سخت تر از سخت هم وجود داره
سخت تر از سخت هم وجود داره، وقتی طاقت نداری چیزی رو گوش بدی، حوصله نداری جواب چیزی که مهم نیست رو بدی، این لحظه فقط خودت میدونی چته، دلتنگی….
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام حسین داری
خوشبختیم
خدا برایم کافیست...
اینکه نمیدانیم چه می شود بدترین فکر و خیالی است که باید این روزها فکرش را بکنم.
گاهی می گویم سخت، گاهی می گویم راحت و گاهی هم می نشینم و زل می زنم و گریه می کنم…
حسبی الله….
خدا برایم کافی است…
مداحی اقا دلت میاد که نوکرت یه گوشه تنها بمونه؟؟
این تقاص کدوم گناهه میدونی چند وقته چشم به راهه
این تقاصِ کدوم گناهه؟! هم شبم سیاهه هم روزم سیاهه
میگم کربلا میگن که راها بستس.. میگم امام رضا، میگن رواقا بستس
در به درم، جایی رو دیگه ندارم که برم –
در به درم.. جایی رو دیگه ندارم که برم
در به درم، کسی نیست که دیگه دست بکشه روی سرم – ♫
در به درم –
دلت میاد نوکرت یه گوشه تنها بمونه..
دلت میاد؛ که دوباره از حرم جا بمونه –
دلت میاد… در به درم….
جایی رو دیگه ندارم که برم……
دلت میاد نوکرت یه گوشه تنها بمونه؟
عصر جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ و ۱۱ محرم ساعت ۷ همه کارهایم تمام شد…
تصورش را هم نمیکردم اینطور شود…
درست بعد از ۱ سال دوباره شروع کردم به نوشتن، اما حیف که دیگر این نوشتن رنگ و بویش با دیگر نوشته هایم فرق می کند…
یا حسین کمکم کن…
اقا دلت میاد که نوکرت یه گوشه تنها بمونه؟؟
راهی شده دلم از سینه در پی ت
راهی شده دلم از سینه در پی تو
با امام زمان اگر میخوای بری
راهی شده دلم از سینه در پی تو
مثل هر سال امشب و میری مدینه
راهی شده دلم از سینه در پی تو
مثل هر سال امشب و میری مدینه
چقدر خوب میخونی میتونی قشنگ
با همین دو سه بند گریه کنی
راهی شده دلم از سینه در پی تو
مثل هر سال امشب و میری مدینه
زائر بی نشونهی زهرا
کاشکی امشب گرد راهت
روی سر ما بشینه
مردم از جدایی عشق من کجایی
مردم از جدایی عشق من کجایی
صاحب عزای این مجلس عزایی
صاحب عزای این مجلس عزایی
مردم از جدایی آقاجان
مردم از جدایی عشق من کجایی
مردم از جدایی عشق من کجایی
مردم از جدایی عشق من کجایی
مردم از جدایی عشق من کجایی
صاحب عزای این مجلس عزایی
آخ روی لبت تبسم داری
بین چشمات، اشک پر خون
مُردم از این بی قراری
روی لبت تبسم داری
بین چشمات، اشک پر خون
مُردم از این بی قراری
حال دلم شده پاییزی
حال و روزت، ابر و بارون
بارونه فصل بهاری
چشم من گریونه روی تو خندونه
چشم من گریونه روی تو خندونه
دست من لرزون وای دست تو بیجونه
لخته ی خون گل بستر شد
نوحه ی تو شام آخر داغ تن بی سر شد
لخته ی خون گل بستر شد
نوحه ی تو شام آخر داغ تن بی سر شد
خیمه گهی که خاکستر شد
گوشواره گوش پاره
معجر و انگشتر شد
خیمه گهی که خاکستر شد
گوشواره گوش پاره
معجر و انگشتر شد
کربلا شد خونه زهرا روضه خونه
التماس دعا
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
شب های جمعه میگیرم هواتو…
السلام علیک یا اباعبدالله
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
دانلود طرح لایه باز پوستر فضای مجازی « تولیدی»
دانلود پادکست روز قدس 2
دانلود پادکست روز قدس 2 « تولیدی»
دانلود پادکست روز قدس 1
دانلود پادکست روز قدس « تولیدی »
همراه با خطبه عربی رهبر عزیزمان ایت الله خامنه ای
دانلود پوستر شب قدر « تولیدی»
غروب افتاب
کتاب و قرنطینه
خب این چند روز 3 جلد کتاب خوندم که بسیار بسیار جذاب بود.
