عزاداری امام حسین علیه السلام در محضر امام صادق (علیه السلام) فراخوان «كلمة الحق»
فراخوان «كلمة الحق»
عزاداری امام حسین علیه السلام در محضر امام صادق (علیه السلام)
شیعه امامیه بسیاری از احادیث و روایات خود، به ویژه در مسائل فقهی، را از امام ششم، جعفر بن محمّد صادق علیه السلام ، گرفته و بسیاری از سنّت ها و آداب و رسوم شیعه منسوب به ایشان است، تا آنجا كه مذهب شیعه امامیه را «مذهب جعفری» می نامند. این مسئله مرهون شرایطی بود: سلسله بنی امیّه در سراشیبی سقوط قرار داشتند و خاندان عبّاسی هم هنوز قدرت تثبیت شده ای نداشتند.
امامت امام صادق علیه السلام از سال 114 تا 148 ق طول كشید كه دوران نسبتا طولانی 34 ساله را شامل می شد. از این مدت، 18 سال در اواخر دوران اموی سپری شد و 16 سال در اوایل دوران خلافت عبّاسی گذشت. امام صادق علیه السلام با استفاده از این شرایط، نسبت به بسط و گسترش فرهنگ اسلامی و شیعی تلاش وافری نمود و به تدوین و تعمیق فقه و مبانی و سنن شیعی همّت گمارد و شاگردان زیادی در این جهت پرورش داد. روایات زیادی از بزرگداشت واقعه كربلا و شهادت حسین بن علی علیه السلام و یارانش توسط این امام نقل شده است كه به برخی از آن ها اشاره می شود:
از عبداللّه بن سنان روایت شده است كه در روز عاشورا بر امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم، در حالی كه جمع زیادی اطراف ایشان را فرا گرفته بودند و ایشان چهره ای اندوهناك و غمگین و اشكبار داشت. عرض كردم: یابن رسول اللّه، از چه می گریید؟ خداوند دیده شما را نگریاند. فرمود: آیا تو در بی خبری به سر می بری؟ مگر نمی دانی در چنین روزی حسین علیه السلام به شهادت رسید؟ گریه به او امان نداد تا سخن بیشتری بگوید و همه مردم به گریه افتادند.[1]
چنانچه این روایت را درست بدانیم، به اوج خفقان عصر اموی و شدت برخورد آنان با سنّت های شیعی و به ویژه عزاداری امام حسین علیه السلام پی می بریم كه حتی یاران نزدیك امامان شیعه را نیز در بی خبری نگه می داشت كه البته جای تأمّل دارد.
زید الشحّام نقل می كند كه روزی نزد امام صادق علیه السلام بودیم. جعفر بن عثمان وارد شد و نزدیك امام نشست. امام به او فرمود: شنیده ام كه تو درباره حسین علیه السلام شعر می گویی. جعفر گفت: آری. با درخواست امام، جعفر اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام خواند و امام و جمع حاضر گریه كردند. اشك بر چهره امام جاری گشت و فرمود: ای جعفر، فرشتگان مقرّب الهی سخن تو را شنیدند و گریه كردند، همچنان كه ما گریه كردیم. سپس فرمود: «كسی كه برای حسین علیه السلام شعر بگوید، خود گریه كند و دیگران را بگریاند، خدا بهشت را بر او واجب می كند و گناهانش را می آمرزد.»[2]
محمّد بن سهل می گوید: در ایام تشریق[3] به همراه كمّیت شاعر، خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدیم. كمّیت به امام عرض كرد: اجازه می فرمایید: شعر بخوانم؟ حضرت فرمود: بخوان كه این ایّام روزهای بزرگی هستند. پس حضرت خانواده خود را گفت كه نزدیك آیند و به اشعار كمّیت گوش دهند. كمّیت اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام خواند. امام در حق كمیّت دعا كرد و برای او آمرزش طلبید.[4]
