دانلود کتاب اینک شوکران
ایام خوشِ خاطره سازِ #رمضان اسٺ
#عشق_عالمین
ماهے که در آن برڪت بسیار روان اسٺ
ایام خوشِ خاطره سازِ #رمضان اسٺ
جز #ڪرببلا، در رمضان، نیسٺ دعایم
آنجا حرم الله ترین شهر جهان اسٺ.
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
#چ مثل چمران!
راستی چرا اول دبستان که بودیم #معلم به حرف «چ» که رسید نگفت:
#چ مثل چمران!
تا ما بپرسیم
#چمران دیگر کیست؟
و او بگوید یک #اسطوره!
یک #قهرمان!
یک همه چیز تمام!
یک #مرد…
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
بِالحُسَینِ الهی العَفو … «آخرین پنجشنبهی ماه خدا» من مانده ام تا بگویم «یا حسین» یا که «الهی العفو»
بِالحُسَینِ الهی العَفو …
«آخرین پنجشنبهی ماه خدا» من مانده ام
تا بگویم «یا حسین» یا که «الهی العفو»
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
ماجرای نحوه اعزام شهید ایزدیار به سوریه
فرازهایی از خاطرات شهید:
ماجرای نحوه اعزام شهید ایزدیار به سوریه از زبان سرهنگ مجید ایزدیار (برادر شهید)
برای سوریه برادر شهید را اعزام نمیکنند، روزی که من میخواستم به سپاه بیایم، با توجه به فاصله ای که محل کار من با ایشان داشت اما هم مسیر بودیم، (ایشان با سرویس می آمد امام من خودم به سپاه میرفتم) هفته ای دو، سه بار میگفت “داداش سپاه کار دارم” ، اما نمیگفت چه کاری دارد، هر هفته مرتب میگفت “سپاه کار دارم” و محل کارش از سپاه فاصله داشت و باید با دو ماشین دیگر مسیر را میرفت.
بعد از شهادت ایشان فرمانده سپاه وقتی من را دید گفت: “آقا رضا” هفته ای دو روز مرتب پیش من بود، و درخواست اعزام به سوریه را داشت، من هم میگفتم برادر شما در زمان جنگ شهید شده است و ما اجازه اعزام نداریم.
فرمانده سپاه میگفت: یک روز شهید رضا ایزدیار آمد و دوباره درخواست کرد اما من به صورت جدی با او برخورد کردم و گفتم امکان اعزام نداریم اما دو روز بعد دوباره دیدم آمده است پشت درب اتاقم و زار زار گریه میکند، گفتم چرا گریه میکنی گفت شما من را سوریه نمیبرید، دلم شکست و با وجود منع اعزام نامه او را دادم و گفتم برو که دلم راشکستی.
#هر_روز_مهمانی_خدا_با_یک_شهید
#شهید_رضا_ایزدیار
دلنوشته رمضان
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و هفتم….
و این….
آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من… ذخیره کرده است.
رمضان گذشت..
و من حتی یک نگاه ویژه، مهمان صاحب الامر زمین، نشده ام..
دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است… که راه آسمان را برایم، باز نمی کند…
اما دلخوشم… به این سحر…
شاید، امشب برایم راهی باز شد…
شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم…
شاید گوشه ای، مرا نیز… پذیرفتند…
امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه…، به سوى خانه عزیز اهل زمین… کوچه ای را پیدا کنم…
آی اهل آسمان…. ؛
امشب کاش… نگاهم کنید..
کاش، قبولم کنید…
کاش نام آلوده مرا هم،… در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید…
به جان عزیزش قسم…
فقط گدای یک نگاه ویژه اویم… همیییییین
گذشت….
همه رمضان گذشت….
و من…
دور آخرین سفره های سحرم …
همچنان، به دنبالش، می گردم ….
همچنان…..
اما گاه فراموش میکنم….
او همیین جاست…..
و این منم…
که سفره دار زمین را، گم کرده ام…
خدا کند، پیدا شوم….
