قسمت ۱۶ خاطرات تبلیغ
18 فروردین 1402
قسمت ۱۶ خاطرات تبلیغ وقتی که به خانه حسنعمو رسیدیم. صدای اشنایی شنیدم. وارد خانه که شدم دیدم جواد کنار اُلفت پسر حسنعمو نشسته و دارد پول میشمارد. مَشنننه به پشتی قدیمی تکیه داده بود و تا ما رادید با اشاره دست گفت:《 بویور قیزیم》 سید جلوتر از من به… بیشتر »
نظر دهید »