شیخ فخرالدین طریحی در كتاب منتخب روایت كرده است: چون هلال عاشورا پدیدار می شد، حضرت صادق علیه السلام اندوهناك می گردید و بر جدّ بزرگوارش سیدالشهداء علیه السلام می گریست و مردم از هر جانب به خدمت ایشان می آمدند و با او نوحه و ناله می نمودند و بر آن حضرت تعزیت می دادند و چون از گریه فارغ می گشتند، حضرت می فرمود: «ای مردم، بدانید كه حسین علیه السلام نزد پروردگار خود زنده و مرزوق است و پیوسته به عزاداران خود نگاه می كند و بر نام های ایشان و پدرانشان و جایگاهی كه در بهشت برای آن ها مهیّاست از همه داناتر است.»[5]
همچنین امام صادق علیه السلام از امام حسین علیه السلام نقل می كند: «اگر زائر و عزادار من بداند كه خداوند چه اجری به وی عطا خواهد فرمود، هر آینه شادی او از اندوهش بیشتر خواهد بود و زائر امام حسین علیه السلام با اهل خود برنمی گردد مگر مسرور، و عزادار من از جای برنخیزد، مگر آنكه جمیع گناهانش آمرزیده می گردد و مانند روزی می شود كه از مادر متولّد شده است.»[6]
تأكید امام صادق علیه السلام به زنده و گواه بودن امام حسین علیه السلام ، اشاره به آیاتی از قرآن كریم است كه ویژگی های شهید را بیان می كند.[7] این مسئله بیانگر آن است كه امام صادق علیه السلام تلاش می كردند فضای مسمومی را كه بنی امیّه برای امامان شیعه از جمله امام حسین علیه السلام در جامعه ایجاد كرده بودند و آن ها را افرادی طاغی و یاغی نسبت به حاكم اسلامی و امیرالمؤمنین می دانستند، با برپایی مجالس عزاداری و بیان حقایقی پیرامون شخصیت و قیام امام حسین علیه السلام پاك كنند و مسلمانان را به حقایق آگاه سازند و در این باره، به قرآن، كه مورد وثوق و اجماع مسلمانان است، متوسّل می شدند.
پي نوشتها:
[1] شیخ صدوق، امالی، مجلس 27.
[2] سید شرف الدین، فلسفه شهادت و عزاداری حسین بن علی علیه السلام ، ترجمه علی صحّت، تهران، مرتضوی، 351، ص 68.
[3] روزهای دهم، یازدهم و دوازدهم ذی حجّه را كه حجّاج در سرزمین «منی» بیتوته می كنند و حالت اعتكاف دارند، «ایّام تشریق» می گویند.
[4] ابن قولویه، پیشین، باب 32، ص 112.
[5] فخرالدین طریحی، پیشین، ج 2، ص 483.
[6] همان.
[7] برای مثال، آیه «ولا تحسبنَّ الذین قُتلوا فی سبیلِ اللّهِ امواتا بَل احیاء عندَ ربِّهم یُرزقون.» (بقره: 155)
امام صادق علیه السلام و دانش پزشکی (فراخوان «كلمة الحق»)
فراخوان «كلمة الحق»
امام صادق علیه السلام و دانش پزشکی
بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابی نیست وآن چه از ذهن شفاف و نورانی آن بزرگواران انعکاس می یابد،اشعه هایی از انوار الهی است که از پیامبر خاتم(ع) تا معصوم چهاردهم(عج) نسلی بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان رابهره مند ساخته است. اگر غیر از این بود، می بایست علوم آن هامقطعی و زودگذر باشد و جز درعصر خویش کاربردی آن هم در همه زمینه ها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد باشخصیت های علمی هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.
جستجوی مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته وتنها مناظره زیر را که به علم پزشکی امام صادق(ع) اشاره دارد. نقل به مضمون می کنیم.
روزی امام صادق(ع) به مجلس منصور دوانیقی وارد شد. طبیب هندی کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایی که در موضوع «علم طب »نگاشته شده بود را برای خلیفه می خواند تا ضمن سرگرم ساختن اوبر معلومات خلیفه بیفزاید.