خدا کندکه…. پیدایم کند…..
پیدایم کن…. پادشاه تنهای زمین
من….
در مهمانی رمضان هم…
پیدایت نکرده ام
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
صحن و ایوان حسن عجب صفایی دارد عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
#امام_حسن
عارفی رفت به آینده چو برگشت همی
دیدم او مست شده حال و هوایی دارد
گفتمش چیست در آینده چه دیدی؟ گفتا
صحن و ایوان حسن عجب صفایی دارد
با سلامی هر کجا باشم زیارت می کنم السلام علیک یا ابا عبدالله
یااباعبدالله الحسین
دلخوشم با تو اگر از دور صحبت می کنم
با سلامی هر کجا باشم زیارت می کنم
السلام علیک یا ابا عبدالله
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
#سحر_بیسٺ_و_هفتم
#سحر_بیسٺ_و_هفتم
#ندبہها عشقاسٺ اجرش در #سحر بالاتر اسٺ
اشڪ #توبہ قیمتش از سیم و زر بالاتر است
یا رب #العفو گفتنم را #بالحسین بخشیده اند
شأن عبد روضہ خوان از هر نظر بالاتر اسٺ
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
ما را که یا مُجیر و اَجِرنا عوض نکرد .
ما را که یا مُجیر و اَجِرنا عوض نکرد …
دلتنگ “گریه های محرم” شده دلم …
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
#دلنوشته مولایم!
#دلنوشته
مولایم!
مگذار غرق شوم… اینجا میان مردم،در تنهایی…درگناه… با دلی شکسته وشایدبا کوله ای ازعشق باید به آهستگی حمل شود ،دلم را می گویم چون ترک خورده … شکستنی ست
صورت خیس از اشکم زیر هجوم داغ یک عشق به سله نشسته، عشقی که هرچه کردم نتوانستم به عمل نشانمش …
چه کنم ؟ می دانم ضعیفم،کوچکم ،خسته ام …
اما باور کن دوستت دارم…
نمی دانم پشت کدامین دیوار این شهرهای آهنی ،یاد شما را جا گذاشتم…
آه چه قدرغریبی…
دیوارها چقدر بلندند…بلند به اندازه قامت گناهانم… قد وقامت توبه هایم آنقدر کوتاه شده که حتی پرچین های باغ سر مازده همسایه هم برایم به دیوارهای برجی می ماند تسخیر ناشدنی.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
وبلاگعشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
فراخوان «راه امین»سی شب، سی آیه
فراخوان «راه امین»سی شب، سی آیه
فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ ﴿۵۹﴾
پس براى كسانى كه ستم كردند بهره اى است از عذاب همانند بهره عذاب ياران [قبلى]شان پس [بگو] در خواستن عذاب از من شتابزدگى نكنند (۵۹)
فراخوان «راه امین»سی شب، سی آیه
فراخوان «راه امین»سی شب، سی آیه
إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴿۲۳﴾
[اين بتان] جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده ايد [و] خدا بر [حقانيت] آنها هيچ دليلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمى كنند با آنكه قطعا از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است (۲۳)
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
کاش گندم محک ارزش فطریه نبود
#حسین_جان
کاش گندم محک ارزش فطریه نبود
یادم آمد گندم ری،روضه ات تکرار شد
وداع با رمضان
#وداع_با_رمضان
خداحافظ تو ای ماه خدایی
دگر کم کم رسد بوی جدایی
مه مهمانی دادار بودی
به قلب عاشقانت یار بودی
سحرهای تو خیلی باصفا بود
سراسر ذکر و قرآن و دعا بود
مرا یک نیمه شب می خواندی ای کاش
کنار ما دگر می ماندی ای کاش
بمان تا مَحرم میخانه باشم
بمان تا یارِ صاحب خانه باشم
بمان تا که دعا با من بماند
به همراهت خدا با من بماند
بمان ای سفره ی عشق الهی
مَکُش ما را به هجر گاه گاهی
بمان که تاب مهجوری داریم
خدا را ، طاقت دوری نداریم
بمان ای مهربان ماه ولایت
تمام لحظه هایت غرق رحمت
بمان تا عاشقی از سر بگیریم
دوباره ذکر یا حیدر بگیریم
بمان تا لَیسَ اِلّا هو بگوییم
ز دلدار کمان ابرو بگوییم
اگر که می روی ماه دل آرا
مرا با خود ببر رو سوی زهرا
مرا با خود ببر ای ماه حیدر
فدایی ام نما در راه حیدر
مرا با خود ببر ای ماه خوبان
ببر نزد خمینی و شهیدان
عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
راهنمایی بنده به طلابی که به تازگی سفیر کوثرنت شده اند
شروع کار تبلیغ طلبه های دهه 70 کرج
شروع کار تبلیغ طلبه های دهه 70 کرج
این روزها سخت درگیر نوشتن یک نمایش نامه طنز مخصوص دختران 10 تا 15 سال برای افتتاحیه یک هیئت جوانان هستم.