برای مطالعه معرفی این سه کتاب به ادرس زیر مراجعه کنید.
سفر با وجود کرونا؟
این حجم از خودخواهی برای سفر رفتن رو درک نمیکنم. یعنی اگر خواهر یا برادر خودتون هم شب و روز توی بیمارستان برای مردم خدمت میکردند باز پا میشدین میرفتین سفر؟؟ یعنی واقعا عذاب وجدان نمیگیرین؟
#به_قلم_خودم
#توییت_نوشت
#کرونا
#مهار_کرونا
کرونا شوخی نیست
ولی جدی جدی ما هم چند وقت دیگه با این حجم از بی فرهنگی، سفر رفتن و سرسری گرفتن #کرونا میمیریم
#به_قلم_خودم
#توییت_نوشت
#مهار_کرونا
اقتصاد قوی
اقتصاد قوی
بهار من تو کجایی
امشب، مادربزرگم همه فرزندان و نوه هایش را برای شام دعوت کرده بود، قبل شام نفری یکی دوتا تسبیح به هرکداممان داد و به نیت امام زمان صلوات فرستادیم و خود به خود سفره صلواتی پهن شد..
عمه هم ایده جالبی داشت، جزهای قران را روی کاغذ های کوچک نوشت و در دلش فلان جز را نیت کرد و هرکس ان جز به قرعه اش می افتاد 10 تومان شارژ گوشی نصیبش می شد،
دست کردم توی کاسه و قرعه ام را برداشتم و جز 8 سهم من شد…
یک نگاه کردم و شب نیمه شعبان یاد مشهد و حرم امام رضا افتادم.
امشب هم دور هم بودیم، هم صلوات فرستادیم و هم هر کدام یک جز قران برای سلامتی امام زمان خواندیم.
بعد از شام هم عمو برایمان مولودی خواند و بچه ها با شور و هیجان نشسته بودند و کیف می کردند و شکلات هارا مال خود می کردند
این روز ها زود می گذرد، انقدر زود که بعد ها حسرتشان را می خوریم، خداروشکر این مناسبت ها زندگی مان را پربرکت می کنند.
بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟
السلام علیک یا صاحب الزمان
پ ن: امشب یه تولد کوچیک هم برای خواهر مادربزرگ گرفتیم.. و این عکس مرتبط با امشب است.
نیمه شعبان های قدیم
نیمه شعبان های قدیم را خیلی دوست داشتم، پدرم ماشین را بنزین می زد و بعد از نماز صبح راهی قم و جمکران می شدیم.
آن روزها دختر بچه بودم و 8 سال داشتم و چادری نبودم، اما وقتی که قرار بود به زیارت برویم ذوق می کردم و چادر گل گلی ام را توی کیف مادرم می چپاندم و با تاکید می گفتم: یادت نرود کیفت را بیاوری مامان…
بین راه، ایستگاه های صلواتی پی در پی مسیر را مسدود می کردند و با اصرار و خوشحالی بستنی هارا یکی یکی به سرنشینان اتومبیل ها تعارف می کردند..
یادم هست اولین بستنی های جینگیل مینگیل رنگارنگ را در همان روز ها خوردم و هنوز مزه اش زیر زبانم است.
چقدر ان روزها همه چیز در عین سادگی زیبا بود…
زائری از دور می گوید سلام
با غمی که در چشم هایم لبریزه نرم افزار های گوشی ام را بالا و پایین می کنم و وارد قسمت خرید بلیط می شوم.
مقصد را مشهد انتخاب می کنم و تاریخش را چند روز قبل تولدم تیک می زنم.
به همسرم می گویم: بریم مشهد؟؟
دل که دوری و نزدیکی سرش نمیشود بگیرد گرفته است و تمام…
دلم امشب مهمان امام هشتم است…
زائری از دور می گوید سلام