امام صادق(ع) درگوشه ی مجلس نشست. بارانی از هیبت و ابهت ازچهره حضرت می بارید.مدتی گذشت. هنگامی که طبیب از خواندن کتابهافارغ شد، نگاه اش به امام صادق(ع) دوخته شد. لحظاتی مشغول تماشای سیمای حضرت شد. ابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه اش را به سوی خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:
این مرد کیست؟
او عالم آل محمد(ع) است.
آیا میل دارد از اندوخته های علمی من بهره مند گردد؟
نگاه خلیفه روی امام قرار گرفت. قبل از این که چیزی بگوید،امام لب به سخن گشود:
نه!
طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:
چرا؟
چون بهتر از آنچه تو داری، در اختیار دارم.
چه چیز در اختیار داری؟
گرمی را با سردی معالجه می کنم و سردی را با گرمی، رطوبت رابا خشکی درمان می کنم و خشکی را با رطوبت و آنچه را که پیامبراسلام(ع) فرموده به کار می بندم و نتیجه کار را به خداوند وامی گذارم.
سپس به سخن جدش رسول الله(ع) اشاره کرده، افزود: «معده خانه هربیماری و پرهیز، سر هردرمان است.»
طبیب هندی برای این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:
مگر طب غیر از این ها است که گفتی؟!
امام فرمود:
گمان می کنی من مثل تو این ها را از کتابهای طبی آموخته ام؟!
حتما، غیر از این، راهی برای فراگیری علم طب وجود ندارد.
نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگری نیاموخته ام. اکنون بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟
کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم ترم.
پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.
بپرسید.
چرا سر آدمی یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
نمی دانم.
چرا پیشانی مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟
نمی دانم.
چرا بر روی پیشانی خطوط مختلفی نقش بسته است؟
نمی دانم.
چرا ابروها در بالای دیدگان انسان قرار گرفته است؟
نمی دانم.
چرا چشمهای انسان به شکل لوزی ساخته شده است؟
نمی دانم.
چرا بینی میان دو چشم قرار گرفته است؟
نمی دانم.
چرا سوراخهای بینی در زیر آن خلق شده است؟
نمی دانم.
چرا لب فوقانی و سبیل در قسمت بالای دهان آفریده شده است؟
نمی دانم.
چرا دندانهای جلوی، تیز و دندانهای آسیاب، پهن و دندانهای انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟
نمی دانم.
چرا کف دست و پا، مو ندارد؟
نمی دانم.
چرا مرد ریش دارد ولی زن فاقد ریش است؟
نمی دانم.
چرا ناخن و موهای سر انسان روح ندارند؟
نمی دانم.
چرا قلب، صنوبری شکل آفریده شده است؟
نمی دانم.
چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جای خود متحرک است؟
نمی دانم.
چرا کلیه ها مانند لوبیا خلق شده اند؟
نمی دانم.
چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
نمی دانم.
چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟
نمی دانم.
ای طبیب هندی! ولی من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این سوالها آگاه ام.
طبیب که چاره ای جز تسلیم شدن نداشت، گفت:
پاسخها را بگویید تا بهره مند گردم.
آن گاه امام(ع) به ترتیب به یکایک سوالهای مطرح شده، چنین پاسخ گفتند:
به این جهت سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکافهایی برایش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.
خداوند مو را بالای سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششی برای سرما و گرما باشد. ولی در پیشانی مو نیافریده تا چشم هامزاحمی نداشته باشند و بتوانند به راحتی نور بگیرند.
ابروها را بالای چشم قرار داد تا به اندازه کافی به چشم ها نوربرسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیری کند. چون زیادی نور، چشم را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم می سازد.
چشم ها به شکل لوزی آفریده شده تا داروهایی که با سرمه استعمال می شود، به آسانی وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانی ازآن به وسیله اشک خارج شود.