چند طلبه خانم دهه 70 با هم جمع شدیم و تصمیم گرفتیم یک نقطه ازشهر کرج که شلوغ تر از بقیه نقاط است یک کار تبلیغی کنیم و قرار شد همه کادر مسوول این هیئت دختران طلبه باشند تا همه مسائل را با سند بتوانند برای دختران بازگوکنند و کار تبلیغی را شروع کنند و دست از تنبلی بردارند چون کار تبلیغ مخصوص طلبه هاست .
یک نفر شد مسوول کل هیئت، دیگری مسوول گروه سرود و تواشیح شد، یکی از دوستان نزدیکم مسوول سخنرانی برای دختران شد و بقیه هم مسوول تدارکات و احکام شرعی و …شدند. من هم مثل همیشه کارگردان تئاتر شدم تا با دخترا تئاتر کار کنم.
هدفم از تشکیل گروه تئاتر این بود که کنار کار با دخترا بتوانم آنها را بیشتر به اهل بیت نزدیک کنم و مشوقی برای کار مذهبی آنها باشم برای همین همه چون از قبل کار من را با دخترا و خانم ها و همه جور سن دیده بودند تصمیم گرفتند من را مسوول این کار کنند. هفته پیش یک قراری با آنها داشتیم، دخترایی شیطون و پر جنب و جوش امیدوارم که بتوانیم تو این کار تبلیغی سربنلد شویم.
به قلم سیده مهتا میراحمدی
وبلاگ عشق فقط یک کلام حسین علیه السلام
درسنامه سنگ درمشت ویژه روز قدس
پوستر روز قدس با کیفیت مناسب
#ولایت_مداری #تولید_ملی
#ولایت_مداری
#تولید_ملی
ولایت مداری حاجی در زندگی اجتماعی و نظامی ایشان محدود نمیشد و در زندگی شخصی هم نمود واقعی و عملی داشت. گوش به فرمان رهبر بودند هرآنچه حضرت آقا دستور میدادند عمل میکرد. به طورمثال از وقتی بحث حمایت از تولید ملی توسط حضرت آقا مطرح شد، ایشان دیگر کالاهای خارجی نمیخریدند و روی خریدهای ما هم حساس بودند. یک بار که من برای پسرم لباس خریدم ایشان همراه من نبود. به خانه که برگشت و لباس و نشان تجاری آن را دید با ناراحتی به من نشان داد و من متوجه شدم که لباس خارجی است. آن را تن پسرم نکردم و پس دادم. در خریدها اگر تولید ایرانی وجود داشت امکان نداشت که خارجی تهیه کند. این فقط، یک مصداق از ولایت مداری ایشان بود و مصادیق زیادی در این زمینه در زندگی ایشان موج میزد.
بر گرفته از کتاب «سردار مهربانی ها»
از مجموعه «یک بغل گلسرخ»
خاطرات #شهیدمدافع_حرم_ستار_اورنگ به روایت همسر