی ، در قلب آنها جای میگیری ، و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست!
یا حسین(ع) کاش پای دل ما هم به نوایی برسد اربعینی، حرمی، کرببلایی... برسد
یا حسین(ع)
کاش پای دل ما هم به نوایی برسد
اربعینی، حرمی، کرببلایی… برسد
"حا" و "سین" و "یا" و "نون" یعنے الفباے جنون
“حا” و “سین” و “یا” و “نون” یعنے الفباے جنون
هر ڪسے غیر از شما در #قلب نوڪر سرنگون
سینہ ے مـن را شڪافید و ببینید از دلم
شعبہاے از مرقد #ارباب ، مےآید برون
صحیفه رحمت حسیݩ است
فکرشو بکن سرِ سفره ی کرم باشی فکرشو بکن شبِ اربعین حرم باشی
فکرشو بکن سرِ سفره ی کرم باشی
فکرشو بکن شبِ اربعین حرم باشی
نادانترین مردم کسی است که فریب سخن ستایشگر چاپلوسی را بخورد
چاپلوسی
نادانترین مردم کسی است که فریب سخن ستایشگر چاپلوسی را بخورد که زشت را در نظرش زیبا جلوه میدهد و خیرخواه را در نظرش منفور میسازد.
میزانالحکمه، ج 10، ص436
پاورپوینت زیبا و مسابقه ای ازحسین(ع)تامهدی(عج)
کیست یاری کند حسین بن علی را؟
کیست یاری کند حسین بن علی را؟
فیش منبر ویژه مجالس بانوان در محرم
فیش منبر
ویژه مجالس بانوان در محرم
حجاب و عفت در کربلا
حجاب و عفت در کربلا
بعد از ظهر عاشورا وقتى خیمه هاى حضرت اباعبدالله الحسین (سلام الله علیه) را آتش زدند و به فرمان حضرت سجاد (سلام الله علیه) همه فرار کردند. دخترکى از فرزندان امام حسین (علیه السّلام) مى گوید: من فرار مى کردم ، عربى ، مرا دنبال کرد و با نیزه به پشت من زد که به زمین افتادم ، آنگاه چنان گوشواره مرا کشیده ، که گوشم را درید و من بیهوش شدم ، وقتى به هوش آمدم دیدم عمه ام زینب سر مرا به دامن گرفته نوازش مى کند. این دختر دلسوخته اى که آشیانه اش ویران شده ، به آتش کشیده شده ، پدرش و برادرانش شهید شدند، لب تشنه است ، سه روز است آب به رویش بسته است ، وقتى به هوش آمد، نگفت : عمه تشنه ام ! نگفت : عمه گوشم مجروح است ! نگفت : عمه مرا تازیانه زدند! نگفت : پدرم کو! برادرم کو!… فقط وقتى متوجه شد چادر به سر ندارد با گریه التماس کرد! عمه جان چادر ندارم !! آیا چادرى ندارى که خود را با آن بپوشانم؟ )1حضرت زینب گریه کرد و فرمود: دخترم چیزى براى ما باقى نگذاشته اند!
پی نوشت: 57 - گوهر صدف، ص 1
درسهایی ازمحرم،ویژه نوجوان
20روش #امر_به_معروف مجموعه نمایشگاهی دهه امربه معروف
20روش #امر_به_معروف
مجموعه نمایشگاهی دهه امربه معروف
برگزیده ای از زندگینامه حضرت امام سجاد(ع)
برگزیده ای از زندگینامه حضرت امام سجاد(ع)
کتاب "قمه زنی سنت یا بدعت"
تصویر سازی گروه گرافیک کرب و بلا به مناسبت ایام شهادت حضرت سیدالشهداء . روی نیزه سر به سر آسمان گذاشتی!
تصویر سازی گروه گرافیک کرب و بلا به مناسبت ایام شهادت حضرت سیدالشهداء
.
روی نیزه سر به سر آسمان گذاشتی!
این بوسه خود حکایت از روضه ای دارد...
این بوسه خود حکایت از روضه ای دارد…
در شب تاسوعا صورت سردار سپاهش را بوسید
او فرمانده مدافعان حرم هست…
فرمانده مدافعان حریم حضرت زینب…
اهل اشاره خوب میفهمند…
امام خمینی رحمة الله علیه: اینکه برای مجالس عزاداری این همه ثواب داده شدهاست، یک مسأله مهم سیاسی در کار بوده است. 31خرداد1361
امام خمینی رحمة الله علیه: اینکه برای مجالس عزاداری این همه ثواب داده شدهاست، یک مسأله مهم سیاسی در کار بوده است. 31خرداد1361
بگذاریدکناربدنش گریه کنم بگذاریدبه بی سرشدنش گریه کنم بگذاریدگلم راکه فتاده ست به خاک کنم ازچادرمادرکفنش گریه کنم
بگذاریدکناربدنش گریه کنم
بگذاریدبه بی سرشدنش گریه کنم
بگذاریدگلم راکه فتاده ست به خاک
کنم ازچادرمادرکفنش گریه کنم
آشنایی با مقاتل و مقتل نگاری قسمت دوازدهم حمیدرضا کفاش
آشنایی با مقاتل و مقتل نگاری
حمیدرضا کفاش
اجرای تاترم
گروه فرهنگی هنری دلشدگان تقدیم می کند:
#نمایش_مذهبی
#یک_بیابان_بی_کسی
از سه شنبه١١مهر بمدت ٥ شب ساعت١٩
چهارصد دستگاه جنب استخر دانش سالن شهدای شهرداری
بازدید برای عموم #رایگان است
کوتاه کن کلام... بماند بقیّهاش
کوتاه کن کلام… بماند بقیّهاش
مرده است احترام… بماند بقیّهاش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام… بماند بقیّهاش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام… بماند بقیّهاش
شمشیرها تمام شد و نیزهها تمام
شد سنگ ها تمام… بماند بقیّهاش
گویا هنوز باور زینب نمیشود
بر سینۀ امام…؟ بماند بقیّهاش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام… بماند بقیّهاش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام….بماند بقیّهاش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام …. بماند بقیّهاش
بر خاک خفتهای و مرا می برد عدو
من می روم به شام… بماند بقیّهاش
دلواپسم برای سرت روی نیزهها
از سنگ پشت بام… بماند بقیّهاش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام… بماند بقیّهاش
حالا قرار هست کجاها رود سرش؟
از کوفه تا به شام… بماند بقیه اش
قصه به “سر” رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام … بماند بقیه اش
شاعر: محمد رسولی