به این جهت بینی را میان دو چشم قرار داده است که بینی نوررا به دو قسمت مساوی تقسیم می کند تا نور به طور اعتدال به چشم ها برسد.
سوراخهای بینی را در پایین آن آفریده تا چرک های انباشته شده در مغز از این سوراخها بیرون شده و بوهای معطر که به وسیله هوامتصاعد می گردد، از آن، بالا رود.
لب و سبیل را به این جهت روی دهان قرار داده است تا از ورودکثافات دماغ به داخل دهان جلوگیری کند. و نیز مانع آلوده شدن خوراکی ها گردد.
دندانهای جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند.
دندانهای آسیاب را پهن خلق کرده تا غذا به وسیله آن ها کوبیده ونرم گردند. دندانهای انیاب را درازتر آفریده تا میان دندانهای آسیاب و دندانهای پیشین، چون ستونی استوار باشند.
کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیاء را به وسیله آن هالمس نموده، از قوه لامسه به اندازه کافی استفاده نماییم.
برای مرد ریش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد ونیز از زن بازشناخته گردد.
به مو و ناخن های تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آن هادردآور و ناراحت کننده نباشد.
قلب، صنوبری شکل آفریده شده است تا هنگام آویختگی، نوک باریکش وارد ریه شده و از نسیم آن خنک گردد و نیز مغز سر ازحرارت آن آسیب نبیند.
ریه را در دوقسمت آفریده تا قلب میان فشارهای آن دو (هنگام باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگیرد.
کلیه ها مانند لوبیا ساخته شده اند، برای این که «منی » ازکلیه ها قطره قطره به سمت مثانه می چکد. اگر کلیه ها کروی و یا به شکل چهارگوش بودند، قطرات منی که همواره در حال انبساط وانقباضند، به یکدیگر برخورد کرده و در نتیجه هنگام خروج، موجب التذاذ نمی شود.
این که کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است که انسان رو به جلو حرکت می کند. سنگینی بدن انسان رو به جلواست. وقتی زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمی شود.
این که کف پاها را گود و قوسی مانند، خلق کرده به این جهت است که تمام کف پاها با زمین تماس پیدا نکند. زیرا اگر تمام کف پاهابه زمین تماس پیدا کند، پا، چشم و اعصاب صدمه می بینند.
طبیب که تاکنون سکوت کرده و به سخنان امام گوش می داد، با تعجب پرسید:
این ها را از کجا می دانی؟!
از پدرانم فراگرفته ام; پدرانم از رسول خدا(ع) آموخته اند; رسول خدا(ع) از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال فرا گرفته است.
طبیب هندی که چنین شخصیت علمی را در عمرش ندیده بود، به فکرفرو رفت. آنگاه در حالی که محو تماشای سیمای امام بود، چنین لب به سخن گشود:
تصدیق می کنم و شهادت می دهم که جز خدای یگانه، خدایی نیست ومحمد(ع) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاکنون کسی را در طب،عالم تر از تو ندیده ام.(1)
پی نوشت:
1- طب الصادق، تحقیق علامه عسکری، ص 21، به نقل از بحارالانوار،ج 14، ص 478; مناظرات علمی بین شیعه و سنی، ص 98، به نقل از طب الصادق، محمدعلی خلیلی، ص 64.
مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟ (فراخوان «كلمة الحق»)
فراخوان «كلمة الحق»
مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده اید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفری می خوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعه چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که امام جعفر صادق(ع) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان وضعیت شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یاحسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی می آید توضیحی است بر راز این نام گذاری.
عرصه تئوری ها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشه ها بوده است. هرنظریه ای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایی بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتب های فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنین ویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی به دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بدان دلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمی تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه های جاهلانه نشان دهد. پیامبر(ع) در دعوت خود ضمن پذیرش سنت های پسندیده انسانی در میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها می پرداخت طرح های جایگزین نیز ارائه می کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیاری از شکست های فردی و اجتماعی مصلحان در طول تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته اند به همین نمونه تاریخ معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامی و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظام شد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام خمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکت سیاسی و فکری است که فقط طرح براندازی داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(ع) در مسیرتکاملی حرکت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت های امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشه های منبعث از آن و نیزحرکت های سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل بیت را دریافت کنند و امام صادق(ع) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثنایی تاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت حضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجری ادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت پانصدساله ای پی ریزی می شد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدن مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت عباسیان آغاز شد تا سال 137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمت یکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(ع) با توجه به این فضا، پایه های فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامت حضرت صادق(ع) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جدایشان پیامبر اکرم(ع) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرین حج خود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای به امام علی(ع) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابع اهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(ع) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقیفه بنی ساعده مسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که خود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(ع) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که امام علی(ع) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(ع) داشت به این بهانه که عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازه ای را برای بنی هاشم بپذیرد و قبلا نبوت به بنی هاشم رسیده بود و اینک خلافت باید به دیگر تیره های قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و به تدریج هرچه بر سالها افزوده می شد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان می داد به گونه ای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضی از آن را می دید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشته شد. (6)
به گواهی جنگهای سه گانه ای که امام علی(ع) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، می توان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافت به ملوکیت خودرانشان داد و خاندان بنی امیه که بیش از این در میان مسلمانان جایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(ع) در فتح مکه بودند، (8) با موقعیت سنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب گرایی امویان موجب شد تامخالفت هایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست می دانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامی جدی ترین رقیب خویش را بنی هاشم و علویان می دانستند و برای بی مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه ای متوسل می شدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتی دست یازیدند تا حسن سابقه بنی هاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاری های حضرت علی(ع) به اعتباری فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخست به جعل روایاتی در مذمت حضرت علی(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام علی(ع) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشت احادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(ع) بدان ها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(ع) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفه ای چونان دیگران معرفی شود که حتی به سیاست های زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب باشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(ع) را برمنابر و در خطبه ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(ع) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میان شیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایی نوشته اند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به مکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(ع) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمی گرفت. (16) علاوه براین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلح اجباری امام حسن(ع) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعه حذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق می شد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدمتعیین جانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.
هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(ع) توسط ماموران معاویه به شهادت رسید موجی از مخالفت با سیاست های معاویه به وجود آمد که از آن میان می توان پاسخ تند امام حسین(ع) به نامه معاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانست بیعت برای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیت های مطرحی چون امام حسین(ع) در میان امت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب کرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر می رسید اندیشه امامت شیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(ع) در شرایطی متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزی های مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سوی دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولی نداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمی پذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکت درهمه نبردهای مسلمانان با کفار می دانست یکبار با شنیدن امارت و فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(ع) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمی رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیله ای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیت خود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام می توانست رویاروی مشروعیت خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان که هدف امام(ع) بود. (24)
ایشان می توانست نسب خویش به پیامبر(ع) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواست بیعت یزید فرمود:
«مثلی لایبایع مثله » همچو منی (با این شرافت نسبی) با چون اویی بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(ع) ازبین بردن باقی مانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(ع) را که آن همه حدیث از رسول خدا(ع) در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند. (26)
امام نه ی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمی اندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح رفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(ع) کردند این مهم را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام حسین(ع) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبه ای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنی امیه می شد و شورش ها دوباره به راه افتادند. شورش های توابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(ع) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32)و نیز شورش های دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله (33) را به نفع بنی هاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربن عبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(ع)برمنابر و در خطبه ها حذف شود و فدک دوباره به بنی هاشم و علویان بازگردانده شود. (34)
اما به نظر می رسید نهالی که امام حسین(ع) با خون خود آبیاری کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامی رسید.
اینک به اختصار وضعیت بنی هاشم را پس از شهادت امام حسین(ع) پی می گیریم:
نخستین جرقه های اختلاف در میان بنی هاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین(ع) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد به امامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(ع) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورش خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه در سال 81 هجری درگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال 99 هجری زنده بود و در این سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنی عباس ابوهاشم که فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علی بن عبدالله بن عباس واگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعی امام و رهبر پرهیز می کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه تیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیت شهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنی عباس مردم را فریفته بود چنان که بعضی از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پی برده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(ع) با قیام زید بن علی بن الحسین(ع) براساس روایاتی که مخالفت حضرت را نشان می دهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه ای که مزار پسرش یحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمی توان به سادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال 126 هجری درشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شده است. (43)
روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیام محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(ع) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشت فضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه که جامعه اسلامی از آن رنج می برد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان به هیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامه تاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند. می توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(ع) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل بیت پیامبر(ع)کرده بود و در زمان امام صادق(ع) حکومتی روی کار آمده بود که از شعار «الرضا من آل محمد(ص ») استفاده و سپس آل محمد واقعی را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی می توانست باشد؟
دراین فضای تیره که مذاهب اهل سنت در حال شکل گیری بودند چه چیزی می توانست شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامی دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(ع) دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و می پرسیدند که اگر نه امویان و نه عباسیان شما چه می گویید؟ و چه تفسیری از اسلام دارید؟ و به عبارت روشن تر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه های حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعمل های فردی واجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق(ع) در آن هابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارای شناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامه نمونه ای از دیدگاه های امام صادق(ع) که نشان دهنده اسلام ناب محمدی(ع)،است ارائه می گردد.
پی نوشتها:
1- بحارالانوار، ج 47، ص 6.
2- تاریخ طبری، ج 6، ص 123; منشورات مکتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربی لبنان.
4- تاریخ طبری، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبری، ج 3، ص 399.
7- همان، ج 3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520; ج 3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص 200.
10- تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 56.
15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمه الغدیر، ج 1، ص 23 و 24 در این باره سخنانی دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرس مفصل همه موارد آمده است.
17- الاغانی، اصفهانی، ج 16، ص 2667.
18 تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخ مفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث 303.
20 الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21- تاریخ سیاسی اسلام، ص 127.
22- تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.
23- طبقات، ابن سعد، ج 3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.
27- همان، ص 36870.
28- همان، ص 383.
29- همان، ص 426.
30- همان، ص 487.
31- همان، ص 579.
32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج 6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.
36- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص 18.
37- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب نیا، ص 28.
38- همان، ص 46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.
41- تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص 38.
42- تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج 47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660
منشور نسل جوان در سیره امام صادق علیهالسلام (فراخوان «كلمة الحق»)
جایگاه رفیع اخلاق در سخنان امام صادق علیهالسلام (فراخوان «كلمة الحق»)
فراخوان «كلمة الحق»
جایگاه رفیع اخلاق در سخنان امام صادق علیهالسلام
حدیثی از امام صادق و روایتی دیگر از زندگی ما سه نفر و نصفی (فراخوان «كلمة الحق»)
حدیثی از امام صادق و روایتی دیگر از زندگی ما سه نفر و نصفی
(فراخوان «كلمة الحق»)
اوایل سال تحصیلی بود، به سختی و درهر شرایطی به کلاس می رفتم، اوایل برایم خیلی خسته کننده بود که یک ساعت زود تر از بقیه دوستانم از خانه بیرون بزنم و تا حوزه دو مسیر را طی کنم و سر ساعت 8 به کلاس برسم تا تاخیر نداشته باشم اما بعد از یک ماه برایم عادی و شیرین شد و به این شرایط عادت کردم.
اطرافیانم همیشه با نیش خند و کنایه می گفتند:(( حالا درس نخونی چی میشه؟؟ ما این همه درس خوندیم آخر مدرک رو گذاشتیم روی طاقچه و بچمون رو بزرگ کردیم حالا این همه درس میخونی می خوای چی بشی ؟؟ در کل باید تا آخر بچه داری کنی))
در جوابشان لبخندی می زدم و این حدیث از امام صادق را برایشان می خواندم:
امام جعفر صادق (ع) : كسب دانش واجب است.
اصول كافي ، ج 1 ، ص 35
برخی از ویژگىهای مورد انتظار از مؤمنان در کلام #امام_صادق علیهالسلام (فراخوان «کلمة الحق»)
(فراخوان «کلمة الحق»)
برخی از ویژگىهای مورد انتظار از مؤمنان در کلام امام صادق علیهالسلام
(فراخوان «کلمة الحق»)
دل نوشته شهادت امام صادق علیه السلام ( فراخوان كلمة الحق )
فراخوان «كلمة الحق»
دل نوشته شهادت امام صادق علیه السلام
اینجاآتش خورشید وقت غروب دامن گیرهمه میشود در تنهایی ظهور…
به یاد آتشی که بر در یک خانه زدند…
دلها کبوترانه همراهی میکنند مادری را که غریبانه ی شب،دل از گلهایش برید…
فارغ از ضریح طلایی، توسلها گره میخورند به حصارهای آهنی که دور شما گشتهاند…
دانه دانه پاره میشود بغض تسبیح اشکها…
خاموشی ششمین چراغ با کینه ی زهردر آغوش بقیع،آخرین ستاره ی این آسمان خاکیست…
خانه خرابی ماازپشت در تا تخریب تربتتان بدست ابن ملجم،درد داشت…
بی خود نیست آواره ی کوی حسین (علیه السلام) شدیم…
ما یک گنبدو بارگاه به شما بدهکاریم…
اماما…. بوی خاک بی تابی میکند بین کوچه ها…
حدیثی از امام صادق و روایتی از من ( فراخوان كلمة الحق )
فراخوان «كلمة الحق
حدیثی از امام صادق و روایتی از من.
وقتی بچه بودم توی یک مراسم روضه خوانی سخنران روایتی را تعریف کرد که که ذهن کودکانه مرا به خودش مشغول کرد
او از زنی میگفت که در زمان رضا خان برای حفظ حجابش هفت سال از خانه بیرون نیامد و از دنیا رفت. خیلی شیرین است که ادم سختی های این دنیا را به جانش بخرد و آن دنیا سربلند باشد و حتی دم مرگ امام زمانش به ملاقاتش بیاید. این روز ها که نزدیک شهادت امام صادق است این حدیث امام صادق مرا یاد این روایت انداخت
امام جعفر صادق (ع) : چون خدا خير بنده اي را خواهد او را نسبت به دنيا بي رغبت و نسبت به دين دانشمند كند و به دنيا بينايش سازد و به هر كه اين خصلتها داده شود خير دنيا و آخرت داده شده .
اصول كافي ، ج 3 ، ص 196
به قلم سیده مهتا میراحمدی
ویژه نامه شهادت امام صادق(ع) ( فراخوان كلمة الحق )
تراکت وعکس نوشته شهادت امام صادق (ع)
فراخوان «كلمة الحق»
تراکت وعکس نوشته شهادت امام صادق (ع)
ویژه نامه شهادت امام صادق(ع)
دانلودکتاب مناظرات امام جعفر صادق (علیه السلام) و شاگردان ایشان ( فراخوان كلمة الحق )
دانلود گلچین مداحی شهادت امام جعفر صادق (ع) ( فراخوان كلمة الحق )
فراخوان «كلمة الحق»
دانلود گلچین مداحی شهادت امام جعفر صادق (ع)
مجموعهای از مدیحهسرایی مداحان به مناسبت شهادت امام صادق(ع) را بشنوید و دانلود کنید.
دانلود مداحی با صدای منصور ارضی
دانلود مداحی با صدای سیدرضا نریمانی
دانلود مداحی شهادت امام جعفر صادق (ع) حاج محمود کریمی
دانلود مداحی با صدای محمود کریمی
حاج محمودکریمی:بیاموزید تا در مکتب مردم صداقت را
حاج محمود کریمی:حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود
دانلود مداحی شهادت امام جعفر صادق (ع) حاج محمد رضا طاهری
دانلود مداحی با صدای محمد رضا طاهری
حاج محمدرضاطاهری:روضه شهادت امام صادق (ع)
دانلود مداحی شهادت امام جعفر صادق (ع) سیدمجیدبنی فاطمه
دانلود مداحی با صدای سید مجید بنی فاطمه
سیدمجیدبنی فاطمه:روضه امام صادق علیه السلام
سیدمجیدبنی فاطمه:یا شیخ الائمه (زمینه)
نگاهی به نحوه شهادت امام صادق علیه السلام ( فراخوان كلمة الحق )
فراخوان «كلمة الحق»
امام در سالهاي آخر عمر خود شديداً لاغر و ضعيف شده بود و به تعبير يکي از افرادي که امام را درآن روزگار ديده بود از او چيزي نمانده بود جز سرش، کنايه ازاينکه بدن کاملاً فرسوده ونحيف شده بود. سراسرزندگيش به دشواري وسختي ورنج آفريني گذشته بود. ودرسالهاي آخر عمربر ميزان محدوديت واحضار وتهديد او اضافه مي شد که اين خود بر خستگي ورنجش مي افزود.
روزي منصور به وزير دربارش « ربيع » گفت همين اکنون جعفربن محمد (امام صادق( عليه السلام)) رادراينجا حاضر کن .
ربيع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( عليه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندي به آنحضرت رو کرد وگفت:
« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آيا درمورد سلطنت من اشکال تراشي مي کني ؟»
امام: آنکس که چنين خبري به تو داده دروغگو است …
ربيع ميگويد: امام صادق( عليه السلام) راديدم هنگام ورود لبهايش حرکت مي کند، وقتي که کنارمنصور نشست، لبهايش حرکت مي کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر مي شد .
وقتي که امام صادق( عليه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:
وقتي که شما وارد برمنصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي که نزد او آمدي ولبهاي تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهايتان را به چه چيز حرکت مي دادي ؟
امام صادق( عليه السلام) فرمود : لبهايم رابه دعاي جدم امام حسين ( عليه السلام) حرکت مي دادم وآن دعا اين است :
يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ کُربَتي اَحرِسنِي بِعَينِکَ الَّتي لا تَنامُ وَاکَنِفنِي بِِرُکنِکَ الذَّي لايُرام
« اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم واي پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسايه رکن استوار وخلل ناپذيرت قراربده »
آتش کشيدن خانه امام صادق(عليه السلام)
مفضّل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه ومدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه جعفر بن محمد ( امام صادق (ع) را بسوزان، اواين دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( عليه السلام) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( عليه السلام) آمد ومیان آتش گام برمي داشت ومي فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّري اَنا بنُ اِبراهِيمَ خَليلِ اللهِ
« منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ وريشه دراطراف زمين پراکنده اند منم فرزند ابراهيم خليل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد )»
برنامه قتل امام صادق (عليه السلام)
سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل نمايد. طرح قتل او را از طريق مسموم کردن تهيه نمود.
اين نکته راناگفته نگذاريم که بني عباس درس مسموم کردن امامان رااز پيشوايان راستين خود، يعني بني اميه آموختند. معاويه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکرياني دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود ميداد.
منصور توسط والي خود درمدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حيله گرانه به گريه وزاري وعزاداري او پرداخت. اينکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شکي براي ما نيست، زيرا که خود بارها گفته بود که او چون استخواني درگلويم گير کرده است.
شايد منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولي چه مي توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعيت. مگر هرکسي ميتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخي چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدليل ابراز تأسف منصور ازمرگ او وهم گفته اند که اين امر خلاف تحکيم پايه هاي حکومت او بود. ديگران هم همين افکار راداشته اند ويا برخي ديگر ازآن به ترديد ياد کرده اند. ولي باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهديد منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم مي شود بني عباس چون بني اميه درخط امام کشي بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آري او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتي بود.